در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | یاسمن احمدنژاد
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:57:28
 

تئاتر

 ۲۸ آبان ۱۳۸۳
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
بی‌اغراق، مدت زیادی بود به این فکر می‌کردم که چی بنویسم که درخور و شایسته‌ی اجرایی باشه که زبانم از تعریفش قاصره و کلمات کم میارم برای توصیفش.
آقای محسن صادقی عزیز، تشویق‌های ایستاده و طولانیِ آخر نمایش، حداقل کاریه که تماشاگر در برابر ادای احترام کامل شما به کار کمدی فاخر می‌تونه انجام بده.
وسواس و ظرافت توی لحظه‌به‌لحظه‌ی اجرا، چشم مخاطب رو نوازش می‌کنه.

از کدوم بخش این اجرا باید تعریف کرد؟! چون صحبت از این کارِ کامل تا فردا هم ادامه پیدا می‌کنه.
طراحی صحنه، لباس و گریم کاملاً در خدمت متنه و داستان رو پیش می‌بره.
موسیقی زنده — زنده به معنای واقعی کلمه — روح‌بخشه، داستان‌سازه و همچنان ... دیدن ادامه ›› پیش‌برنده‌ست.

درباره‌ی گروه نویسندگی همین‌قدر بگم که فکر می‌کنم اگه شکسپیر توی این زمان بود، خودش می‌اومد به تماشای این اجرا می‌نشست و از این «شب دوازدهم» که از دل یه متن کمدی کلاسیک متولد شده، یه لذت تازه و دوباره می‌برد.

و بازی‌ها... بازی‌ها... امان از بازی‌ها!
توی فضایی که وقتی اسم «کمدی» میاد، همه‌مون یه‌سری اَکت و دیالوگ تکراری و هایلایت‌شده میاد تو ذهنمون و تو یه لوپ سخیف گیر می‌کنیم، شب دوازدهم منو شگفت‌زده کرد.
من فقط نخندیدم، به‌معنای واقعی کلمه کنار همه‌ی شخصیت‌ها زندگی کردم.
با اورسینو (محمدرضا آبانگاه نازنینم) چشم به نیم‌نگاه محبوبِ غافل دوخته بودم، درکنار ویولا من هم به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود، انگار منم با اولیویا گیر کرده بودم توی مخمصه‌ی «انتخاب کردن یا انتخاب شدن». دلم می‌خواست با سرتوبی، سر اندرو، ماریا و دلقک بخونم و برقصم، ولی عمیقاً قلبم برای مالوولیوی بی‌گناه مچاله شد و غبطه خوردم به دلیریِ سباستینِ شجاع.

خلاصه که ممنونم.
بعد از بیرون اومدن از سالن، تا چند روز بعدش، پیش هرکی نشستم اسم این نمایش رو پیش کشیدم.
دلم می‌خواست همه‌جا ازش حرف بزنم.
من هنوز توی ذهنم اون چیزی که دیدم رو مرور می‌کنم و ایستاده برای این «هنر» دست می‌زنم.
درود و خداقوت به تک تک عوامل "ریش فیدل، غبغب مرکل" از امیرعلی نبویان که نامش در جایگاه نویسنده خوش می‌درخشه و در قدم اول این اسم همیشه برای من مساوی بود با مواجه شدن با یک متن حسابی!
و البته جناب آقای شهاب الدین حسین پور که بی اغراق نفسی در تک تک کلمات این متنِ حسابی دمیدن و روح بخشیدن.

نمایش برای من از لحظه‌ای که وارد سالن شدم و دنبال جایگاهم می‌گشتم شروع شد، انتخاب و طراحی موسیقی در لحظه ی پیش از شروع نمایش به خودیِ خود بسیار روی روحیه ی مخاطب و دیدی که باید به اجرا داشته باشه تاثیر گذار هست، حالا که این نمایش با موسیقی زنده‌ی بسیار بسیار خوش ریتم و دلپذیری که داشت میخ اول رو محکم کوبید.

در کنار متن، آنچه که من رو خیلی همراه کرد روایت هایی بود که در کنار جنبه ی فانتزی خودش، بسیار ملموس و آشنا به نظر می‌رسید، انگار که از دل زندگی واقعی بیرون کشیده شده بود و بخش بزرگی از این باور پذیری بخاطر اجرای درست هر روایت بود، از هر قشر و جماعتی یک نماینده روی صحنه حضور داشت. انگار ... دیدن ادامه ›› هرکدوم از این شخصیت هارو قبلا یک جایی توی زندگیم دیده بودم، از ژیگول گرفته تا لولو؛ شخصیت‌های آشنایی که دلیل خنده‌ها و اشک‌ها و چه بسا اعصاب‌خوردی‌های ما بودن در طول زندگی.
ولی دیوانه، آخ دیوانه ی عزیزم. حتی خندیدن به بامزگی‌هات توامان با درد و اندوه بود برای من. خیلی کلیشه‌ایه که بگم شاید دیوانه، عاقل‌ترینِ جمع بود اما کلیشه بودن چیزی از حقیقت و راستی مطلب کم نمی‌کنه. "قربانی و ابزار جاه طلبی دیگران شدن" حق تو نبود از زندگی‌ای که تک و تنها با پاکی ساختی و با تمام دیوانگی به چنگ و دندون گرفتی. (محمد معتضدی با اجرای دو نقش کاری کرد که در فاصله‌ی نیم ساعت، هم بهش عشق ورزیدم و هم ازش متنفر شدم!)

یکی از جذاب‌ترین اتفاقاتی که این نمایش برای من رقم زد هم ایجاد و انتقال حس نوستالژی بود؛ از انتخاب آهنگ‌هایی که درطول اجرا خونده می‌شدن تا صداهایی که دوران بچگی من رو ساختن و الان روی صحنه درحال ساختن حال خوب بودن.

به امید درخشش بیشتر برای تک تک عوامل این اجرای زیبا✨️
قشنگ بود و بسیار متفاوت. مخصوصا لولوها و تیکه ممه را لولو برد🤭. موسیقی های خوب مخصوصا نوازنده گیتار الکتریک اقای نیکان مجیدی مهر
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بقول یکی از دوستان این اثر یک نمایش نبود، یک تجربه ی زیسته بود. تجربه ای که از بدو ورود همراهش شدیم، هرچند ابتدای کار کمی سرگردان شدیم از اینکه چه اتفاقی درحال رخ دادنه اما چیزی نگذشت که ماهم ساکن برج عیوض شدیم و عزادار خان آراسته (یادباد!).
از لحاظ طراحی صحنه و لباس نکته ای برای گفته باقی نذاشتید و همه چیز در بهترین حالت ممکن بود.
حتی از لحاظ متنی هم شلوغی ها و درهم تنیدگی ها و بی نظمی ها با نظم، دقت و وسواس چیده شده بودن.
خداقوت میگم به تیم زیبا و دوست داشتنی نمایش، درخشانید.
۴۰ دقیقه بی انصافی و بسیار کم بود، اگر این نمایش ۴۰ روز ادامه‌دار میشد بی‌وقفه به تماشا می‌نشستم.
جزئی نگری، حرفه‌ای بودن و ظرافت در تک تک لحظات نمایش پیدا بود.
برای لحظه‌ای حتی ارتباط مخاطب با نمایش قطع نمی‌شد.
آقای یساقی و همه ی همه ی کسایی که برای این اجرا زحمت کشیدن، درود بر شما و خسته نباشید.

چقدر لذت‌بخش بود خواندن این نظر زیبا و پر از انرژی مثبت شما! 🙏
خوشحالیم که تونستیم لحظاتی به‌یادماندنی برای شما خلق کنیم. حمایت شما باعث دلگرمی و انگیزه‌ای برای ادامه‌ی مسیر ماست. 🌟
سپاس از شما که با نگاه دقیق و ارزشمندتون مارو همراهی کردید. 🌹

۲۶ آذر ۱۴۰۳
اتفاقاً به نظرم زمانش خیلی خوب بود. چون بیشتر از این به دلیل فعالیت زیاد امکان خستگی و اشتباه رو بالا می برد.
۲۸ آذر ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اجرای بسیار باکیفیت و دوست داشتنی ای بود، درد و احساس ناخوشایند آزار به راحتی از بازیگر به مخاطب منتقل میشد و نمایشی بود که تک تک جزئیاتش با تمرکز و دقت چیده شده بودن از گریم و طراحی لباس تا بازیگردانی.
خسته نباشید به تمامی اعضای پرتلاش این نمایش خوب.
یاسمن احمدنژاد (yasamanahmadnejad)
درباره نمایشنامه‌خوانی آخر بازی i
خسته نباشید میگم به همه ی عوامل که زحمت بسیاری برای اجرا کشیدن
نمایشی که دیدم و البته لذت ببردم، به راحتی درد و رنجی که در داستان وجود داشت رو منتقل کرد و احساساتم رو درگیر کرد.
این سبک تئاتر کار کردن، کار راحتی نیست اما شما خیلی خوب از پسش بر اومدید.
به امید موفقیت های بیشتر
امیر مسعود و محمد فروزنده این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش بچه، اجرایی پر از نماد و مفهوم بود. به وضوح مشخص بود که از ابتدایی ترین مراحل یعنی ایده‌پردازی تا آخرین لحظه ی اجرا با وسواس و دقت چیدمان شده بود؛ چرا که تک تک لحظات، آنچه که دیدنی و شنیدنی بود در خدمت متن و اجرا بودن. از جمله تمامی اجزای دکور و طراحی صحنه و لباس که هرکدوم کاربرد و نقش خودشون رو در پیش‌برد داستان ایفا کردن. این نمایش بالا و پایین های بسیاری داشت به‌طوری که بعد از یک ملایمت نسبی دوباره و دوباره با نقاط عطف جدیدی روبرو می‌شدیم. برخلاف نمایش های رئال که در پایان‌بندی سوالات ذهنی مخاطب پاسخ داده میشن، با پایان اجرای بچه تازه زمان اون می‌رسید که سوالاتی در ذهن مخاطب شکل بگیره و تا مدت‌ها اون رو به فکر فرو ببره. وقتی صحبت از هرلحظه ی این نمایش می‌شه یعنی حتی سکوت، زمزمه ها و تاریکی ها هم به جا و در خدمت داستان بودن.
 

زمینه‌های فعالیت

تئاتر

تماس‌ها

yasamanahmadnejad
yasaman_ahmadnejad