در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | یلدا احمدیان درباره نمایش سایه های اژدهاک: هر کدام از ما کم و بیش اطلاعاتی در مورد افسانه ضحاک داریم ، اما در برخ
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:50:09
هر کدام از ما کم و بیش اطلاعاتی در مورد افسانه ضحاک داریم ، اما در برخوانی " اژدهاک " استاد بیضایی با نگاهی متفاوت ، مارها رو همون اندیشه های انسانی میشماره..هانی صالحی در یادداشت کارگردان از قول بهرام بیضایی بیان کرده: که من راجع به ضحاک صحبت نمیکنم ، من راجع به این که ، حقیقت ممکن است فقط این نباشد ، صحبت میکنم.
اژدهاک از یک سو شکایت انسان از دنیای درونش و از سوی دیگر شکایت از قدرت حاکم بیرونیست . دیوی که واقعا" دیو نبود.. جنگ همه علیه همه.. " " و اینک مارهای درون اژدهاک ، پندار نیک و بد ، خیر و شر ، سرشت و اختیار ، نماد و کین ، که گویی جان جانان اند و انگار جان رهانیده هایی از تن خاک ، از شکوِه و شکوه ، یکجا می گویند ... "
هر کدام از ما اژدهاکی هستیم و مارها درون ما هستند و نویسنده از زبان اژدهاک سخن می گوید . و مارهایی بر دوش داریم که با صدای نی شبانان می خوابند و هرگاه نی شبان را بشکنیم دیگر توان آرام کردن مارهای سرکش را نخواهیم داشت ...
مارها اندیشه های مایند ( همانها که ضحاک را وادار به کشتن جوانان می کردند تا آرام گیرند ) و ما با آنها در کشاکش دائمیم و گویی خلاصی از آنها ممکن نیست : " اژدهاک به گورستان سرد می رود تا مارهایش را به آن بسپارد و رها شود اما گور سرد به او پاسخ می دهد که مارها را بدون ماردوش نمی پذیرد . "
در نمایش سخن از شهری است که مردمان آن سالهاست تفاوتی با مردگان ندارند و برای این که بدانند مردم آن شهر درون سینه دل دارند یا نه باید ... دیدن ادامه ›› سینه هاشان را شکافت و برای اینکه ببیند که آیا در رگهای مردم آن شهر خونی هست یا نه باید رگهاشان را شکافت و عجیب اینکه در سینه دلی دارند که می تپد و در رگها خونی که اتفاقا سرخ رنگ است ...
به گمانم اشاره به اوضاع اجتماعی دهه چهل داشته و گله مند از بی تفاوتی مردم ، مثل همین امروز و شاید کمی بهتر از امروز . جایی مثل شهر سنگستان " اخوان ثالث " که همه مردمش سنگ و سرد شده بودند ...
و در این دیار فریادها بی پاسخ می ماند :
" این بود فریاد من
که هرگزش پاسخی نبود
زیرا بنگریستم
که چشمها باز است
و بی نگاه ... "

و نبوغ " بیضایی " در این که به اژدهاک حق اعتراض میدهد و اژدهاک دربند کوه دماوند فریاد می زند ، اعتراض می کند ، حتی درد دل می گوید و کمک می طلبد ، از زمین ، از گور سرد ، از مردمان شهرها ، از مارها و از یامای پادشاه ...
داستان اژدهاک از یک سو شکایت از خودمان است و از سوی دیگر درک خودمان و شکایت از جامعه و از قدرت و از یامای پادشاه ... مارها باعث عذاب مایند و در عین حال زندگی ما به مارها وابسته ( خاک گور مار را بدون مار دوش نمیخواهد ... ) و مارها از ما به وجود آمده اند و با ما خواهند مرد ...

موسیقی بند راش ، سایه بازی ، صدای گیرای هانی صالحی ..فضایی کاملا متفاوت از تمامی نمایش هایی که تا کنون دیدم را برایم رقم زد.

"پس من پیش می روم و فریاد می کنم:وای بر تازیانه ها زیرا شکسته خواهند شد...
و وای بر دژهای بلند زیرا فروریخته...
منم اژدهاک که فرزند رنج زمینم.
و منم که فریادم از پشت سالهاست بلند!
منم که سالهاست تا این مارهای سیاه را بر دوش می کشم.
و لاشه ی خود را_که فرسوده است_از این روز به ان روز می برم.
و اینست فریاد تلخ زمین که با شما می گویم:وای بر تازیانه ها,که شکسته خواهند شد...
و وای بر دژهای بلند که فروریخته!"

"قسمتی از بند دهم برخوان اژدهاک از مجموعه سه بر خوانی ، شاهکار بهرام بیضایی "
لذت فراوان بردم از قلم و دانش و تیزبینی تان و همچنین مشتاق دیدن این نمایش شدم. با سپاس
۱۷ تیر ۱۳۹۳
مینای خوب من از نسل دهه ی شصت هستم.شاید شما کمی بزرگتر باشید ، از تجربه ی تماشا یتان به این نتیجه رسیدم .ولی نمی دونم چرا حس کردم، باید مثله یک هم سن صحبت کنیم. در هر صورت شما میهمان تاتر سایه بودید. و بهترین لباس در خور به تن کردید. ولی سایه ها ترکیبی از اشباح که برای رقص و حرکت نیاز به پوشیدن لباسی راحت دارند ..نمی دونم منظورم رو رسوندم یا نه.
۲۰ تیر ۱۳۹۳
بله یلدای عزیز شما هم سن دختر من هستید که ایشان هم در آلمان در حال تز نوشتن برای دکتری خود هستند . من منظورم کل جریان بود . لباس منزل پوشیدن مثال کوچکی از کل بود . این تاتر می بایست بسیار فاخر به نمایش در می آمد نه در یک همچین سالنی . در قسمت اول صحبتهایم اشاره کردم همه چیز دم دستی بود برای یک همچین متن فاخری . می دانم سطح توقع من بالاست لباس ..سالن...صدابرداری...نورپردازی ...صندلیهایی که به صورت کنفرانس چیده شده اند ...من رقص سایه های شاهرخ مشکین قلم در اجرای پاریس را دیده ام نمی خواهم مقایسه کنم ولی کاش گروه رقصنده بیشتر مطالعه می کردند و بیشتر می دیدند. نمی خواهم تکرار مکررات کنم ولی حیف از این متن و این انرژی و این گروه . می دانم سالنی در ایران وجود ندارد که بشود این کار را به نحو احسن در آن اجرا کرد . سپاس یلدای عزیز از توضیحاتتان .
۲۱ تیر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید