در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال تئاتر | اخبار | داستان خرس‌های پاندا به‌روایت جنون حباب‌ها 
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 19:07:19
نمایش داستان خرس های پاندا | داستان خرس‌های پاندا به‌روایت جنون حباب‌ها  | عکس

 

این روزها سالن شماره دو تماشاخانه پالیز، میزبان نمایش «داستان خرس‌های پاندا…» شده است. این نمایش با کارگردانی شیوا اردویی براساس نمایشنامه «داستان خرس‌های پاندا به روایت ساکسیفونیستی که دوستی در فرانکفورت دارد» نوشته ماتئی ویسنی‌یک و با ترجمه تینوش نظم‌جو، ساعت 19:30 در این تماشاخانه روی صحنه می‌رود. رضا مولایی و سهیلا گلستانی بازیگران این نمایش شصت دقیقه‌ای هستند. به بهانه این اجرا با شیوا اردویی؛ طراح و کارگردان و رضا مولایی و سهیلا گلستانی؛ بازیگران این نمایش گفت‌وگو کرده‌ایم.

حدود دو هفته از آغاز اجراهای نمایش «داستان خرس‌های پاندا» گذشته است. در این مدت میزان استقبال مخاطبان و بازخورد آن‌ها را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

شیوا اردویی: استقبال به آن اندازه که انتظار داشتیم، نیست. در ابتدا فکر می‌کردم متن این نمایش یک برند است و نیازی نیست به فاکتور دیگری فکر کنم اما انگار به‌اندازه‌ای غرض‌ورزی وجود دارد که شرایط را کمی دل‌سردکننده پیش می‌رود. درباره بازخوردها باید بگویم، یکی از مشکلات من این است که هیچ‌کس اجرای ما را نقد نکرده است! هیچ منتقدی ندیده‌ام که بیاید و به تماشای نمایش بنشیند و نقدی کارشناسی ارائه دهد تا من به‌عنوان کارگردان در این نمایش، مشقی کرده باشم و از آن، در کار بعدی‌ام استفاده کنم و دلیل کارشناسی ایراد کارم را بفهممم. این‌که به من می‌گویند چون متن را دوست داشته‌اند، من حق نداشته‌ام آن را اجرا کنم و تصورات ذهنی آن‌ها را به‌هم بریزم، نقد نیست، بلکه اظهار‌نظر است و گروه را دل‌زده می‌کند. فقط چند نفر که شاید صاحب‌نظر هم نباشند، درباره این نمایش نظر داده‌اند. دوست داشتم درباره نگاه زنانه‌ام به متن، طراحی‌صحنه نمایش و... بشنوم اما همه درگیر خود متن هستند!

رضا مولایی: احساس می‌کنم تعداد مخاطبان تئاتر کم شده است. این روزها بیشتر از حاشیه‌ها استقبال می‌شود و این مسئله کار را دشوار کرده است. از سوی دیگر به‌عنوان مثال دانشجویان می‌گویند که در ماه می‌توانند یک یا دو تئاتر ببینند و باید از میان تعداد کثیری تئاتر، دو تا را انتخاب کنند. البته از این بابت خوشحالم که تماشاگر تئاتر داریم، اما درباره بازخوردها باید بگویم که تعداد بیشتری از مخاطبان نمایش را دوست داشته‌اند. این را هم باید در نظر بگیریم که همواره افرادی هستند که به اجرای نمایش‌ها معترض‌اند. چند سال پیش علیرضا کوشک‌جلالی نمایش «نورا» که برداشتی آزاد از «خانه عروسک» ایبسن بود را روی صحنه برد و من هم در آن نمایش حضور داشتم. در آن دوران همه ایبسن‌شناس شده بودند و به همه برخورده بود که چرا کوشک‌جلالی چنین نگاهی داشته است یا حتی در زمان اجرای نمایش «خدای کشتار» نوشته یاسمینا رضا و به کارگردانی کوشک‌جلالی به ما می‌گفتند که رومن پولانسکی در فیلم «کشتار» از شما بهتر کار کرده است، میزانسن‌های شما عین فیلم رومن پولانسکی است و چرا از رومن پولانسکی تشکر نکرده‌اید! نکته این‌جاست که کوشک‌جلالی دقیقا سه‌سال قبل از آن فیلم، این نمایش را کار کرده بود! نکته فقط این‌جاست که همواره درباره برخی از موارد گارد داریم.

سهیلا گلستانی: علاقه داریم درباره هر پدیده‌ای که حتی شرایط اسطوره‌‌ای ندارد، اسطوره بسازیم! این مسئله یکی از بیماری‌های جامعه مدرن است. هیچ عجیب نیست چند سال دیگر گروهی دیگر را مورد سوال قرار دهند که چرا اجرایشان به اجرای ما شبیه نبوده است! چون خودم به فضای بی‌رحم سینما عادت کرده‌ام و فکر می‌کنم هنوز هم فضای تئاتر کمی با ملاطفت بیشتری با اهالی تئاتر برخورد می‌کند و باز هم ادب در این حوزه بیشتر رعایت می‌شود. چندان نگران این اظهارنظرها نیستم و امیدوارم هر گروهی بتواند این پست‌وبلندی‌ها را پشت‌سر بگذارد. خود من اجرای تینوش نظم‌جو را دیده‌ام و معتقدم اجرای بسیار خوبی بود اما قرار بر این بود که ما کار دیگری انجام دهیم. هرچند ما آن اجرا را به‌عنوان یک دانش پایه، سکوی و نقطه عزیمت خودمان قرار دادیم تا فضای متفاوت‌تری روی صحنه ببریم. این‌که افراد دیگری بیایند و باز در فضایی متفاوت‌تر این نمایشنامه را روی صحنه ببرند، بسیار جذاب و اتفاق خوبی است. در رابطه با استقبال مخاطبان هم باید بگویم که بالاخره متفاوت بودن و مسیر متفاوت انتخاب کردن، بهای سنگین‌تری دارد اما در کنار این بها، دل‌چسب است. ما هر شب عمق دل‌چسبی را تجربه می‌کنیم. اولین چیزی که به هم می‌گوییم، درباره تماشاگران است.

شاید یکی از دلایل خرده‌گرفتن بر جزئیات نمایش «داستان خرس‌های پاندا به روایت...» این باشد که بعد از اجرای تینوش نظم جو؛ همه تصور می‌کردند این نمایشنامه دیگر روی صحنه نخواهد رفت و تصور نمی‌کردند که شما بتوانید این متن را به اجرا برسانید.

شیوا اردویی: زمانی‌که براساس یک رمان یا داستان، فیلم یا تئاتری ساخته می‌شود، این اثر به اندازه کتاب به دل مخاطبان نمی‌نشیند چون وقتی یک متن از ادبیات خارج می‌شود، به تخیل یک نفر یا گروهی که آن را اجرا می‌کنند، تبدیل می‌شود. برای ما هم همین اتفاق افتاده است. وقتی با نظم‌جو درباره تغییرات متن که درواقع تبدیل جملات بود، صحبت کردم به من گفت ماتئی وینسی‌یک بسیار اصرار دارد تغییرات ممیزی به خط اصلی داستان لطمه نزند. تغییراتی که بر متن اعمال کردم را با او درمیان گذاشتم، به من گفت مشکلی وجود ندارد. جالب این‌جاست که این متن در سال‌های اخیر بارها توسط دانشجویان اجرا شده است. شاید یکی از علت‌های حرفه‌ای اجرا نشدن این نمایشنامه، این باشد که خود تینوش نظم‌جو اجرای کامل و خوبی از نمایش به مخاطبان ارائه داده است. شاید کارگردان‌ها در آن دوران از نمایش اشباع شده‌اند و دیگر به اجرای نمایش فکر نکرده‌اند. درحالی‌که همه 10 سال است دارند تخیل می‌کنند و بسیاری از مخاطبان و مردم آن اجرا را ندیده‌اند. جالب است بدانید در پروسه تمرین‌ها سوال‌هایی را از تینوش نظم‌جو می‌پرسیدم و او به من می‌گفت ویسنی‌یک اصلا به این سوال‌ها جواب نمی‌دهد چون اعتقاد دارد وقتی متنی را نوشته است، تمایل دارد هزاران تاویل و تفسیر از این متن ببیند. نظم‌جو به من گفت که در این مورد راحت باشم و باید بگویم از مترجم این نمایشنامه که با نویسنده در ارتباط است بسیار انرژی مثبت گرفتم.

رضا مولایی: البته شاید این دوستان هم حق داشته باشند چون وقتی درباره اتفاقی تخیل می‌کنید، دوست دارید همان را ببینید. امیدوارم فرصتی پیش بیاید و این دوستان، نمایشنامه را همان‌طور که دوست دارند، اجرا کنند.

سهیلا گلستانی: به‌هر‌حال بخشی از این صحبت‌ها طبیعی است. حتی زمانی‌که از روی یک اثر ادبی، اقتباس انجام می‌شود، در سراسر دنیا بحث‌هایی شکل می‌گیرد چون تصویرسازی ذهنی انسان‌ها همواره فراتر از آن چیزی است که در قالب تصویر به آن‌ها ارائه می‌شود. اگر آنچه از روی آن اقتباس انجام شده است، مورد استقبال قرار گرفته باشد یا مابه‌ازای بیرونی برای آن داشته باشند، شرایط دشوارتر است. بسیاری از این تصویرسازی‌های ذهنی نمی‌تواند به اجرا دربیاید و درنتیجه حتی بهترین‌ها در این مقایسه قرار می‌گیرند و شکست می‌خورند. این مسئله اصلا به معنای شکست کار نیست.

ضرورت اجرای «داستان خرس‌های پاندا» برای شما برخاسته از احساس نیازی اجتماعی برای عمق بخشیدن به روابط شخصی بود یا بیشتر علاقه و دغدغه شخصی انگیزه اجرای این نمایشنامه موفق بود؟

شیوا اردویی: درواقع من آدمی بسیار غریزی هستم. عاشق این متن بودم و آن را دوست داشتم. وقتی دوباره آن را خواندم، به این‌که نمی‌توان این نمایشنامه را کار کرد، فکر نکرده بودم! شهریورماه سال گذشته متن را دوباره تایپ کردم و برخی از ممیزی‌ها را بیرون کشیدم. که این کار، سه‌ تا چهار ساعت طول کشید! متن را برای اداره‌کل هنرهای نمایشی ارسال کردم و تایید شد. البته قرار بود در سالن اصلی فرهنگسرای نیاوران نمایش را اجرا کنم که میسر نشد.

شما طراح‌صحنه نمایش «داستان خرس‌های پاندا» هم هستید؛ در این نمایش با تابلوهای زیبایی مواجه می‌شویم. شما در حوزه عکاسی هم بسیار فعالیت کرده‌اید. چقدر این شاخه هنری در طراحی به شما کمک کرده است؟

شیوا اردویی: من واقعا طراح‌صحنه نیستم و اصرار داشتم طراحی‌صحنه این نمایش را یک طراح‌صحنه حرفه‌ای انجام دهد اما متاسفانه منوچهر شجاع نتوانست در این پروژه حضور یابد. در نتیجه برای طراحی‌صحنه نمایش به‌صورت کارگاهی پیش رفتیم. سهیلا گلستانی و رضا مولایی؛ بسیار در طراحی به من کمک کردند. داشتن بازیگران حرفه‌ای تئاتر که صاحب‌سبک و نگاه کارشناسی هستند، یکی از شانس‌های کارگردان است که من از این شانس برخوردار بودم. سهیلا گلستانی که فیلمساز است و علاوه‌بر نگاهی که به‌خاطر بازیگر بودن دارد، نگاه فیلمسازی‌اش هم به من بسیار کمک کرد. رضا مولایی هم بسیار خلاق است و در طول سالیان سال فعالیت در حوزه تئاتر، همواره صاحب ایده است. این ایده‌هایی که بازیگران نمایش با خود سر تمرین‌ها می‌آوردند، بسیار در کارگردانی نمایش به من کمک کرده است. این ایده‌ها در طراحی‌صحنه، موسیقی، لباس و... بوده است. احساس می‌کنم مثل آن روزهایی که عاشق تئاتر شدیم، یک تئاتر واقعی کار کردیم. در آن زمان بازیگران با ایده و فکر به تمرین‌ها می‌آمدند و با کار همراه بودند. برای من به‌عنوان کارگردان این روند بسیار شیرین بود.

برخی از مخاطبان از فقدان بوی سیب در انتهای نمایش گله‌مند هستند و این‌که شما حباب را به طراحی‌صحنه افزوده‌اید؛ درباره این تغییر در نمایش بگویید.

شیوا اردویی: بخش بوی سیب، همان چیزی است که هر تماشاگری که به سالن می‌آید، منتظر آن است و از دید من بسیار کلیشه‌ای است که کارگردان هم آن را اعلام کرده است. البته طراحی من با آنچه روی صحنه می‌بینید بسیار متفاوت است. قرار بود در صحنه پایانی از سقف سالن مثل دوش این آب بریزد و صورت تماشاگر را خیس کند. قرار بود دستگاهی ساخته شود که حباب‌های بسیار بزرگی را به روی مخاطبان بریزد اما برای این منظور، باید دو دستگاه حباب‌ساز وصل می‌کردیم و سقف سالن استحکام لازم برای این کار را نداشت. دوست داشتم تماشاگر با صورت خیس سالن را ترک کند. در ابتدا می‌خواستیم در حباب‌ها اسانس سیب بریزیم تا این حس نوستالژیک برای دوستان به‌وجود بیاید اما از روی لجاجت این کار را نکردم!

رضا مولایی: یک سوال دارم، مخاطبان همه‌چیز را تخیل می‌کنند، چرا بوی سیب را تخیل نمی‌کنند؟! در ضمن در صحنه‌ای که من سیب می‌خورم، مخاطبان می‌توانند بوی سیب را حس کنند.

سهیلا گلستانی: خود من تجربه ناخوش‌آیندی از اسانس سیب دارم، در اجرای تینوش نظم‌جو، با یکی از دوستانم به تئاتر رفته بودم و در پایان نمایش وقتی اسانس سیب در سالن پخش شد، دیدم دوستم حساسیت بسیار زیادی به این بو داشته و از آن بی‌خبر بوده! کار به بیمارستان و بستری شدن دوست من رسید که خود تینوش نظم‌جو هم درگیر این ماجرا شد!

دستگاه حباب‌ساز وسیله‌ای است که به اشتباه به‌عنوان ابزار تئاتر کودک شناخته می‌شود و حتی بسیاری از سالن‌های تئاتر کودک و نوجوان از این وسیله بی‌بهره هستند. آیا سالن پالیز این دستگاه را داشت؟

سهیلا گلستانی: حضور عوامل اجرایی کاربلد در این نمایش؛ خصوصا مسعود سیدهاشمی، تهیه‌کننده نمایش که دانش‌آموخته تئاتر است کمک زیادی کرد. پس از کار کردن با تعداد زیادی تهیه‌کننده، چه در تئاتر و چه در سینما، به‌خوبی می‌توان درک کرد چقدر مهم است که تهیه‌کننده دید فرهنگی داشته باشد. البته منظور من از دید فرهنگی، صرفا به معنای حمایت از فرهنگ نیست، خود تهیه‌کننده بخشی از گروه اجرایی است و نمی‌توانیم او را حذف کنیم! مسعود سیدهاشمی، درک درستی از نمایش دارد و تنها بخش تزریق پول را برعهده نگرفته است. او که از شاگردان رضا مولایی است و اخلاق و ادب تئاتری را از او آموخته است، حال خوبی به گروه می‌داد و لحظه‌به‌لحظه کار برایش بسیار اهمیت دارد. او سعی می‌کند در حد توانش بالاترین کیفیت را برای کار فراهم کند.

رضا مولایی: آن‌قدر همه‌چیز در گروه ما با نظم پیش می‌رود که زندگی و ریتم روی صحنه درست اتفاق می‌افتد. مسعود، هنرمند است و مطمئن باشید به‌زودی بازی‌های درخشانی از او روی صحنه خواهید دید. تمام عوامل این نمایش، یا بازیگر یا کارگردان تئاتر هستند و همه صاحب‌فکر‌اند و از تمام این افراد در آینده بسیار خواهید شنید. البته تمام ما این دغدغه را داریم که سرمایه فردی که همه‌چیز را برای ما فراهم کرده است بازگردد اما شرایط به گونه‌ای شده است که گروه‌هایی که تلاش می‌کنند اثر خوبی روی صحنه ببرند و اتفاقا به مخاطبشان احترام بگذارند، نمی‌توانند به وجه مالی کار فکر کنند. این نمایش چهارمین کاری است که مسعود تهیه کرده است. تا پیش از این تهیه‌کننده «موسیو ابراهیم»، «انگلیسی» و «سیستم گرون‌هلم» بوده است.

شیوا اردویی:درمورد دستگاه حباب‌ساز توضیحی بدهم،‌ خیر؛ ما این دستگاه را خریدیم. در این نمایش مسعود سیدهاشمی؛ تهیه‌کننده نمایش حتی با من درباره بازی‌ها حرف می‌زد! ما کاملا یک تیم هستیم. مثل تهیه‌کننده‌های دیگر نیست که پولی را تزریق کرده باشند و منتظر بنشینند که آیا این پول بازمی‌گردد یا نه! واقعا چنین تهیه‌کننده‌ای را تا امروز ندیده بودم. از سویی دیگر مدیر صحنه نمایش ما، کارشناس‌ارشد معماری است وبه‌شدت در بخش فنی به ما کمک کرد.

مرز میان اجرای یک درام عاشقانه و غلتیدن به سانتی‌مانتالیزم بسیار باریک است. چه تمهیدی برای احتراز از سانتی‌مانتالیزم در نمایش‌تان اختیار کردید؟

شیوا اردویی: این بخش چندان کار دشواری نبود چون خوشبختانه هر دو بازیگر نمایش، از آن قسم بازیگرانی نیستند که برای تماشاگران بازی می‌کنند! همچنین به‌لحاظ نگاه به متن و درک آن، بسیار سریع به تفاهم رسیدیم. درواقع من با دو نفر همراه بودم که برای حفظ شدن فضا، از خود من وسواس بیشتری داشتند. وقتی به متن علاقه‌مند شدم، دیالوگ‌هایی را دوست داشتم که مثلا بخش «بگو آ...» در آن نبود. برای من بسیار عجیب است که همه این بخش را دوست دارند. البته منظور من این نیست که این بخش جذابیتی ندارد، این قسمت از نمایش هم شیرین است اما بُعد پرداختن ماتئی ویسنی‌یک به زندگی و فلسفه‌اش درباره زندگی برای من جذاب بود. فکر می‌کنم فوکوس و نگاه اصلی کار روی همین بخش است. حتی اگر در بخش‌هایی رضا مولایی شوخی‌هایی را به کار وارد می‌کرد و من هیجان‌زده می‌شدم، سهیلا بعدتر به من می‌گفت در راستای کار نیست. سایر اعضای گروه هم همین‌طور. درواقع سه‌نفر هم‌فکر بودیم که در این تعامل ناخودآگاه یک مسیر را با وسواس و درکنار هم طی می‌کردیم. هر دو بازیگر با هم تعامل داشتند و بسیار ظریف یکدیگر را نقد می‌کردند.

سهیلا گلستانی: یکی از مسائلی که این متن را بر لبه تیغ قرار می‌دهد این است که ممکن بود به اشتباه نمایش را اروتیک کنیم. این همان بخشی است که بسیاری روی آن دست می‌گذارند و از ما می‌پرسند که چگونه این متن را اجرا می‌کنید! درحالی‌که این بخش اصلا لایه اصلی متن نیست. متاسفانه یا خوشبختانه میان بسیاری از گروه‌های تئاتر استفاده از این مولفه برای فروش بیشتر باب شده است. خوشبختانه نگاه شرافتمندانه‌ای از طرف کارگردان «داستان خرس‌های پاندا» وجود داشت که به‌راحتی و آگاهانه از این وجه عبور کرد.

دیالوگ‌های شخصیت زن نمایش ظرافت‌ها و سپیدخوانی‌های بسیاری دارد. برای نمایشی کردن این ظرافت‌ها چه مسیری طی کردید؟

سهیلا گلستانی: این نقش یکی از متفاوت‌ترین نقش‌هایی بود که در پرونده کاری من به چشم می‌خورد اما از قضا برخلاف تصوری که معمولا همکاران ما از یک بازیگر دارند و برمبنای آن، شخصیت را به بازیگر پیشنهاد می‌دهند، خودم از کاراکترهایی که در سینما یا تئاتر آن‌ها را ایفا کرده‌ام، بسیار فاصله داشته‌ام. اتفاقا این نقش از معدود نقش‌هایی است که بسیار بسیار با درون سرکوب‌شده یا پنهان‌شده من شباهت دارد. وقتی به من پیشنهاد شد این نقش را ایفا کنم، بسیار ذوق‌زده شدم و برای من حضور در این نقش بسیار جذاب بود. برای ایفای این کاراکتر، احساس کردم بهترین راه‌حل این است که خودم را بخشی به نقش و بخش دیگر به کارگردان بسپارم. نمایشنامه هم یک نقشه کاملا مشخص و واضح می‌دهد که بازیگر را هدایت می‌کند. از سویی دیگر معتقدم بازیگر باید آن چیزی را انجام دهد که مد نظر کارگردان است چون کارگردان جهان ذهنی خودش را دارد و ما باید در اختیار این جهان ذهنی باشیم. زمانی‌که پیشنهادهایی را برای نمایش می‌دادم، سعی می‌کردم در جهان ذهنی شیوا اردویی باشم و امیدوارم این ترکیب ذهنی من و شیوا نتیجه مساعدی داده باشد.

آقای مولایی شما این روزها دو نمایش روی صحنه دارید؛ «داستان خرس‌های پاندا» و «سیستم گرون ‌هلم». نقش‌هایی که دنیاهای متفاوتی دارند و البته «سیستم گرون‌هلم» سومین دوره اجرای خود را تجربه می‌کند اما به‌هر‌حال در این دوره از اجرا هم با تغییراتی مواجه شده است. چطور برنامه‌ریزی کردید که این دو اجرا را پیش ببرید؟

رضا مولایی: اگر بخواهم صادقانه بگویم، نمی‌خواستم نمایش «داستان خرس‌های پاندا» را قبول کنم چون می‌ترسیدم! تاکنون هم‌زمان سر دو نمایش نبوده‌ام. تنها نکته‌ای که کمی از هراس من می‌کاست این بود که «سیستم گرون‌ هلم» دوبار اجرا شده بود، کاراکتر را پیدا کرده بودم و می‌دانستم قصد دارم چه کاری انجام دهم. قطعا فشاری که برای آماده‌سازی «داستان خرس‌های پاندا» داشتم در «سیستم گرون هلم» نداشتم. از سوی دیگر هم نقش و هم گروه به‌قدری برای من جذاب بود که نمی‌توانستم از خیر این اجرا بگذرم. در واقع حضور در این نمایش، برای من نوعی توفیق اجباری محسوب می‌شود. با وجود این‌که انرژی زیادی از من گرفته و می‌گیرد، بسیار از حضور در این پروژه خوشحال هستم و برایم لذت‌بخش است. البته اگر هر دو نمایش اجرای نخست‌شان را تجربه می‌کردند، حتما یکی از این دو نمایش را انتخاب می‌کردم چون هنوز کارمند تئاتر نشده‌ام! پیشنهادهای زیادی به من می‌شود اما ترجیح می‌دهم در آن نمایشی که برای آن انگیزه دارم حضور داشته باشم. به‌خاطر عشقم به هر دو کار و هر دو گروه، در این دو پروژه حضور دارم و اصلا از این شرایط خسته نمی‌شوم. امیدوارم تماشاگران بیشتری برای دیدن هر دو اثر بیایند و ما هر نمایش را در هر روز دوبار روی صحنه ببریم!

نقش شما تا حد زیادی متکی به میمیک و زبان بدن است. برای درونی کردن اعمال و رفتارهای شخصیت در بدن و میمیک چه فرآیندی را طی کردید؟

رضا مولایی: این نقش به‌شدت برای من دشوار بود. این کاراکتر ریتم بسیار عجیب‌وغریبی دارد که حفظ این ریتم، کار را به‌شدت برای من دشوار می‌کند. مخصوصا در مقابل نقش پرتا در نمایش «سیستم گرون ‌هلم» که شخصیتی بسیار اکتیو است در مقابل انرژی شخصیت نمایش «داستان خرس‌های پاندا» که کوچک‌ترین واکنش توسط مخاطبان دیده می‌شود و نباید آن را بازی کرد، بلکه باید این نقش را بازی کرد و به روح آن رسید. در تمرین‌ها می‌توان از تکنیک استفاده کرد اما در زمان اجرا باید خود را به نمایش بسپاریم و این، سخت است. شاید بتوانم برای پرتا در بخش‌هایی از نمایش از تکنیک استفاده کنم اما در این کار نمی‌توانم چون ریتم از دست می‌رود. حتی اگر یک ثانیه در ذهنم به این فکر کنم که کار عجیب‌وغریبی را روی صحنه انجام دهم، ممکن است سبب شود بازی من به چشم تماشاگر اغراق‌آمیز بیاید. نوعی تقسیم انرژی میان دو نقشم به‌وجود آورده‌ام چون بسیاری از تماشاگران بعد از دیدن «داستان خرس‌های پاندا» به تماشای نمایش «سیستم گرون ‌هلم» می‌نشینند و به‌فاصله 15 تا 20 دقیقه من را در نقشی کاملا متفاوت می‌بینند و باید بپذیرند! همچنین پرداختن به جزئیات نقشم در «داستان خرس‌های پاندا» بسیار دشوار بود. بدون تعارف باید این نکته را بگویم که شیوا اردویی؛ کارگردان این نمایش و پارتنرم؛ سهیلا گلستانی بسیار به من کمک کردند تا به یک اجرای درست برسم. در این میان باید اعترافی بکنم؛ هفتاد یا هشتاددرصد نقشم را در شب ابتدایی اجرا پیدا کردم. چون این نقش، بسیار به طراحی‌صحنه، موسیقی و... وابسته است و ما تا شب اول اجرای‌مان سالن را در اختیار نداشتیم!

این‌که در تئاتر ما اغلب نمایش‌ها تا پیش از آغاز اجراهایشان سالن را در اختیار ندارند، اتفاق خوبی نیست!

رضا مولایی: دقیقا و شرایط این متن به فضای سالن بسیار وابسته است! در اجرای دوم توانستیم خودمان و اجرا را پیدا کنیم. این عجله‌ای که برای کار وجود دارد، ایراد بزرگ کار است. برای آماده‌سازی این متن باید حداقل یک هفته با دکور، موسیقی، نور و... کامل در سالن اجرا تمرین می‌کردیم. البته نکته عجیب دیگری هم در مورد «داستان خرس‌های پاندا» وجود دارد. اجرای ما به ‌حال‌و‌هوای سالن و خودمان بسیار وابسته است، چون در لحظه نقش را زندگی می‌کنیم تا روح نقش از دست نرود.

به ضلع چهارم این نمایش برسیم؛ مهیار طهماسبی؛ نوازنده گروه «پالت»؛ چه شد که او به این پروژه اضافه شد و انتخاب موسیقی «داستان خرس‌های پاندا» را به این ساکسیفونیست سپردید؟

شیوا اردویی: در نمایش «دیگری» به کارگردانی بهاره رهنما که به‌عنوان بازیگر حضور داشتم، با مهیار طهماسبی آشنا شدم. در همان زمان پیش‌تولید «داستان خرس‌های پاندا» را هم در پیش داشتیم. وقتی نمایشنامه را به او گفتم، بسیار ذوق‌زده شد چون این اثر را بسیار دوست داشت. در آن زمان نمی‌دانستم که قصد دارم موسیقی ساخته شود یا انتخابی پیش می‌رویم اما نگاه او را بسیار دوست دارم و به او اعتماد دارم. چون آهنگساز متفاوتی است. در پروژه «دیگری» همواره سر تمرین‌ها حاضر می‌شد و من در این سال‌ها ندیده بودم موزیسین سر تمرین حضور پیدا کند! همچنین نمایش ما بسیار زنانه بود اما او متعهد و پرشور و انرژی در کنار ما بود. با وجود این‌که قرار بر این شد که موسیقی «داستان خرس‌های پاندا» انتخابی باشد، باز هم مهیار طهماسبی سر تمرین‌ها حاضر می‌شد! او بسیار به من کمک کرده است. از سویی دیگر همواره برای من مهم است با افرادی کار کنم که اهل تعامل باشند چون خرد جمعی به نتیجه بهتری می‌رسد. در این پروژه افراد را به گونه‌ای انتخاب کردم که در تمام مراحل، طراحی پوستر، طراحی‌صحنه، بازیگری، موسیقی و حتی تبلیغات نمایش، با حضور همه اتاق فکر برگزار می‌کنیم و در این پروسه تصمیم می‌گیرم.

چه شد که به اجرای زنده موسیقی فکر نکردید؟

شیوا اردویی: اصلا شخص سومی نباید روی صحنه قرار می‌گرفت و از همین‌رو بخش تعویض صحنه‌ها را هم به بازیگران سپرده‌ام. در این اجرا تلاش کرده‌ایم حتی تعویض صحنه‌ها بسیار ظریف اتفاق بیفتد و به ریتم کار صدمه نزند.

رضا مولایی: خودم باید یاد می‌گرفتم و ساز می‌زدم! اما اگر قرار بود علاوه‌بر دو بازیگر، یک نوازنده هم روی صحنه حضور داشته باشد، نمایش از حالت رمزگونه خارج می‌شد و مخاطب از اجرا فاصله می‌گرفت، ما مدت‌ها به این فکر می‌کردیم که چگونه این 9 شب را درهم دیزالو کنیم که تماشاگر از اجرا دور نشود. بهترین شرایط این بود که مثل دوران قدیم زمان کافی؛ مثلا شش‌ماه یا یک‌سال زمان در اختیار داشتیم و می‌توانستم حداقل این ساز را دستم بگیرم و یک صدایی از آن دربیاورم! تازه برای این نمایش بیشتر از بسیاری از نمایش‌هایی که اخیرا بازی کرده‌ام، تمرین کرده‌ایم. در برخی از نمایش‌ها با 10 تا 12 جلسه تمرین روی صحنه می‌رفتیم! باز برای این نمایش یک‌ماه متن را آنالیز کردیم و حدود 25 جلسه هم نمایش را تمرین کرده بودیم.

شیوا اردویی: وقتی نویسنده متن را با صلاح‌دید مترجم تغییر می‌دهد!

«داستان خرس‌های پاندا به‌روایت ساکسیفونیستی که دوستی در فرانکفورت دارد» را همه خوانده‌اند، حتی بسیاری از دوستان من که اصلا ارتباطی با تئاتر ندارند، این متن را خوانده‌اند. اصولا نمایشنامه، متن جذابی برای خواندن نیست اما «داستان خرس‌های پاندا...» از معدود نمایشنامه‌هایی است که وقتی مخاطب آن را به‌دست می‌گیرد، نمی‌تواند آن را زمین بگذارد. حتی موزیسین نمایش ما؛ یعنی مهیار طهماسبی که بیشتر در حوزه موسیقی کار می‌کند، این نمایشنامه را می‌شناخت و وقتی به او گفتم قصد دارم این متن ماتئی ویسنی‌یک را اجرا کنم، به من گفت که این نمایشنامه را یکی از دوستانش به او هدیه داده بود و او نتوانسته بود نمایشنامه را زمین بگذارد و از ابتدا تا انتهای آن را در یک نشست خوانده بود! قصه شیرینی نوشته شده است. همچنین این متن ترجمه دقیق و درست و خوبی دارد. یکی از مهم‌ترین دلایلی که سبب شده است ترجمه تینوش نظم‌جو بسیار خوب باشد دوستی او با نویسنده است چون شناختی که نظم‌جو از ویسنی‌یک دارد و تعاملی که با او برقرار کرده است، بسیار ترجمه این نمایشنامه را شیرین و خواندنی کرده است. وقتی من با او درباره این نمایشنامه صحبت می‌کردم، او می‌گفت که «داستان خرس‌های پاندا...» را ترجمه نکرده است بلکه آن را برگردان کرده است. با ماتئی صحبت می‌کرد و حتی بسیاری از بخش‌های این نمایشنامه با متن اورجینال متفاوت است. به‌عنوان مثال ماتئی ویسنی‌یک بودلر را به‌عنوان شاعری که در نمایشنامه از آن نام برده می‌شود انتخاب کرده بود اما تینوش نظم‌جو به او پیشنهاد می‌دهد از آراگون استفاده کند. جالب این‌جاست که ویسنی‌یک احساس می‌کند آراگون مناسب‌تر است و در چاپ بعدی نمایشنامه‌اش از این شاعر استفاده می‌کند!

منبع : روزنامه صبا - مینا صفار

درباره نمایش داستان خرس های پاندا
۰۴ مرداد ۱۳۹۶