نمایش «فالو می» نوشته پیتر شفر به کارگردانی کورش سلیمانی، این روزها در تالار مولوی دانشگاه تهران روی صحنه است. یک نمایش طنزآلود درباره مناسبات و روابط انسانی خانوادگی که در این جهان ماتمزده در حال اضمحلال است. یک مرد متشخص اما بدبین و دیکتاتورمآب، به همسرش مشکوک شده، بههمیندلیل از یک شرکت خصوصی، کارآگاهی را به خدمت گرفته تا همسرش را تعقیب و تمام روابط خارج از منزل او را گزارش دهد. همسر مرد دختر جوانی است که دانشجوی او بوده و مرد خیال میکند هنوز هم باید معلمش باشد. او که بسیار وسواسی و مقید است، دائم به شیوه معلمهای قدیمی خطکشی به دست دارد که بهعنوان یکی از ابزارهای تأدیب از آن استفاده میکند.
یاد معلمهای خودمان با خطکشهای چوبی که بیشتر به جای ترکه و شلاق مورد استفاده قرا میگرفت بخیر. از قضا کارآگاهی کمی خلوضع و از نظر شکل و شمایل شبیه گروچو مارکس در اختیار او گذاشته میشود که هم سر و شکلش ازجمله موهای فرفری و هم رفتار و سکناتش یادآور نقشی مشابه با بازی گروچو در یکی از فیلمهای برادران مارکس است. گروچو از سوی مردی اجیر میشود تا همسرش را تحت نظارت دائم قرار دهد. نمیدانم سلیمانی این فیلم را دیده و تحت تأثیر آن شخصیت و سر و شکل کارآگاه را با بازی خوب وحید آقاپور طراحی کرده یا نه؛ ولی این شباهت و تأثیرپذیری کاملا آشکار است؛ اما در طول نمایش، بهمرور همهچیز برعکس میشود و متوجه میشویم که هر دو سوی این معادله باید تحت نظر قرار گیرند؛ چون مرد هم برای خودش یواشکیهایی دارد. آنچه در ذهن او اتفاق افتاده، در واقع نوعی سوءتفاهم است؛ همان عاملی که در همه دعواهای خانوادگی حتی در جامعه ما هم باعث بروز خردهجنایتها و گاه جنایتهای هولناک زن و شوهری فراوانی شده است. اینکه کارگردان توانسته است یک متن غربی را در ۱۹۶۲ و با رعایت مقتضیات فرهنگی غرب بنویسد و آن را تبدیل به اثری کند که تماشاگر ایرانی هم با آن احساس همدلی داشته باشد، گام مثبتی است در بهروزکردن یک متن نسبتا قدیمی؛ هرچند بهگمان من در برخی لحظات، متن از کارگردانی جلو میزند. علی منصوری، مترجم متن، با زبانی روان، پرکنایه و شیرین این درام تلخ اجتماعی را به فارسی برگردانده است.
مکان وقوع ماجراها دفتر کار مرد اصلی (مسعود میرطاهری) است. اتاقی شبیه کتابخانههای عمومی با انبوهی کتاب مرجع درباره همهچیز. یک میز و صندلی، یک کاناپه و یک چوبرختی. نوعی طراحی صحنه ساده و کلاسیک که با فضای نمایش همخوانی دارد؛ بنابراین اجرای نمایش برای آنان که این روزها در پی آوانگاردیسم لجامگسیخته در تئاتر روان شدهاند، شاید چیز تازهای نداشته باشد؛ اما برای آنان که به تئاتر میروند تا تجربههای روحی، روانی و رفتاری را از سر بگذرانند، «فالو می» اثری هشداردهنده است، با گرایشی اخلاقی که از نخستین وظایف تئاتر از صبح ازل تا شام ابد بوده است. نام اصلی نمایشنامه البته «فالو می» نبوده؛ اما کارل رید، فیلمساز برجسته انگلیسی، در اوایل دهه ١٩٧٠ بر مبنای آن فیلمی ساخت به نام «فالو می» که در واقع واپسین اثر این کارگردان کهنهکار انگلیسی بود. کورش سلیمانی، این نمایش را با این نام بر صحنه برده است؛ لابد بهایندلیل که اصطلاح «فالو می» برخلاف نام اصلی «ریپابلیکای» که لابد اصطلاحی است در امر جاسوسی و کارآگاهی، بهروزتر است و بهویژه جوانان این روزگار با آن آشناتر هستند؛ اگرچه درباره صدای نهچندان پخته دو بازیگر نمایش یعنی مسعود میرطاهری و مریم دانندهفرد، میتوان خرده گرفت و بابت این کاستی از کارگردان انتقاد کرد؛ اما هر سه بازیگر از نظر حرکت، بسیار پویا و قرص و محکم بر صحنه ظاهر میشوند. هرچه هست، نمایش «فالو می» در این فضای افسرده حاکم بر تئاتر ما، کورسوی امیدی است که میتواند مایه امیدواری علاقهمندان به تئاتر باشد.