در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال یلدا احمدیان | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:06:21
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
تماشاخانه ی ایرانشهر ، تالار استاد سمندریان
تصور اولیه دیدن نمایشی از جنس دفاع مقدس است. البته با نامگذاری "مظلوم پنجم" شاید حادثه ی عاشورا را قرار است زنده کنند.هانی صالحی یادآور می شود که این نمایش بعد از سی و اندی سال با تغییراتی دوباره بر روی صحنه می رود.
عکس اول ..شروع ، هارور موزیک، گذر از تونل مرگ ، هنرورانی که با حرکات بدن صورت عام سعی در زنده کردن صحنه های دلخراش شکنجه جسمی و روحی اسرای جنگ تحمیلی دارند.
ولی تنها این نیست...عکس دوم جنایت های جنگی است. سرتاسر من رو به یاد کتابی به نام "پرونده خانه زرد " نوشته کارلا دل پونته، می اندازه. عضو سابق دادگاه جنایات جنگی یوگسلاوی سابق که ادعا می کرد اعضای ارتشی به نام آزادی ، در جریان جنگ ،اسرای جنگی را به قصد دزدی اعضای بدن مورد سرقت و شکنجه قرار می دادند.
عکس سوم مهمانانی نا خوانده..مهاجران بی دفاع افغان.. داستان مهاجرت به کشورهای همسایه؛ داستان غم‌بار سرنوشت میلیون‌ها انسانی که به خاطر مشکلات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی سرزمین اصلی‌شان را ترک نموده و برای ادامه زندگی در کشور دوم مهاجر و یا پناهنده شده‌اند. مهاجرت‌هایی که از روی ناگزیری صورت گرفته و پایانی جز تجاوز و دزدی و تن فروشی و خرید و فروش کودکان ندارد...
ما در این در، از پی حشمت و جا نامده‌ایم/ از بدی حادثه این جا به پناه آمده‌ایم...
عکس ... دیدن ادامه ›› بعدی با تم مذهبی ترکیبی از لب تشنگی رزمندگان و کنج شط عشق ، استسقاست..
عکس بعدی و بعدی و بعد...
و در بین تمامی این عکس ها هنروران که به نظر من نقطه ی عطف و پیناکل این نمایش هستند و با مهمترین زبان دنیا یعنی زبان بدن و حرکات به خوبی احساسات را انتقال داده و معنای کلامی را تغییر می دهند.

همیشه فکر می کردم که واقعا، چرا باید از مقوله ای به نام جنگ که در نهایت خسارات مالی و جانی به همراه دارد بازتابی هنری داشته باشیم؟
مظلوم پنجم ثابت کرد به هرحال جنگ وجود دارد و احتمالاً همواره وجود خواهد داشت. مهم این است که هنر و جنگ چگونه میتوانند در کنار یکدیگر قرار گیرند و هنر گامی فراتر برداشته و بتواند با تصویر کردن نتایج مخرب جنگ تا حد امکان از بروز و توسعه آن جلوگیری کند.
علی عبدالرحیم این را خواند
حسین کوهی، رسول حسینی، محمد قدس و farhad riazi این را دوست دارند
ممنون از یادداشت شما
۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
رفتی و خـیالت زمـانی نمیکند مـرا رهـا...
ای به دل آشنا
تا که هستم بیا
وی من اگر نیایییییییی
۳۰ بهمن ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از اجرای آقای کربلایی در نمایش جمعه کشی میشد پی به استعداد عجیب و پیشرفت های بعدیشون برد.
کیمیا TAV این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به نگاهم خوش آمدی...

برای

ه
ا
ن
ی
ل
د
ا

از: پرویز شاپور
اوه اوه .از اسمش معلومه یه هفته ای نوشته شده و یه تو دهنی به نوعی از ف + ت+و+ر+ه چی هاس!!!
با تموم احترام برای بانو رهنما ، به کجا چنین شتابان؟!...
اگر اشتباه نکنم این متن یکی از داستان های کوتاه مجموعه داستان "چهار چهارشنبه و یک کلاه گیس" هستش که اولین بار سال 88 چاپ شده.
البته در کتاب عنوانش اینه: "تو خفه میشی یا من؟"
۱۹ آذر ۱۳۹۳
یلدا جان این یکی از داستان های کوتاه بهاره اس که چند سال پیش به چاپ رسیده. البته دوستمون در کامنت بالا توضیح کامل دادن.
۲۰ آذر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فیلم رو دیدم واقعیتش در مورد خسته کننده نبودنش زیاد موافق نیستم… جریان داستان خیلی کند جلو میره و خیلی جاهای فیلم ادم اصلا نمی فهمه داستان میخواد چی بگه!
مجتبی مهدی زاده و وحید هوبخت این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با من صنما دل دل دل یکدله کن...
همگی خسته نباشید.. اجرایی ساده و دلنشین .. دیشب از ابتدا بازی بی نظیری من رو جذب کرد..مات و مبهوت..
درخشش فوق العاده آقای امیر کربلایی زاده..که من واقعا بهشون تبریک میگم. دست مریزاد.
و همچنین آقای رفیعی متشکر از این همه انرژی..
"روز‌های جمعه برای من خیلی گرون تموم می‌شه.
یک سال طول می‌کشه.
صبحش مثل بهاره،
ظهرش مثل تابستون،
عصرش مثل پائیز....
پاییز غم انگیز..
شبش مثل زمستون..
سرد..
سرد..
سرد.
سپاس از تشریف فرمایی و حمایتتان
۲۳ مهر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من عاشق ترانه های قدیمی ام. البته ترانه های محلی هم دوست داشتم. فکر میکنم شهریور پارسال بود. توی یک سالن افتضاح توی اقدسیه دیدم.
علی زند وکیلی رو با خودشون نمی برن یعنی؟
سامان احتشامی؟
شاهین نصیری، فرزان امیری و وحید هوبخت این را دوست دارند
سالن افتضاح تو اقدسیه!!
توهین به سالن ترانه های قدیمی!!
توهـــــــــین به!!
خانم احمدیان این چجور صحبت کردن در مورد سالن هست :)))
۱۶ شهریور ۱۳۹۳
خانم احمدیان البته بنده رو هم عفو بفرمایید یهویی دیدیم موقعیت واسه شوخی مناسبه ول نکردیم دیگه :)

والا فکر کنم حتما با گروهشون برن بعید می دونم بی خواننده و نوازنده برن چون اگه بخوان از موسیقی ضبط شده استفاده کنن با این قیمت بلیت دیگه خیلی حرکت ناجوریه!
۱۶ شهریور ۱۳۹۳
ممنون آقای نصیری.
برام عجیبه.آخه این خواننده و مخصوصا نوازنده نباشن نمایش باید اسمش عوض بشه.دیگه ترانه های قدیمی نیست.
چند تا اپیزود داخل کوچه و مترو و ...اسمش چی میتونه باشه یعنی ؟!
۱۶ شهریور ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من هستم در میان انسانها و غرق در نعمات پروردگار...
25
اسفند
1392
ه ا ن ی ل د ا
بهترین اتفاق زندگی
.
.
56
.
.
63

از: ه ا ن ی ل د ا
محمّد، مجتبی مهدی زاده و وحید هوبخت این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ولی من دوست نداشتم. :(
رومینا خلج هدایتی، مجتبی مهدی زاده و وحید هوبخت این را خواندند
7 جولای این را دوست دارد
ا.. پس اون یک نفر شما بودین!
چرا آخه؟!!!!!!!!!!!
۱۶ شهریور ۱۳۹۳
سلام یلدا خانوم چطوری؟
برای اینکه برات پیغام بزارم مجبور شدم اینجا عضو بشم.
تلفنت را تو وبلاگم بزار بهت زنگ بزنم
یادت نره
۲۰ شهریور ۱۳۹۳
چرا هیچخبری ازت نیست دوستم؟
۲۰ شهریور ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیشب برای بار دوم به کنسرت همایون و برادران پورناظری رفتم. دکتر ظریف هم بود.به قول همایون آشتی سیاست و هنر. بی نهایت لذت بخش...فقط تالار وزارت کشور خیلی خیلی خیلی جای بی محتوایی هست.
گلبو لطفی این را خواند
فرزان امیری، hanieh kh و وحید هوبخت این را دوست دارند
یلدا جان
به شدت با این قسمت "فقط تالار وزارت کشور خیلی خیلی خیلی جای بی محتوایی هست. "موافقم
۲۸ مرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
و من فقط شیفته ی صدای علی زتد وکیلم..
من با رخ چون خزان زردم بی تو...
تو با رخ چون بهار چونی بی من؟؟..
بی صبرانه در انتظار شنبه 24 مردادم..
az alan khodeto amade kon ke sanie be saniyaro too zehnet sabt koni baraye hamishe
aaaaaaaaaaaaaaaaalie concert
۲۴ مرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با عجله ورودی شلوغ پارکینگ برج میلاد را پشت سر میگزاریم و می رسیم . بالاخره رسیدیم... اجرا 10 شب با تاخیر نیم ساعته شروع می شود و من نفسی از روی خاطر جمعی میکشم که عذر تاخیرم پذیرفته شده و تقصیری به گردن ندارم. آمده‌ایم تا "آسید کاظم" را ببینیم، با خوشرویی یکایک اعضای گروه به صحنه اجرا راهنمایی میشویم. قبل از ورود به خیمه ی اجرا ، در صحن جلو ی در مراسم ترنا بازی برقرار است، ترنا وسیله‌ای است که با پارچه درست می‌کنند و کف دست مردم می‌گذارند. ترنابازی هم شیوه‌ای از نمایش‌های سنتی ایران است که در ماه رمضان در فاصله میان افطار تا سحر در قهوه خانه‌های قدیمی اجرا می‌شده است به این صورت که ترنا نوازان در قهوه‌خانه‌های قدیمی گرد هم می‌آمدند و در حین یک بازی نمایشی که کاراکترهایی همچون شاه، وزیر، جلاد و... دارد، به امور خیریه می‌پرداختند ،جمع کردن کمک برای فقرا، آشتی دادن کسانی که با یکدیگر قهر هستند، دعا برای آرامش روح درگذشتگان، دعا برای سلامتی بیماران، تهیه جهیزیه برای دختران و...
فاصله با تماشاگران به صفر رسیده است زیرا ورود تماشاگران با سلام و صلوات و اسپند برگزار می‌شود، و بازیگران ترنا از بین تماشاچیان انتخاب می شوند. قهوه خانه‌ای سنتی بر پا شده و تماشاگران هم گویا از مشتریان آن هستند.گریم‌هایشان جالب است فضا، فضای پهلوانی است ،سبیل بنا گوشی ، کلا ه شاپو ، پیراهن سفید یقه شکاری ، دستمال یزدی...آ سید جواد شیرینی بین تماشاچیان تقسیم می کند..
شبی در ماه رمضان است و دو نفر در دو گوشه صحنه ،زیر پالتوهایی که از سرما به سر کشیده اند چرت می زنند ، سید جواد بر تخت کنار در نشسته و خیره به خیابان می نگرد ، شاه رجب مشغول خواندن نماز است. سید جواد خود را به سمت شاه رجب کشیده و بی تابانه کنار او می ... دیدن ادامه ›› نشیند .

" شاه رجب [ به محض اتمام نمازش ]: آدم بدبخت از روزی که تو خشت می افته تا روزی که رو خشت بی افته ، بدبخته . بدبختی ام که شاخ و دم نداره . بابام ، خدا رحمتش کنه ، می گفت ، آدم بدبخت امروز بمیره بهتر از فرداست .
هفت ساله که خودتو زنجیر کردی به چارچوب این خراب شده ‌قهوه خانه را نشان می دهد که الان سید کاظم می آد یه ساعت دیگه می آد ، اِن قدر نشستی و به این راه زل زدی تا سوی چشمتو از دست دادی ، از تشنگی و گشنگی زبون به دهنت خشک شده و رودت به کمرت چسبیده ، قضای روزگار عقل درست و حسابی هم که نداشتی ، شدی شوخی گر این و اون . یکی می گه با قطار می آد ، تا راه آهن می دویی ، یکی می گه با ماشین می آد ، تا گاراژ می دویی ، آخه مرد حسابی اون قتل کرده ،قتل عمد ، رضایتم که نتونستن بگیرن . جخت .به غیر از پرونده قتلش ان قدم سابقه چاقوکشی و دعوا داره ، مگه به این آسونیا ولش می کنن . آخه اگه می خواستن هفت سال براش بِبرن که همین جا نگرش می داشتن ، دیگه مرض نداشتن که بفرستنش بندر ، ببین ، آسید کاظم تو زندون ولایت غربت چنون استخوناش بپوسه و خاک بشه که دیگه رنگ بیرونم نبینه . سید جواد گریه می کند . دِ ... باز اشکش دراومد .
میت سگ ، تازگیا اشکش اومده در مشکش ، پاشو ، پاشو برو بیرون . برو سر چراغی سفره تو جای دیگه پهن کن .
ممد ریزه و محسن هاپی وارد می شوند .
ممد ریزه و محسن هاپی سام علیک ممد پسِ گردن سید جواد را گرفته است .
شاه رجب چشم دریده صبح تا حالا روزگار منو سیاه کرده .
ممد ریزه [ به سید جواد ] دِ ... حالا دیگه رو دست ما بلند می شی و روزگار سیاه می کنی ؟ …

"بخش ابتدایی نمایشنامه آسید کاظم ، شاهکار محمود استاد محمد "

سیاهی روز گار..نبود مرشد..دلتنگی مرید..داستان درباره بازگشت آسید کاظم پس از سالها از تبعید است به اتهام قتلی که هرگز اثبات نشده و دلایلش هم بر کسی معلوم نیست. همه از آسید کاظم می‌گویند ، نالوتی‌ها تهدید و رجز خوانی می‌کنند، لوتی‌ها چشم انتظارش هستند ، آمدنش در دل بعضی‌ها هراس انداخته و چشم بعضی را هم اشکبار کرده است؛ تمام محله در انتظار است نامش احترام همه را بر می‌انگیزد...تیپ‌های شناخته شده و آشنا مثل پهلوان، لوتی، دکتر، قصاب و غیره..کاملا زنده و باورپذیرند .

همگی چشم انتظار آسید کاظم هستیم. این چشم انتظاری برای یک غریبه نیست. از جنس آشنایی قدیمی است که همه چیز را می بیند و از هیچ چیز دلگیر نمی شود. چشم انتظار جوانمردی که با هیچ کس دشمن نیست. گویا در این جماعت هرکسی به نوعی به او بدهکار است. تماشاگر کنجکاو است و صمیمی و از همه مهم تر شجاع است و مقتدر و از دیدن هیچ چیز حتی ضعیف ترین نقطه ضعف های نمایش روی گردان نیست. این چشم انتظاری باعث باز شدن چشمی واقعی میشود. حقایقی آشکار میشود. نا لوتی ها عقب گرد می گیرند.آسید کاظم هم اسم خود ماست. در حقیقت خود واقعی ماست. او ذهن آگاهی ماست. کارگردانی حساب شده نمایش که نشان از تحلیل درست کارگردان از متن نمایشنامه دارد، بازیگری قابل قبول ( و البته اندک ضعفی در بازی بازیگران فرعی) با صحنه‌ای که یادآور نمایش‌های ایرانی و تعزیه است و همچنین نمایشنامه‌ای با ساختاری مستحکم و استخوان‌دار ترکیب متناسب و رضایت بخشی را در مقابل دیدگان تماشاگران قرار داده بود.
ترنا شروع می شود . همه درگیر میشوند...آخرین نفر لولی مخموری است که خرقه بر سر کشیده به ترنا بازی فرا خوانده شده، دستش می‌اندازند و به میانه صحنه می‌کشانندش .لول خرقه برمی‍‌اندازد و تماشاگران و بازیگران مبهوت حضور آسید کاظم می‌شوند...پیرمردی سینه ستبر ، موهایی سپید تا روی شانه و محاسنی که بر دلنشینی صورتش افزوده ، جوان مردی با همتی سترگ...بهت تماشاچیان.. و خوشبختی و خوشحالی نوعی حس رضایت موقت از این شرایط بر چهر ه ی دوستادارانش مخصوصا آسید جواد.. اجرا دارای زوایای ارزشمندی بود، زوایایی که دیگر امروزبا قحطی زدگی آن مواجه ایم ..
این است که اخر قصه می رسیم به آدم های عادی
که چه خوبند آدم های عادی
و چه کمند
وقتی از همه ی رجعت ها و کم و کاستی ها خسته ای
از همه خان های گسترده و همه ی کفران های بی دلیل
از همه تند روی ها و زیاده روی ها...

ای کاش هنر این چنین هنرمندانی را قدر میدانستیم که پیشکسوتان و ریش سفیدان برای جذب مخاطب محتاج ترنا نباشند..
آسید کاظم در میان سکوت و احترام قفس مرغ عشقش را بر میدارد و از صحنه بیرون می‌رود ...تشویق و اشک بی امان تماشاچیان و من...
خیلی خوب نوشته بودین و عجیب به دل نشست
۰۶ مرداد ۱۳۹۳
ممنونم. آقای بیگ محمدی. دیشب برای بار دوم به تماشای آسید کاظم رفتم. نمیتونم وصف کنم چقدر شیرین بود برای من دیدن این تمایش
۰۷ مرداد ۱۳۹۳
سلام لطفا راهنماییم کنید چطور میتونم نمایش تلویزیونی اصلی این کار را پیدا‌کنم قسمتاییش تو یوتیوب هست ولی کاملش رو‌نتونستم پیدا کنم همونی که حسن شهرستانی آوازشو خوند . خواهش میکنم اگه کسی میدونه کمکم کنه حتی فایل صوتی‌نمایشنامه به کارگردانی محم رحمانیان یا جناب چرمشیر را هم شنیدم ولی تصویریشو نتونستم پیدا کنم و این روزها بد جوری ذهنم درگیر این اثر ارزشمند شده خواهش میکنم کسی میدونه کمکم کنه . . متشکرم .
۰۲ بهمن ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فردا شب من یه تماشای اجرای دیگری از «آسید کاظم» به کارگردانی علیرضا استادی در برج میلاد میرم. حتما میام و نظرم رو اینحا مینویسم.
وحید هوبخت این را خواند
وای چه اجرای مردونه ای ...!بازیگر زن نداره ...حس فمینیستیم اذیتم کرد !!!
۰۳ مرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

مثلا اینکه خوب بود تماشاگران صدا پیشه گان را نمی دیدند"!!!!
صدا پیشه گان ؟!! فکر میکنم اشتباه مفهومی ما بین برخوانی ، و دوبله ( صدا پیشه گی ) صورت گرفته !
نمایشنامه ا‍‍ژدهاک ، همانطور که استاد بیضایی اشاره کرده اند برای هنر قدیمی برخوانی نوشته شده است.در آنجا هنر خوانش گر در این بود که باید نظر رهگذران و آدم هایی که از اصناف مختلف در آنجا حضور دارند را به خود جلب می کرد.. اما اینجا سالن تئاتر است و تماشاگربرای دیدن نمایش آمده، در نتیجه فرصت آن هست تا مضمون را عمیق تر و با تمرکزی بیشتر بررسی کند. . نمایشنامه خوانی یک گونه از هنر است ، هنر بهره گیری از بیان ،هنر جان بخشیدن به کلام به سحر زبان از طریق ورود به چشم و ذهن مخاطب. نمایشنامه خوانی هنر ستودنی است چرا که مخاطب را به باید شدنی حرکت می دهد تا حقیقت را دریابد . خوانش بخش تاثیر گذار نمایشنامه است با رعایت اصولی که برای دستیابی به هدفی خاص که همان بازیگوشی با مخاطب است ،انجام می گیرد. نمایشنامه خوانی یک ژانر جدید هنر نمایشی ، رویکرد جدید در تئاتر و پدیده نوع ظهور در ایران است . فرق نمایشنامه خوانی با صدا پیشه گی در این است که در نمایشنامه خوانی تنها دیالوگ و بیان است که به کمک خوانشگر می آید و وظیفه هدایت مخاطب به فضای نمایشی را بر عهده می گیرد. نمایشنامه خوانی در بالا بردن حس اعتماد به نفس بی رقیب است ، می تواند فرصتی برای تربیت تماشاگر حرفه ای تاتر باشد .نقطه بارز نمایشنامه خوانی بالا بردن تجسم بالای فضا در ذهن مخاطب از طریق دیدن "بازی چشمی "و شنیدن "بازی گوشی " است، بنابراین خوانشگرها جزء لاینفک ساختار نمایش هستند و باید در معرض دید تماشاچی باشند . کسانی که صحبت از استاندارد به میان می آورند ... دیدن ادامه ›› به طور حتم به این امر واقفند و نیازی به این توضیحات ندارند. به نظر من در نمایشنامه خوانی اژدهاک هانی صالحی به جای استفاده از یک صدا با تلفیق سه صدا که درهم تدوین شده و به یک تجربه جدید رسیده است. این یک ساختار نو و یک نگاه مدرن است به دربرخوانی .
گلشن قربانیان این را خواند
hani salehi این را دوست دارد

اینجا هر کسی آزاد است نظر خود را بیان کند.همانطور که شما نظرات خود را می نویسید. فکر هم نمیکنم دلیلی برای دلخوری شما باشد با این شرح که اتفاقا طرف من اصلا شما نیستید.
ولی وقتی اظهار نظر میکنید لطفا بینش خود را بالا ببرید تا دیگران با خواندن شما دچار اشتباه نشوند.در عصر گفتگو و قرن 21 گیس کشی واقعا بی معناست. لطفا به گونه ای صحبت نکنید که تصورات بی منطق بودن زنان را به واقعیت تبدیل کنید. این همه عصبانیت بابت چی ؟!! شما که تحمل یک نظر مخالف هم ندارید و اینگونه از کوره به در میروید جای بسی تامل است که اصلا چرا وارد بحث میشوید. البته حرجی به شما نیست .وقتی تفاوت بین مفاهیم برایتان قابل تشخیص نیست و در آخر آن را به زبان پارسی ربط می دهید! مشکل از همان ذهن های شرطی شده است که شما هم خوشبختانه متوجه منظور من نشدید. ... دیدن ادامه ›› ولی یک تشکر از آقای صالحی بکنبد که با خونسردی هر چه تمام تر پاسخ نقدهای غیر هوشمندانه ی شما را داده اند.اگر ایشان هم مثله شما قرار بود با مخاطبان صحبت کنند اینجا الان تبدیل به میدان جنگ شده بود.
! راستی برای اطلاع شما هم عرض میکنم که من الان کاملا ریلکس در اتاقم هستم و مشغول نت گردی . البته با اجازه ی شما !
۲۴ تیر ۱۳۹۳
برای مینای عزیز که نظرشان را محو کردند و صدا پیشه گان را به خوانش گر تغییر دادند!! حرکت کودکانه شما لبخند را به لبان من و دوستانم در تیوال نشاند. ممنونم
۲۴ تیر ۱۳۹۳
نکاتی عرض کردید خانوم احمدیان که اشاره ای به نوشته من داشت ...من هم آزدانه نظر خودم رو گفتم اما اینکه شما هر حرفی رو که آقای صالحی فرمودند هوشمندانه بدونین و نظرات دیگران رو سطحی کاملا دور از انصاف است...اگر شما علاقمند به تاتر هستین دیگرانی هم هستن که تحصیلکرده این رشته هستند و اندکی سواد تاتری دارند البته کم از استاد شما آقای صالحی.
اما اینکه فرمودین در این نمایش تلفیق سه صدا کار مدرنی بوده که انجام شده نکته جالبی یود که مفهوم مدرن رو به ما کم سوادان آموزش داد...اما از کسی که با توجه به پروفایلش یکی از علاقمندیهایش جناب صالحی هستند چنین نگاه یکجانبه ای دور از انتظار نیست.
پ.ن:من نیز چون شما ریلکس مشغول وبگردیم...خوش باشید در کنار علاقمندیهایتان
۲۴ تیر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هر کدام از ما کم و بیش اطلاعاتی در مورد افسانه ضحاک داریم ، اما در برخوانی " اژدهاک " استاد بیضایی با نگاهی متفاوت ، مارها رو همون اندیشه های انسانی میشماره..هانی صالحی در یادداشت کارگردان از قول بهرام بیضایی بیان کرده: که من راجع به ضحاک صحبت نمیکنم ، من راجع به این که ، حقیقت ممکن است فقط این نباشد ، صحبت میکنم.
اژدهاک از یک سو شکایت انسان از دنیای درونش و از سوی دیگر شکایت از قدرت حاکم بیرونیست . دیوی که واقعا" دیو نبود.. جنگ همه علیه همه.. " " و اینک مارهای درون اژدهاک ، پندار نیک و بد ، خیر و شر ، سرشت و اختیار ، نماد و کین ، که گویی جان جانان اند و انگار جان رهانیده هایی از تن خاک ، از شکوِه و شکوه ، یکجا می گویند ... "
هر کدام از ما اژدهاکی هستیم و مارها درون ما هستند و نویسنده از زبان اژدهاک سخن می گوید . و مارهایی بر دوش داریم که با صدای نی شبانان می خوابند و هرگاه نی شبان را بشکنیم دیگر توان آرام کردن مارهای سرکش را نخواهیم داشت ...
مارها اندیشه های مایند ( همانها که ضحاک را وادار به کشتن جوانان می کردند تا آرام گیرند ) و ما با آنها در کشاکش دائمیم و گویی خلاصی از آنها ممکن نیست : " اژدهاک به گورستان سرد می رود تا مارهایش را به آن بسپارد و رها شود اما گور سرد به او پاسخ می دهد که مارها را بدون ماردوش نمی پذیرد . "
در نمایش سخن از شهری است که مردمان آن سالهاست تفاوتی با مردگان ندارند و برای این که بدانند مردم آن شهر درون سینه دل دارند یا نه باید ... دیدن ادامه ›› سینه هاشان را شکافت و برای اینکه ببیند که آیا در رگهای مردم آن شهر خونی هست یا نه باید رگهاشان را شکافت و عجیب اینکه در سینه دلی دارند که می تپد و در رگها خونی که اتفاقا سرخ رنگ است ...
به گمانم اشاره به اوضاع اجتماعی دهه چهل داشته و گله مند از بی تفاوتی مردم ، مثل همین امروز و شاید کمی بهتر از امروز . جایی مثل شهر سنگستان " اخوان ثالث " که همه مردمش سنگ و سرد شده بودند ...
و در این دیار فریادها بی پاسخ می ماند :
" این بود فریاد من
که هرگزش پاسخی نبود
زیرا بنگریستم
که چشمها باز است
و بی نگاه ... "

و نبوغ " بیضایی " در این که به اژدهاک حق اعتراض میدهد و اژدهاک دربند کوه دماوند فریاد می زند ، اعتراض می کند ، حتی درد دل می گوید و کمک می طلبد ، از زمین ، از گور سرد ، از مردمان شهرها ، از مارها و از یامای پادشاه ...
داستان اژدهاک از یک سو شکایت از خودمان است و از سوی دیگر درک خودمان و شکایت از جامعه و از قدرت و از یامای پادشاه ... مارها باعث عذاب مایند و در عین حال زندگی ما به مارها وابسته ( خاک گور مار را بدون مار دوش نمیخواهد ... ) و مارها از ما به وجود آمده اند و با ما خواهند مرد ...

موسیقی بند راش ، سایه بازی ، صدای گیرای هانی صالحی ..فضایی کاملا متفاوت از تمامی نمایش هایی که تا کنون دیدم را برایم رقم زد.

"پس من پیش می روم و فریاد می کنم:وای بر تازیانه ها زیرا شکسته خواهند شد...
و وای بر دژهای بلند زیرا فروریخته...
منم اژدهاک که فرزند رنج زمینم.
و منم که فریادم از پشت سالهاست بلند!
منم که سالهاست تا این مارهای سیاه را بر دوش می کشم.
و لاشه ی خود را_که فرسوده است_از این روز به ان روز می برم.
و اینست فریاد تلخ زمین که با شما می گویم:وای بر تازیانه ها,که شکسته خواهند شد...
و وای بر دژهای بلند که فروریخته!"

"قسمتی از بند دهم برخوان اژدهاک از مجموعه سه بر خوانی ، شاهکار بهرام بیضایی "
لذت فراوان بردم از قلم و دانش و تیزبینی تان و همچنین مشتاق دیدن این نمایش شدم. با سپاس
۱۷ تیر ۱۳۹۳
مینای خوب من از نسل دهه ی شصت هستم.شاید شما کمی بزرگتر باشید ، از تجربه ی تماشا یتان به این نتیجه رسیدم .ولی نمی دونم چرا حس کردم، باید مثله یک هم سن صحبت کنیم. در هر صورت شما میهمان تاتر سایه بودید. و بهترین لباس در خور به تن کردید. ولی سایه ها ترکیبی از اشباح که برای رقص و حرکت نیاز به پوشیدن لباسی راحت دارند ..نمی دونم منظورم رو رسوندم یا نه.
۲۰ تیر ۱۳۹۳
بله یلدای عزیز شما هم سن دختر من هستید که ایشان هم در آلمان در حال تز نوشتن برای دکتری خود هستند . من منظورم کل جریان بود . لباس منزل پوشیدن مثال کوچکی از کل بود . این تاتر می بایست بسیار فاخر به نمایش در می آمد نه در یک همچین سالنی . در قسمت اول صحبتهایم اشاره کردم همه چیز دم دستی بود برای یک همچین متن فاخری . می دانم سطح توقع من بالاست لباس ..سالن...صدابرداری...نورپردازی ...صندلیهایی که به صورت کنفرانس چیده شده اند ...من رقص سایه های شاهرخ مشکین قلم در اجرای پاریس را دیده ام نمی خواهم مقایسه کنم ولی کاش گروه رقصنده بیشتر مطالعه می کردند و بیشتر می دیدند. نمی خواهم تکرار مکررات کنم ولی حیف از این متن و این انرژی و این گروه . می دانم سالنی در ایران وجود ندارد که بشود این کار را به نحو احسن در آن اجرا کرد . سپاس یلدای عزیز از توضیحاتتان .
۲۱ تیر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

صندلی 46 ! وسطهای راه آقای مسئول صندلی گفت نه خانوم تشریف ببرید ته این ردیف! و این یعنی جرقه ای در ذهن پراکنده ی من !!! مرا آشفته می دارد چنین آشفته بازاری؟؟طولی نکشید که فهمیدم هنرمندای جوون بین خودمون باشه بین خودمون هم نشستن..شریعتی؟ آنانی که وقتی هستند نیستند، وقتی که نیستند هستند!!


پسری لاغر اندام با حنجره ای قدرتمند و تاثیر گذار ! خارج از حد متعارف صحبت می‌کنه..دریچه ی ذهن حسابگری داره .. متراژهایی رو بیش‌تر از اونی که هست، بزرگ توصیف می‌کنه و یا بیش از حد، کوچک‌نمایی و تحقیر می‌کنه.فقط متر میکرد..میشمرد..18- 54- 365...ولی افسوس که بی فایده فرسوده شدیم..


شروع قوی و پر استرس من کودکی—شمارش زخمهای روی بدن ...کندن زخمها.... به قول صادق هدایت بیشتر نواقص رو می بینیم اما در رفع انها هیچ اقدامی ... دیدن ادامه ›› نمی کنیم.


تلفیق روزمرگی ، پسر بچه ای که دیگه داره بزرگ میشه، کم کم داره میفهمه تصورش از قرارهای عاشقانه کاملا" اشتباه بود و دیگه فقط به معنی ارضای جسم نیست.. فراتر از قوه ی درک این پسر شیرین و شیطونه مو فرفری ..شخصیت کاملا" متناسب با مونولوگ... با اون روحیه صمیمی، شاد ،بی غش .. صدای خنده ی حاضرین رو پر رنگ تر میشنوم..


تنبیه به سبک مدارس سالهای نه چندان دور کشوری با مردمی فوق باهوش و دولتمردانی نه چندان با هوش... بیان قوی و تاثیر گذار بازیگری که تنها یادمه متولد 1366 بود! با استفاده از اصول علم حرکت و تلفیق اخلاق وسیاست..آیینه رویان..ما را به رندی افسانه کردند..


مرگ همه ی آدم ها ...ترس.. بازی خانم نگین تبرا( چون بیشتر از 10 بار تکرار کردن اسمشون رو یادم موند :ی ) برای من مفهومش این بود که نیرویی که آدمها رو وادار به هر کاری میکنه ترس از مرگه... وحشت ...وقتی عقل میشه راهنمای عاطفه ...


ورود غیر منتظره با بازی زیبای آقایی که متاسفانه بازم اسمشون رو نمیدونم ولی به شدت ذهن من رو به یاد بابک حمیدیان می برد ،ای بخت سرکش تنگش به بر کش.. گه جام زر کش گه لعل دلخواه.. دیگه یلدا رفته..!همنام من بود و باز هم خنده ی چیز یعنی ... آره! کاملا روشن میکنه برام که تصور خوب و بد وجود نداره، چه بد و خوب ساخته ی ذهن شرطی خود ماست و این ساختارهای ذهنی نگفته ، تشکیل جامعه ای رو میده که ما توش زندگی میکنیم. به قول معروف بعضی موقع ها هر بلایی سرمون میاد حقمونه! بعضی موقع ها بیش از حد افراطکار و کوته بینم که از قوانینی که خود مون اراده کردیم پیروی میکنیم ، پس نیاز هست یه قدرت پراقتدار خارج از اراده ی ما قوانین شرطی ذهن ما رو عوض کنه و به زور عقاید خودش رو به ما تحمیل کنه...افکار جهان سومی تو جسم و روح تک تک ما داره رسوخ میکنه بدون این که خودمون بفهمیم.. روزگار افسرده ،بی لبخند و پراز اضطراب و دغدغه و دلواپسی ، کاملا" این موضوع رو اثبات میکنه که ما گلهای خندانیم .!!!!..فرزندان ایرانیم.!؟.هه..


کت واک چی میگه؟؟ عقاید نوکانتی از آن من ....شقایق نرماندی از آن تو... نقد بخشی از سنت ضد توسعه و بخشی دیگر که حامی توسعه اس..هویتی مجهول..عقل ما و روند اندیشیدن ما یک فرآیند تکاملی در بطن منظومه جامعه و سنت ها شکل می گیره حتی قادر نیست تا به حقیقت ابژه ها (اشیا و عینیات) پی ببره. قیمت ها، مدها، سنت ها، اخلاقیات اجتماعی،زبان، ساختار خانوادگی و... ناشی از یک روند تکاملی هستن .. البته باید یادآوری کنم جامعه مجهول و تقلیدی ما دیگه کت واک نیست و "بی یر واکه"!***


صحنه ای با بازی خانومی که اسمشون رو فراموش کردم کاملا" به نظر من فلسفه ی لویاتان توماس هابز رو بیان میکنه. چند شخصیتی ..بخشی از خصلت های آدمهای دیگه هر تیکه از وجودش رو تشکیل میده ..دیگه خودش نیست.. یه عالمه آدمهای دیگه اس...لویاتان یک غول افسانه‌ای از انجیل هست که خصلت آخرالزمانی (آپوکالیپتیک) داره و در واقع همون خصلت درونی و ذات واقعی ماست که خودمون ازش خبر داریم ولی بقیه از این خصوصیت ما به دلیل این که حتی جرات نمیکنیم راجع بهش حرف بزنیم بی خبرند.


و در آخر.. شام آخر.. میشه با نمادها و تصاویر و رازها انسان‌ها رو گیج و شگفت زده کرد. میشه تفسیرها و تحلیل‌های مختلف از هر موضوعی داشت...

خیلی طولانی شد…

بین خودمون باشه ها ...خسته نباشید.

و این جهان به لانه ماران مانند است
و این جهان پر از صدای پای مردمیست که همچنان که تو را می بوسند
در ذهن خود طناب دار تو را میبافند
مردمانی که صادقانه دروغ می گویندو خالصانه به تو خیانت میکنند..
فروغ..
سپاس بیکران از حضورتان
احترام فراوان به دقت و توجه تان
۲۵ دی ۱۳۹۲
اضافه کنم مسئول صندلی مدیر تولید و اجرای نمایش بود.که بلیت هم می فروخت و بروشور هم میداد و صندلی هم جا بجا میکرد.
۲۵ دی ۱۳۹۲
آخی..من عذر میخوام. میدونم چقدر زحمت میکشید. چون اسمهارو نمیدونم بهم حق بدید برای رسوندن منظورم از هر واژه ای که میاد توی ذهنم استفاده کنم .

ولی آقای مسئول صندلی خدایی چرا جای من رو عوض کردید ؟ :ی
۲۵ دی ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید