در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | یاسمن احمدنژاد درباره نمایش شب دوازدهم: بی‌اغراق، مدت زیادی بود به این فکر می‌کردم که چی بنویسم که درخور و شای
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:09:52
بی‌اغراق، مدت زیادی بود به این فکر می‌کردم که چی بنویسم که درخور و شایسته‌ی اجرایی باشه که زبانم از تعریفش قاصره و کلمات کم میارم برای توصیفش.
آقای محسن صادقی عزیز، تشویق‌های ایستاده و طولانیِ آخر نمایش، حداقل کاریه که تماشاگر در برابر ادای احترام کامل شما به کار کمدی فاخر می‌تونه انجام بده.
وسواس و ظرافت توی لحظه‌به‌لحظه‌ی اجرا، چشم مخاطب رو نوازش می‌کنه.

از کدوم بخش این اجرا باید تعریف کرد؟! چون صحبت از این کارِ کامل تا فردا هم ادامه پیدا می‌کنه.
طراحی صحنه، لباس و گریم کاملاً در خدمت متنه و داستان رو پیش می‌بره.
موسیقی زنده — زنده به معنای واقعی کلمه — روح‌بخشه، داستان‌سازه و همچنان ... دیدن ادامه ›› پیش‌برنده‌ست.

درباره‌ی گروه نویسندگی همین‌قدر بگم که فکر می‌کنم اگه شکسپیر توی این زمان بود، خودش می‌اومد به تماشای این اجرا می‌نشست و از این «شب دوازدهم» که از دل یه متن کمدی کلاسیک متولد شده، یه لذت تازه و دوباره می‌برد.

و بازی‌ها... بازی‌ها... امان از بازی‌ها!
توی فضایی که وقتی اسم «کمدی» میاد، همه‌مون یه‌سری اَکت و دیالوگ تکراری و هایلایت‌شده میاد تو ذهنمون و تو یه لوپ سخیف گیر می‌کنیم، شب دوازدهم منو شگفت‌زده کرد.
من فقط نخندیدم، به‌معنای واقعی کلمه کنار همه‌ی شخصیت‌ها زندگی کردم.
با اورسینو (محمدرضا آبانگاه نازنینم) چشم به نیم‌نگاه محبوبِ غافل دوخته بودم، درکنار ویولا من هم به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود، انگار منم با اولیویا گیر کرده بودم توی مخمصه‌ی «انتخاب کردن یا انتخاب شدن». دلم می‌خواست با سرتوبی، سر اندرو، ماریا و دلقک بخونم و برقصم، ولی عمیقاً قلبم برای مالوولیوی بی‌گناه مچاله شد و غبطه خوردم به دلیریِ سباستینِ شجاع.

خلاصه که ممنونم.
بعد از بیرون اومدن از سالن، تا چند روز بعدش، پیش هرکی نشستم اسم این نمایش رو پیش کشیدم.
دلم می‌خواست همه‌جا ازش حرف بزنم.
من هنوز توی ذهنم اون چیزی که دیدم رو مرور می‌کنم و ایستاده برای این «هنر» دست می‌زنم.