ناقوسها به صدا درمیآیند، اما برای چه کسی؟
نمایش «شکستن امواج» از همان لحظهی پیش از جایگیری تماشاگران، با ایجاد وضعیتی پیشاجرایی، قرارداد جدیدی میان خود و مخاطب برقرار میکند: مخاطب نه بهمنزلهی تماشاگر، بلکه بهعنوان بازدیدکننده یا عضو موقتِ یک خانواده/قبیله در مناسکِ نمایشیِ اثر حضور مییابد. این جابهجایی موقعیت ادراکی، مخاطب را از سطح نظارهگر به سطح مشارکتکنندهی آیینی منتقل میکند و اثر را از الگوی سنتی تئاتر بازنمایانه به حوزهی گستردهتری از هنرِ اجرا وارد میسازد.
در ادامه، نمایش با گسستن از برخی قراردادهای تثبیتشدهی تئاتری، از جمله تقدمِ متن و روایت، در پی تعریف زبانی تازه برای خود است. در اینجا «شکستن امواج» نه تنها از اتکای صرف به گفتار و درامنویسی فاصله میگیرد، بلکه بر حضور و بدن بهمثابهی خاستگاه معنا تکیه میکند. به این ترتیب، اجرا در قالب رویدادی خودارجاع و زنده عمل میکند؛ رویدادی که در آن، معنا در لحظهی تماس میان بدنهای حاضر-بازیگر و تماشاگر-زاده میشود، نه در بازنمایی پیشینیِ یک متن.
در چنین ساختاری، مرز میان قبیله و تماشاگر فرو میریزد. اثر از ما دعوت میکند تا موضع خود را انتخاب کنیم: در کدام سوی بایستیم؟ کدام روایت را بپذیریم؟ و در نهایت، کدام مسیر را بسازیم؟
این گشودگیِ ساختاری، تجربهای از اجرا میسازد که حتی پس از پایان صحنه نیز در ذهن و زیستِ مخاطب ادامه مییابد. به تعبیر زیباییشناسی حضور، اجرا نه بهمنزلهی بازنمایی، بلکه بهعنوان تجربهای تحولزا رخ میدهد که از سالن فراتر میرود و در زندگی روزمره رسوب میکند.
با این حال، ساختار دراماتورژیک
... دیدن ادامه ››
اثر در پرداخت شخصیتها از انسجام نظری لازم برخوردار نیست. فرضاً اگر تماشاگر بتواند در مقام مشاهدهگر-عضو، خود را در نسبت با پدرِ خانواده بازشناسد، انتظار میرود این نسبت به فهمی تازه از زنجیرهی علّیِ کنشها و انگیزهها بینجامد؛ اما شخصیت پدر بیش از آنکه به کشف برسد، در سطحی از خشم و بیقراری پراکنده باقی میماند و ظرفیت تأمل مخاطب در چرخهی قدرت خانوادگی را محدود میکند.
(از اینجا به بعد اسپویل)
در لایهی نشانهشناختی، جزئیات متعددی در رفتار و میزانسن به چشم میخورند که واجد بار معناییاند: دروغ گفتن برادر به خواهر کوچک دربارهی علف کشیدن؛ همرنگ بودن لباسهای خواهر کوچک با دوستش؛ کار کردن پدر با لپتاپ در حضور خانواده؛ سیگار کشیدن مادر؛ خرید باکس بزرگ آبمیوه؛ و تلفن همراهی که پیوسته به بدن خواهر بزرگ متصل است. این عناصر، در کنار هم، شبکهای از نشانههای مصرف، گسست ارتباطی و بیثباتی هویت را میسازند.
با وجود این، برخی گسستهای روایی همچنان پرسشبرانگیزند: چرا دختر کوچک خانواده ناگهان در اعتراضات حضور مییابد؟ چرا خواهر و برادر بزرگتر گاه بهسان کودکانِ لجباز رفتار میکنند و حتی در تضاد با منافع جمعی عمل دارند؟ این کاستیهای دراماتورژیک، مانع از آن میشوند که مخاطب بتواند در سطحی ژرفتر، نسبت علّی و پویای میان کنشها و ایدهی مرکزی نمایش را بازیابد.
با وجود این خلأها، «شکستن امواج» در سطح زیباییشناسی بدن و ساختار آیینیِ حضور، تجربهای قابلتوجه از عبور تئاتر به سوی اجرا ارائه میدهد. اثر از تماشاگر میخواهد که نه تنها شاهد، بلکه حاملِ تجربهی اجرایی باشد؛ تجربهای که بهواسطهی تماس بدنها و کنش زندهی جمعی، همچنان در حافظهی حسی ما ادامه مییابد.
برای گروه، اجراهایی با مخاطب بسیار، و تعاملاتی روزافزون و ثمربخش میان اجراگر و تماشاگر آرزو دارم.