«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
آنجا که بر سر دوراهی و انتخاب و تصمیم گیری قرار میگیریم نویسنده کار فارغ از درستی انتخاب و شاید به اقتضای جلب نظر اکثریت مخاطبین و فروش بلیط بیشتر انتخابی احساسی میکند و با اشاره به اینکه خواسته یکی از انتخابهای محتمل را نشان دهد عملکرد خود را توجیه میکند .
به نظرم یکی از معیارهای مهم بر سر این دوراهی ها اینست که بتوانیم تداوم حرکت در هر یک از این راهها را بسنجیم .
میتوان درک کرد در شرایط سخت کنونی برای حفظ بقا در پیشبرد پروژه های نمایشی از واقعیت فاصله بگیریم .
به امید روزهایی که تولید آثار هنری و دوام آن وابستگی زیادی به جنبه اقتصادی کار نداشته باشد و عوامل اجرا افق های جدیدی را بروی مخاطبین خود باز کنند .
فارغ از بازیها و دکور و موسیقی خوب درامی است که با حربه به نمایش گذاشتن بدترین شرایط زندگی قابل تصور حس کاذبی از خوشبختی از جنس “ آخیش که زندگی من به این داغونی نیست “ میده . در فیلم و تاتر ما درامی که حس سطح بالاتر و افقی زیبا از زندگی رو بده کمه
اول اینکه بنمایهی این نمایش که به صورتِ مشخص رو ایدهی تعدد بدبختی استوار نبود، دوم اینکه اثر هنری نباید ارتباط تنگاتنگی با سطح کیفی و کمیِ زیستی اون جامعه داشته باشه احیانا؟ افقِ زیبا میخواید تشریف ببرید سوئیس. ببخشید انقدر بیپروا نوشتم، حقیقتا نوشتتون خشمگینم کرد.
اول اینکه بنمایهی این نمایش که به صورتِ مشخص رو ایدهی تعدد بدبختی استوار نبود، دوم اینکه اثر هنری نباید ارتباط تنگاتنگی با سطح کیفی و کمیِ زیستی اون جامعه داشته باشه احیانا؟ افقِ زیبا میخواید ...
اثر هنری میتونه راوی شرایط جامعه خودش باشه ولی بازگو کردن و یادآوری آنچه میدانیم چه سود ؟ از آنجا که مهمترین ویژگی هنر را در آفرینش و خلق میبینم انتظارم روبرو شدن با فضایی در صحنه است که مرا شگفت زده کند همچون کودکی که با دیدن اولین پروانه به ذوق میاید .
سوئیس مثال خوبی برای یک شرایط ایده آل زندگی نیست و بعد از ژاپن بیشترین آمار خودکشی در دنیا را دارد میدانید چرا ؟ چون چالش و کم و کاستی برای افراد وجود ندارد در حالیکه زندگی انسان به وجود مشکلات و تلاش برای رفع آنها معنی پیدا می کند .
اثر هنری میتونه راوی شرایط جامعه خودش باشه ولی بازگو کردن و یادآوری آنچه میدانیم چه سود ؟ از آنجا که مهمترین ویژگی هنر را در آفرینش و خلق میبینم انتظارم روبرو شدن با فضایی در صحنه است که مرا ...
من نگفتم راوی شرایط باشه، از عبارت رابطهی تنگاتنگ استفاده کردم. آفرینش، ویژگی هنر نیست، بلکه ذاتا با اون گره خورده، لازم و ملزومن. پس این شگفتزدگی از نوع پرداخت به موضوعه که میتونه صورت بگیره یا نگیره. حالا من اینطور استنباط کردم از نوشتهی شما که این اثر نتونسته از راه پرداخت عمیق و نو به موضوع، شما رو به حیرت واداره. اما نظر من اینه که ایدهی بنیادین نمایش روی مناسبات قدرت در یک سیستم در قبال به ثبت رساندن واقعیت دلخواه، بنا شده بود نه تعدد بدبختیهای خانواده. در مورد پاراگراف دومتون هم صحبتی ندارم متاسفانه یا خوشبختانه.
اولین فضای اجتماعی و تحمل با هم بودن و کمک به رشد هم یا تحقیر هم در محیط خانواده رخ میدهد و کم کم به جامعه رسوخ پیدا میکند . اجرایی روشن و درخشان که در فضایی فانتزی پیام خود رو منتقل میکند.
موسیقی در مقایسه با نسخه دوم بهتر بود و به دل مینشیند.
از کارگردان محترم که با تلاش مستمر خود فرایند اجرا را ارتقا میدهد و سایر عوامل زحمتکش صمیمانه سپاسگزارم .
من از حضور دوباره جناب بهبودی به تاتر بسیار خرسندم . بازیهای درخشان ایشان رو یادم نمیره . قطعا با در نظر گرفتن نظرات درست مخاطبین خوب و حرفه ای کم کم اجرا بهتر خواهد شد .
اجرای تأثیر گذاری است و ذهنم را از همان ابتدا جذب کرد . فضای نمایش و داستان خوب و خلاقانه ای داره و باعث میشه مخاطب متناسب با وضعیت تربیتی که در خانواده خود داشته به اون واکنش نشون بده .
اجرایی که واکنش برانگیز باشه و چیزی رو در وجود ما هَم بزنه به نظرم اجرای موفقی هست .
بازیها عالی بود . موسیقی همینطور .
ما در بودن انسانها نقشی نداریم تا در صورت نبود آنها عزاداری کنیم و حتی یه قدم فراتر گذاشته و کسی شبیه او را در مناسبات زندگی جایگزین کنیم . تلاشی عبث و بیهوده است .
ما تنها در برابر تأثیری که بروی دیگران از طریق شدن آنها میگذاریم مسؤلیت داریم و این شدن فرایندی دو طرفه است .
من قبلا این اجرا رو به نام " سه نمایشنامه از مساوات " در تماشاخانه لبخند دیده بودم . اطلاع نداشتم که این نمایش همون متن رو دنبال میکنه . در مقایسه باید بگم این اجرا قوی تر و با احساس تر بود .
فیلم تردید بر اساس نمایشنامه ( تردید: یک حکایت تمثیلی) در سال ۲۰۰۸ به کارگردانی جان پاتریک شنلی ساخته شد. این فیلم موفق شد در ۴ رشتهٔ بهترین فیلمنامه اقتباسی، بهترین بازیگر نقش اول زن برای بازیِ مریل استریپ، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای بازیِ فیلیپ سیمور هافمن و بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای نقشآفرینیهای امی آدامز و ویولا دیویس نامزد جایزه اسکار شود.
از معدود اجراهایی بود که سبک کارگردانی متفاوتی داشت . خاص و متفاوت بود . نشانه های نمادین قابل تعمقی داشت و ذهنم را بعد از اجرا مشغول خود کرد . بازیها ، موسیقی و دکور عالی .
یه پدیده تو عکاسی هست به اسم Noise . تو کادر عکس یه چیزی هست که فوکوس بیننده رو منحرف میکنه و از ارزش واقعی عکس کم میکنه . بازیگر مردی که در بین سایر بازیگران خوش پوش با کتانی به صحنه اومده همون نویزه . حتی به دلیل افزایش طنز هم توجیهی نداره . نمایش سلیقه من نبود ولی براش زحمت کشیده شده بود .
چقدر نظرات متفاوت هست. من به شخصه لذت بردم که برای لباس آندره حساسیت بیشتری به خرج داده و به جزییات اهمیت داده بودند. بالاخره من تماشاگر باید با وارد شدن آندره به صحنه متوجه بشم که این فرد تا حالا به چنین مهمانی هایی نرفته. اهمیت طنز بصری رو نمیشه نادیده گرفت. همان طور که در خلل اجرا آندره میگه من این لباس رو قرض گرفتم. آندره ظاهراً در تلاشه که مثل یک مرد جاافتاده، رسمی، و شایسته ظاهر بشه (لباس رسمی)، اما کفش کتانی نشون میده که اون هنوز در درونش بلاتکلیف، راحتطلب یا حتی نابالغ است. این عدم هماهنگی بین لباس و کفش، استعارهای از همون تضاد درونی آندرهست و قطعاً اگر تیپ و استایل آندره ناخوشایند، مضحک و غیرعادی هست یعنی طراح لباس کارش درست بوده و تونسته با انتخاب استایل مناسب طنز بصری نمایش رو پررنگ کنه.
چقدر نظرات متفاوت هست. من به شخصه لذت بردم که برای لباس آندره حساسیت بیشتری به خرج داده و به جزییات اهمیت داده بودند. بالاخره من تماشاگر باید با وارد شدن آندره به صحنه متوجه بشم که این فرد تا ...
طراحی لباس :))))
بسی خندیدم
لباس اون خانومه انگار از وسط تهران سال ۱۴۰۴ آورده بودن
گریم هم نداشت آرایش ۱۴۰۴ تهران رو داشت
این همه نکات گفتی رو کاش عوامل این تئاتر مضحک داشتن
به نظرم لباس خانم ها می تونست بهتر باشه. لباس آقایان مناسب بود و همان طور که گفتم انتخاب کفش کتانی برای شخصیت آندره هوشمندانه بود. و به عنوان فردی که تخصصی در زمینه طراحی لباس ندارم میگم که شاید به دلیل محدودیت ها و مسائلی از این قبیل نمی تونستن انتخاب بهتری داشته باشن. یک نکته کلی رو هم بگم که در نمایشنامه «مهمانی شام» نیل سایمون به هیچ وجه به زمان و برهه تاریخی اشاره نکرده و این مسئله دست کارگردان و سایر عوامل نمایش رو در امروزی کردن نمایش بازمیذاره و مخاطب راحت تر با نمایش ارتباط برقرار میکنه. اینم در نظر بگیرید که نمایش «مهمانی شام» رو نمیشه گفت نمایش مضحک. بلکه در دسته ی کمدی-درام با ظرافت های روانشناختی قرار میگیره.