فارق از اینکه اسم آقای مهام میقانی میلاد شجره و سعید چنگیزیان چقدر برای خود من با توجه به کارهایی که در گذشته از این عزیزان دیدم جذابه و هر کاری به اسم هر کدومشان باشه، خواهم رفت و دید. نظرم رو مینویسم.
کامنت من برای این کار نمیتونه به خوب بود یا بد بود بسنده بشه. چون اساسا فکر نمیکنم برای استفاده از این دو کلمه ساخته شده باشه. این حس انتقال داده میشه در حضور ما سازه ایی در حال ساخت هست. و تمام آجرهایش از درون ماست. از تجربمون از دردمون، از عقده هامون و..
شروع با این ایده هست که دنبال هیچ تفاوت و فرق خاصی نباشید اما اون نغمه تکرارشون خواه نا خواه خاصش خواهد کرد و اینکه ما کدوم تکرار رو انتخاب کنیم با خودمون هست و قطعا ارتباط مستقیم خواهد داشت با زیستی که داشتیم.
زیستی که میتوانیم بگوییم بله ما در شرایط خاصی از جامعه به دنیا آمدیم، بزرگ شدیم و در حال ادامه دادن هستیم. تلخی ماجرا اینجاست که در بهترین انتخاب هامون هم بوی بی عدالتی میاد و ممکنه برامون از جنس ترس سرزنش و حتی حقارت باشه. دردهایی رو تجربه کردیم که الان آینه شدن.
این کار با ایگویی قوی مخاطبی رو جذب میکنه که با سطح معقولی از خودشناسی و پذیرشش و آشتی با آن رسیده باشه.
چرا؟ به این دلیل که اتفاقی با شکوه و فراموش شده مثل تکرار و سکوت رخ میده و این یعنی تحمل خودت رو داشته باش اول از همه.
اشاره به سطح وسیعی
... دیدن ادامه ››
از مباحث مختلف میشه و باید حواست باشه که در عین ظاهر ساده پا به پاشون بیای و جا نمونی. ایده های معروف فروید در بیان عقده ها... پدر،مادر و.... رابطه دو پرسوناژ فریال و میلاد خودش میتونه سوژه ایی جداونه برای یه نمایش باشه. هر جمله و دیالوگشون مشکل رابطه های الانمونه.
بلاتکلیفی ها و دردهایی از جنس اینکه منه نوعی نویسنده هستم و بیزنس بلد نیستم. و دلم میخواد اونیی رو بنویسم که میخوام اما این وسط پول اجاره خونه از کجا بیاد. آیا واقعا پدر و مادرمون باید بهمون افتخار کنن؟
اشتراک و افتراق انسان و حیوان. گربه ایی که عقیم نشده و شد اشتراک ما و وجدانی که توی چشمای اون گربه دیده شد به نظرم همون فرقمون.
این وسط کلی به حوادث دورمون خیلی طناز گونه دیده میشه. بیایید یه سری مفاهیم رو بزاریم پشت سر هم تعبیر خوب یا بد بودنش رو خودمون انتخاب کنیم.
آماده بودن برای مرگ ...هر لحظه فرصت داشتن... نادیده گرفتن اتفاق های الان و کنار هم بودن ها، به امید کناری بهتر، اتفاقی بزرگتر و شاید فرار به سمت کمتر بخاطر عادت به خود کوچک بینی، اون ور سکه همون.
خلاصه که خیلی میشه نوشت از لحظه ای که پالتو پوست پوشیده شد، حرف از پدر شد و نظر مادر. عقده های رابطه های شکل گرفته و یا در انتظار شکل گرفتن...
میدونم که خیلی جاهاشو حتی اشاره نکردم، اما ارزش دیدن بله دارد. لطفا ببینید و به خودتون و زیستی که پشت سر گذاشتید هم فکر کنید.