اجرای خلاقانه نمایش حاصل نوعی «دموکراتیزاسیون» و باور به کار جمعی و ایده برابری در ساخت وساز تئاتر است.
انتظارات به پایان رسیده و بعد از سالها پژوهش، تمرین و ممارست جمعی، پروژه «برادران کارامازوف» اشکان خیلنژاد به مرحله اجرا درآمد و این روزها در سالن استاد سمندریان مجموعه ایرانشهر به مدت ۳۶۰ دقیقه میزبان تماشاگران جدی تئاتر است.
به نظر میآید با اجرایی مواجه هستیم که همچنان بر ناتمامی خویش آگاه است و در مسیر دشوار و جذابی که انتخاب کرده بیوقفه خود را بنابر ضرورت و خلاقیت، از نو میسازد و شادمانه به پیش میرود. حتی اگر یکی از درونمایههای اصلی اجرا، زیستن ملالانگیز در روسیه قرن نوزدهم باشد.
به هر حال پای داستایفسکی کبیر در میان است و پرداختن به لایههای هستی شناسانه زندگی انسان مدرن اروپایی و نمونههای عجیب و غریب روسیاش در اولویت. همان منازعه بیپایان و حل ناشدنی مابین اسلاوهای شرق روسیه با تجددطلبان متمایل به اروپای مرکزی. منازعهای سیاسی در رابطه با پایداری سنتهای مسیحیت ارتدوکس در مقابل اغواگری مدرنیته عقلبنیاد اروپایی که در آثار داستایفسکی اغلب به تأملاتی فلسفی در باب ایمان به خدا یا پناه بردن به شیطان آشکار میشود و دال مرکزی این نبرد سرنوشتساز برمبنای نیهلیسم روسی شکل مییابد.
با آنکه اشکان خیل نژاد با طمأنینه و فرصت کافی تلاش کرده به معماری عظیم و باشکوه «برادران کارامازوف» نزدیک شود تا در صورت امکان نقبی بزند به پیدا و پنهان مناسبات اجتماعی زمانه کارامازوفهای متناقض نمای قرن نوزدهم روسیه، اما به نظر میآید حال و هوای این کارگردان جست وجوگر و گروه اجراییاش، در این سالهای تمرین و پژوهش، در هر بار مواجهه با جهان داستایفسکی، همواره یک وضعیت اضطراری و انقلابی اضطرابآور بوده است.
به دیگر سخن، این پروژه اجرایی از بدو تولد تا به صحنه آمدنش، مجبور بوده در چندین جبهه به نبرد با نیروهای ویرانگر مزاحم مشغول باشد؛ چه آن زمان که مناسبات مادی تولید تئاتر، دم به دم دشواری بیشتری را به تن نحیف تئاتر تحمیل میکند و بر ناممکن بودن پروژه های جسارتآمیزی چون «برادران کارامازوف» تاکید دارد و چه آن زمان که جهان خودآیین داستایفسکی، در مقابل هر نوع خوانش ساخت شکنانه مقاومت میکند و خود را به مثابه یک کلیت یکپارچه، اجراناپذیر و دست نیافتنی جلوه میدهد.
اما سیاست اجرایی اشکان خیلنژاد در مقابل موانع بیشماری که بیان شد چه بوده است؟ او با چه تمهیدی توانسته از این میدان مین به سلامت عبور کند و اجرایی خلاقانه به صحنه آورد؟ به نظر میآید «دموکراتیزاسیون» راهکاری است که این کارگردان صاحب سبک در پیش گرفته باشد. نوعی گشودگی به کار جمعی و باور به ایده برابری در طول فرآیند ساخت و ساز تئاتر.
در این سیاست اجرایی که بر امر دموکراتیک تاکید دارد، تمامی عوامل اجرایی بر مدار ایده برابری، هستی مییابند و حضورشان اهمیت و ضرورت یکسانی در نسبت با اجزای دیگر اجرا مییابد. بنابراین فرآیند تولید، بیش از اتکا به کارگردان و اقتدار نمادینش، تکیه بر اهمیت تک تک اعضای گروه و برساختن یک اجتماع انسانی اخلاقمدار در ساحت تئاتر است. تا حد ممکن میبایست تمامی اشکال سلطه نفی شود تا امکان «تئاتر ساختن» در کنار هم مهیا شود.
فرآیندی سخت و دشوار برای تئاتر اینجا و اکنون ما که اغلب «کارگردانمحور» بوده و شوربختانه این روزها اقتدار نمادینش را به «تهیهکننده» و «سالندار» بخشیده است.
دموکراتیک کردن اجرا، به مثابه یک روش، شکل خاصی از زیستن را ضرورت میبخشد که میتوان آن را در فرم اجرایی مشاهده کرد.
در این شیوه تولید تئاتر، بیش از بازیگر، به اجراگر احتیاج است. همچنان که بیش از دکور، این فضای خالی است که اهمیت مییابد تا در کمترین زمان و با کمترین اشیا، بتوان به سهولت، در سالن تئاتر، فضایی به وسعت جهان ساخت و تخیل تماشاگران را وسعت بخشید و علیه تصنع سترون رئالیسم بورژوایی قیام کرد.
پروژه «برادران کارامازوف» کمابیش بر همین مدار دموکراتیزاسیون میچرخد و سبکبال به پیش میرود. بنابراین چیزی برای پنهان کردن وجود ندارد و همه چیز روی صحنه و در زمان حال، به یاری حضور تماشاگران مشارکتجو ساخته و اجرایی میشود.
فرم اجرا ترجیح میدهد از بازنمایی ماجراهای رمان به شکل کلاسیک و مرسوم فاصله بگیرد و تالیفی تازه از جهان پیچیده داستایفسکی خلق کند. نه دکوری به آن شکل وجود دارد و نه لباسی که معاصر مردمان قرن نوزدهم روسیه باشد. هر کنشی میتواند بدل به امر اجرایی شود اگر که با تماشاگر، «قرارداد» شده باشد.
وقتی منطق بازنمایی کنار میرود یک «اجراگر»، با بدن طبیعی خویش میتواند ژست های متکثری از یک نقش را به فراخور صحنه، به نمایش گذارد. فضامندی اجرا است که اولویت طبیعی یا بحرانی بودن بدنها را تعیین میکند و ژستهای مختلف اجتماعی را التزام میبخشد.
فیالمثل به وقت اغواگری، شادخواری یا مستی، میتوان بدنی رقصان و دفرمه را به اجرا درآورد تا پیش فرض تماشاگران از خصلتهای بشری به وقت شادی یا اغواگری، اپوخه شده و فهم تازهای از بدنمندی نمود یابد.
همچنان که فرم اجرایی «برادران کارامازوف» از روابط دال و مدلولی سر باز میزند و مدام با نابهنگامی اش گشوده به مدیومهای دیگر عرصه هنر و ادبیات میشود، اجرا در این سفر پر از تلاطم که آغاز کرده، گاهی بدل به یک جستار در باب عکاسی میشود و گاهی در باب عاملیت زنانه یا حتی مبارزه با بیماری در زندگی روزمره به بیانگری میپردازد.
به نظر میآید این فرم اجرایی که یادآور مکانیسم مونتاژ است، توسع بخشیدن به جهان فلسفی داستایفسکی در زمانه پسامدرنیستی این روزهای ما باشد که «تصویر» جای «ادبیات» را گرفته و گویی بدون ثبت لحظه به وسیله یک دوربین عکاسی یا ضبط حوادث زندگی به یاری فیلمبرداری، انسانها و اشیا ابژههایی خواهند بود با تاریخ مصرف محدود که در کشاکش دهر فراموش میشوند.
در رابطه با تفوق تصویر بر واقعیت، ذکر تجربه گروه اجرایی با تماشاگران در اجرای شنبه ۱۵ دی ماه ۱۴۰۳ خالی از لطف نخواهد بود. لحظه درخشانی که نشان از مقاومت یکی از تماشاگران در مقابل ابژه عکاسی شدن به دست عکاس بود.
ماجرا از این قرار است که میلاد شجره یا همان ایوان کارامازوف اجرا، بعد از گفتاری فلسفی در باب رابطه خاطره و عکاسی که با ارجاع مدام به قطعه عکسی منتسب به مادر همراه بود، دوربین به دست نزد تماشاگران رفت و مشغول عکاسی از آنان شد.
عکاس با نگاهی خیره سعی داشت چشم چرانی تماشاگران را با ثبت یک عکس، بحرانی کند و شاید به سخره کشد. اما در این کنش ابژه سازی عکاس، یکی از تماشاگران که مردی میانسال بود این نگاه تهاجمی را پاسخ داد و با همان شدت مندی نگاه خیره عکاس، در چشمان «میلاد شجره/ایوان کارامازوف» زل زد و این عمل واکنشی را ادامه داد. یک ارتباط چالشبرانگیز که درنهایت با عقبنشینی عکاس به پایان رسید و تعامل گروه اجرایی و تماشاگران به روال عادی برگشت.
همکاری فارس باقری به عنوان نویسنده و اشکان خیل نژاد در جایگاه کارگردان پیشنهاد تازهای است به نهاد تضعیفشده تئاتر این روزهای بدنه.
به واقع فرم اجرایی «برادران کارامازوف» با آن گشودگی به عرصههای دیگر تفکر و هنر، با آن تعامل و دوستی که با مخاطبان هنگام حضور در سالن برقرار میکند، همچون ضیافتی است تماشایی در این زمانه حسرت و عسرت شتابگرایانه.
اجرا از یاد نمیبرد که «ملال» زندگی را نباید ملالانگیز به نمایش درآورد، چراکه موجب ملال تماشاگران خواهد شد.
تمامی بار سنگین «امر والا» که در رمان داستایفسکی بروز مییابد، به میانجی کاتالیزورهایی چون آواز، رقص، شوخطبعی و بازیگوشی، به امری تحملپذیر و اجرایی بدل میشود. اجراگرانی چون مجید آقا کریمی، وحید آجرلو، مریم نور محمدی، حامد رسولی، میلاد شجره، طاهره هزاوه، عرفان امین و... با مهارت توانستهاند امر والا را با امر مبتذل اتصال دهند تا از متکلفانه شدن اجرا اجتناب شود.
به هر حال پروژه طولانی مدت «برادران کارامازوف» به ساختاری منتهی شده که مثل خود جریان زندگی، فراز و فرود کم ندارد.
تکههایی که سیزیف وار کنار هم چیده شده و به تمامی نتوانسته یک کلیت منسجم بسازد، چراکه به قول داریوش شایگان، جهان پسامدرن ما، هویتی چهلتکه یافته و نمیتوان انتظار یکپارچگی از اثری داشت که در کوران حوادث این سالهای پر از اشک و آه و امید ساخته شده و تحت تاثیر روح زمانهاش قرار نگرفته باشد.
اجرایی که مانند شخصیتهای به یادماندنی خاندان کارامازوف، ترکیب متناقضی از پیچیدگی و سادگی است.
اجراگران «برادران کارمازوف» روی صندلیهایی ساده دور تا دور سالن استاد سمندریان نشستهاند تا فراخوانده شوند و عاملیت خویش را در این معماری پیچیده اجرایی به نمایش گذارند.
اجراگران مانند تماشاگران، منفعلانه روی صندلی خویش نشسته و مشغول دید زدن رفتار آدمهای داستایفسکی هستند که سرگردان میان ایمان و الحاد، بیوقفه خدا و شیطان را مورد خطاب قرار میدهند و تناقضات جهان هستی را برملا میکنند.
درنهایت میتوان گفت در این زمانه فراگیری ابتذال و تفوق منطق سرمایه، اجرایی چون «برادران کارامازوف» همچون رایحهای دلانگیز بر قلوب ما عاشقان تئاتر وزیدن گرفته و این فرصت را مهیا کرده که دقایق درخشانی از لودگی های فیودور کارامازوف سجاد حمیدیان، تناقضات الهیاتی آلیوشا کارامازوف وحید آجرلو، پدرسالاری رنگپریده کلیسایی زوسیمای پیر، عقلگرایی نیهلیستی ایوان کارامازوف میلاد شجره، صلابت و فروپاشی روانی دیمیتری کارامازوف حامد رسولی و همچنین عشق و استیصال مریم نورمحمدی و اغواگری طاهره هزاوه را به تماشا نشینیم.
«برادران کارامازوف» را تنها نمیتوان یک امکان که بیشتر میشود یک بدیل برای تئاتر به محاق رفته این روزها دانست و از تماشایش کیفور شد.
منبع: خبرگزاری اعتماد