در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | یلدا احمدیان درباره نمایش بین خودمان باشد...: صندلی 46 ! وسطهای راه آقای مسئول صندلی گفت نه خانوم تشریف ببرید ته ا
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 17:07:03

صندلی 46 ! وسطهای راه آقای مسئول صندلی گفت نه خانوم تشریف ببرید ته این ردیف! و این یعنی جرقه ای در ذهن پراکنده ی من !!! مرا آشفته می دارد چنین آشفته بازاری؟؟طولی نکشید که فهمیدم هنرمندای جوون بین خودمون باشه بین خودمون هم نشستن..شریعتی؟ آنانی که وقتی هستند نیستند، وقتی که نیستند هستند!!


پسری لاغر اندام با حنجره ای قدرتمند و تاثیر گذار ! خارج از حد متعارف صحبت می‌کنه..دریچه ی ذهن حسابگری داره .. متراژهایی رو بیش‌تر از اونی که هست، بزرگ توصیف می‌کنه و یا بیش از حد، کوچک‌نمایی و تحقیر می‌کنه.فقط متر میکرد..میشمرد..18- 54- 365...ولی افسوس که بی فایده فرسوده شدیم..


شروع قوی و پر استرس من کودکی—شمارش زخمهای روی بدن ...کندن زخمها.... به قول صادق هدایت بیشتر نواقص رو می بینیم اما در رفع انها هیچ اقدامی ... دیدن ادامه ›› نمی کنیم.


تلفیق روزمرگی ، پسر بچه ای که دیگه داره بزرگ میشه، کم کم داره میفهمه تصورش از قرارهای عاشقانه کاملا" اشتباه بود و دیگه فقط به معنی ارضای جسم نیست.. فراتر از قوه ی درک این پسر شیرین و شیطونه مو فرفری ..شخصیت کاملا" متناسب با مونولوگ... با اون روحیه صمیمی، شاد ،بی غش .. صدای خنده ی حاضرین رو پر رنگ تر میشنوم..


تنبیه به سبک مدارس سالهای نه چندان دور کشوری با مردمی فوق باهوش و دولتمردانی نه چندان با هوش... بیان قوی و تاثیر گذار بازیگری که تنها یادمه متولد 1366 بود! با استفاده از اصول علم حرکت و تلفیق اخلاق وسیاست..آیینه رویان..ما را به رندی افسانه کردند..


مرگ همه ی آدم ها ...ترس.. بازی خانم نگین تبرا( چون بیشتر از 10 بار تکرار کردن اسمشون رو یادم موند :ی ) برای من مفهومش این بود که نیرویی که آدمها رو وادار به هر کاری میکنه ترس از مرگه... وحشت ...وقتی عقل میشه راهنمای عاطفه ...


ورود غیر منتظره با بازی زیبای آقایی که متاسفانه بازم اسمشون رو نمیدونم ولی به شدت ذهن من رو به یاد بابک حمیدیان می برد ،ای بخت سرکش تنگش به بر کش.. گه جام زر کش گه لعل دلخواه.. دیگه یلدا رفته..!همنام من بود و باز هم خنده ی چیز یعنی ... آره! کاملا روشن میکنه برام که تصور خوب و بد وجود نداره، چه بد و خوب ساخته ی ذهن شرطی خود ماست و این ساختارهای ذهنی نگفته ، تشکیل جامعه ای رو میده که ما توش زندگی میکنیم. به قول معروف بعضی موقع ها هر بلایی سرمون میاد حقمونه! بعضی موقع ها بیش از حد افراطکار و کوته بینم که از قوانینی که خود مون اراده کردیم پیروی میکنیم ، پس نیاز هست یه قدرت پراقتدار خارج از اراده ی ما قوانین شرطی ذهن ما رو عوض کنه و به زور عقاید خودش رو به ما تحمیل کنه...افکار جهان سومی تو جسم و روح تک تک ما داره رسوخ میکنه بدون این که خودمون بفهمیم.. روزگار افسرده ،بی لبخند و پراز اضطراب و دغدغه و دلواپسی ، کاملا" این موضوع رو اثبات میکنه که ما گلهای خندانیم .!!!!..فرزندان ایرانیم.!؟.هه..


کت واک چی میگه؟؟ عقاید نوکانتی از آن من ....شقایق نرماندی از آن تو... نقد بخشی از سنت ضد توسعه و بخشی دیگر که حامی توسعه اس..هویتی مجهول..عقل ما و روند اندیشیدن ما یک فرآیند تکاملی در بطن منظومه جامعه و سنت ها شکل می گیره حتی قادر نیست تا به حقیقت ابژه ها (اشیا و عینیات) پی ببره. قیمت ها، مدها، سنت ها، اخلاقیات اجتماعی،زبان، ساختار خانوادگی و... ناشی از یک روند تکاملی هستن .. البته باید یادآوری کنم جامعه مجهول و تقلیدی ما دیگه کت واک نیست و "بی یر واکه"!***


صحنه ای با بازی خانومی که اسمشون رو فراموش کردم کاملا" به نظر من فلسفه ی لویاتان توماس هابز رو بیان میکنه. چند شخصیتی ..بخشی از خصلت های آدمهای دیگه هر تیکه از وجودش رو تشکیل میده ..دیگه خودش نیست.. یه عالمه آدمهای دیگه اس...لویاتان یک غول افسانه‌ای از انجیل هست که خصلت آخرالزمانی (آپوکالیپتیک) داره و در واقع همون خصلت درونی و ذات واقعی ماست که خودمون ازش خبر داریم ولی بقیه از این خصوصیت ما به دلیل این که حتی جرات نمیکنیم راجع بهش حرف بزنیم بی خبرند.


و در آخر.. شام آخر.. میشه با نمادها و تصاویر و رازها انسان‌ها رو گیج و شگفت زده کرد. میشه تفسیرها و تحلیل‌های مختلف از هر موضوعی داشت...

خیلی طولانی شد…

بین خودمون باشه ها ...خسته نباشید.

و این جهان به لانه ماران مانند است
و این جهان پر از صدای پای مردمیست که همچنان که تو را می بوسند
در ذهن خود طناب دار تو را میبافند
مردمانی که صادقانه دروغ می گویندو خالصانه به تو خیانت میکنند..
فروغ..
سپاس بیکران از حضورتان
احترام فراوان به دقت و توجه تان
۲۵ دی ۱۳۹۲
اضافه کنم مسئول صندلی مدیر تولید و اجرای نمایش بود.که بلیت هم می فروخت و بروشور هم میداد و صندلی هم جا بجا میکرد.
۲۵ دی ۱۳۹۲
آخی..من عذر میخوام. میدونم چقدر زحمت میکشید. چون اسمهارو نمیدونم بهم حق بدید برای رسوندن منظورم از هر واژه ای که میاد توی ذهنم استفاده کنم .

ولی آقای مسئول صندلی خدایی چرا جای من رو عوض کردید ؟ :ی
۲۵ دی ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید