در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال ارزو ع | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 14:55:25
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
ارزو ع (desireth)
درباره نمایش چاپلین i
نمایش خوب چاپلین آنقدر المان و نماد خوب و بجا داشت و اثرگذاری متناسبی داشت که وادارم کرد بعد از چند ماه، دوباره در صفحه نقد باشم. نه این که آنچنان عمیق ارتباط برقرار کرده باشد که همان هفته های اول بعد از دیدنش ذوق زده برای آن بنویسم، نه ! اما نمیشود نبینی همکاری گروهی عالی بازیگران، تلاش کارگردان و نمایشنامه نویس برای ارائه تصویری از تقابل فاشیسم با مردم سالاری دهه های ۵۰ و ۶۰ میلادی، و نوآوری کارگردان در المان ها و نمادها بویژه نمایاندن صمیمی ترین ها به شخصیت هیتلر و چاپلین، در قالب سگ و عصا را.

بارها شنیده ایم، تصویر کردن کاریزماتیک های دنیا ابدن کار ساده ای نیست، قبول ! ولی چه اصراریست به دست یازی به لباس های گارد نگهبان پیشوا که بشوند سربازان قرن ۱۶ امی اروپا؟! چه اصراریست که شلوار بر تن چاپلین عزیز گشادی بزند و سبیل سخت گیر هیتلری غیب شود؟! آیا این ها دلیل بر بی زمانی برزخ میشوند یا کج تاریخی شان به طردِ باور تماشاچی می انجامد؟ افزون بر این ها، از دیدگاه یک جامعه شناس هنر، *ارتباط گیری عمیق با مخاطب* حرف اول یک اثر تاتری باید باشد، و نه نصیحت مخاطب با پند و شعار ! که میرساندمان به متن و دیالوگ ها: در یک کلام، برخی از حجم نصایح میشد در شکلی غیرمستقیم تر و مخاطب پسند تر به دلها ... دیدن ادامه ›› برسد.

در عین حال، برخی خلاقیت های ارزشمند و بازی های خوب، قدرتمندی نمایش چاپلین را بیش از ضعف های آن میکند و انصاف نیست شخصیت پردازی عالی و برخی دیالوگ های محشر *سگ* و *عصا* را یادآوری و تحسین نکنیم. حیف است از بازی روان در نقش *اوا براون* و هماهنگی بدن بین سربازان *گارد ۸ نفره* هیتلر نگوییم.

چاپلین، شاید در اجراهای بعد، میتواند قوی تر، در اشل سالن اصلی، و دلرباتر و به جان نشین تر برای مخاطب باشد اگر برخی کاستی های لباس، متن، و دیالوگ ها را جبران کند. سپاس از همه عوامل تلاشگر...
امیر مسعود و مریم اسدی این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ارزو ع (desireth)
درباره نمایش زیگموند i
پس از چندین ماه پیاپی تاتر ندیدن، به توصیه دوستی به تماشای این اثر نشستم. دست به نقدم تنبل شده بود اما به دلایل رنگارنگی آن قدر به وجد آمدم که این چند خط را تقدیم کنم. از نگاه منِ متوجه بر جنبه ی اجتماعی این اثر، کند و کاو بزرگان واقعن ساده نیست. بویژه که آن بزرگ، خودش کاوشگر روان بشر-هرچند به شیوه های اولیه و با کمک اصطلاحات ابتدایی علم روانشناسی- بوده باشد.

به لحاظ متن و دیالوگ ها، خوشحالم که تلاش نویسنده بر ساده سازی مفاهیم پیچیده روانشناسی فرویدی بود، و شادمان ترم که نقش آفرینان، چه فروید لذت جو (آقای دل افکار) و چه فروید مسلط بر خود و جایگاه خود (جناب محدث) و چه بانوی گرامی در جایگاه دخترش آنا و معشوق و .. هرسه توانمندیهای بازی را به خوبی روی صحنه آوردند.

به لحاظ نور و صحنه و هر آنچه صحنه پردازی را شامل میشود، مهم ترین وجه این اثر در مینمیال بودن فضا خلاصه میشود. گرچه وجود برخی المان ها همچون عصای خاخام تک بعدی متعصب و صندلی زیگموند و شاید یک سکو(تخت و تابوت) ضروری است، اما برای القای حالت کما یا کابوس، مونیتور حاوی ستاره ها چندان انتخاب درستی برای القای حال محتضر به مخاطبان نیست.

از آن سو، مواجه های زیگموند با خود- با خانواده و با معشوق- با همکار- و با دین، با دقت نوشته و ارائه شده ... دیدن ادامه ›› است. وضعیت پدرسالارانه ی پروفسور را در ارتباط گیری سرد با جانشین جوانش یونگ نمیشود ندید گرفت، هرچند لزومی به پر رنگ کردن نگاه یونگ در زمینه ی دین هم در این بین، ضروری به نظر نمی رسد.

در کل، اعتراف میکنم، گنجاندن یک عمر پر از پژوهش و ابداع و کاوش، تنها در یک ساعت صحنه و متن و یازی و موسیقی ساده نیست. این نمایش، یک کار اثرگذار و جان دار است که در وانفسای بی پژوهشی در تولید تاتر، مشخصا از سه متخصص فن بهره مند شده و خوشبختانه محرک تماشاچی برای بررسی بیشتر زندگی پدر روانشناسی سده بیستم است. جناب کوروش نیا و گروه، سپاس فراوان!
خریدار
آوا فیاض (avafayyaz)
ما از شما سپاس‌گزاریم که به تماشای اجرای ما نشستید و خوش‌حالیم که دوست داشتید.
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از دید یک جامعه شناس، اثری که نمایش رئال و اجتماعی نام دارد، تا حد امکان باید با مخاطب خود همذات پنداری و همدردی کند. این مطلب در "۳کیلو و ۲۵۰گرم"، از راه شخصیت پردازیِ بجای دو پرسوناژ "خاله(خانم یوسفی)" و "کمک کار افغانی(اقای حسینی)" چنان نرم و باور پذیر در ذهن تماشاچی می نشیند که ضعف پرداختِ پرتضاد شخصیت ته تغاری خانواده یعنی هانیه(که در نهایت نه مثبت و قوی و نه منفی و منفعل است) را مخفی می کند.
از بازیها اگر بگذریم، استفاده ی به عمد برخی اکسسوار، مانند سایه ی هواکشِ روی صحنه(که کارگاه کهنه را تداعی کرده) و جاروی کمک کار که بطور نمادین میشود میکروفنِ آواز پسر افغان(که در قالب مهمان نوازی این خانواده ی دردمند میتواند حرفش را بزند) را میشود نقطه قوت نمایش دانست. هرچند، نور پایین صحنه در پس زمینه آن، کار عکاس نمایش را سخت می کند اما برای نمادی از دلمردگی اعضای خانواده گویاست. اما، باقی وسایل روی صحنه و دکور، واقعن اضافه هستند و نمایش را به سوی یک کار عام، و نه یک اثر ناب که متکی بر بازی ها و دیالوگها باید مخاطب را مجذوب کند، سوق می دهند.
اگر قرار است داستان نمایش، مبتنی برآسیب هایی اجتماعی مثل اعتیاد و قاچاق و دروغ باشد، ضرورت نقشی از افراد یا نهادهای مبارزه کننده با این دو، در جاهایی از نمایش حس میشود که هیچ خبری از این گروه یا افراد نیست!
در نهایت اما، کل اثر، برای ارائه ی مضمون اصلی، تضادهای زیبایی شناسانه ی مناسب و روایتی خوش ریتم و باور پذیر دارد که در مقام اولین کارهای آقای نجار حسینی، قابل قبول است.
محمدجواد کرمی و امیرحسین آقایی این را خواندند
فرزاد فروتنی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید