در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال پدرام سلیمانی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:20:25
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
به شدت عالی و بلیط رو جزو اولین نفرات تهیه کردم و منتظر دیدار آقای برهانی عزیز هستم ، ایشون جزو بهترین افرادی بودن که تو این سال ها شناختم و ازشون حقوق رو یاد گرفتم و خیلی خیلی خیلی قبولشون دارم و برام با ارزش و قابل احترام هستن ، امیدوارم دوره خوبی رو داشته باشیم همه باهم
محمد فروزنده این را خواند
محمد قادری و پدرام سلیمانی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آقا ما اجرای سه شنبه شب رو رفتیم 4 تا جوون جویای نام بودن ، خدایی هرررررررررچی نشستم ببینم چی به چیه اصلا متوجه نشدم ، یعنی هرچقدر سعی کردم ارتباط برقرار کنم با نمایش نشد که نشد که نشد ، به شخصه اصلا دوست نداشتم ولی بازیشون بد نبود به نظر من برای اول کاری خوب بود ولی داستان هیچی نفهمیدم ازش
قرار نبود خیلی چیزی به چیزی باشه، برای اینکه دنبال این بودید شاید ارتباط نگرفتید.
میخوام بگم طبیعیه که لذت نبردید، اما به نظر این از روی کار نابلدی نبود، سبک کار اقتضا میکرد.
کمی راجع به دادائیسم:

دادائیست‌ ها جامعه را نقد می‌ کردند، ولی زبان و آثار آن‌ها به گونه‌ای نبود که مردم با آن ارتباط برقرار کنند و منظور آن‌ها را بفهمند. ... دیدن ادامه ›› مثلاً شیوه نویسندگی آن‌ها به این ترتیب بود که مقاله‌ای را از یک روزنامه انتخاب می‌کردند و آن را با قیچی تکه‌تکه می‌نمودند تا حدی که در هر قطعه تنها یک کلمه باقی بماند. آن‌ها قطعات بریده کاغذ را در کیسه‌ای می‌ریختند و آن را تکان می‌دادند. پس یکی یکی آن‌ها را بیرون آورده و در کنار هم قرار می‌دادند.

واضح است که مطلب به دست آمده تا چه حد نامفهوم و بی‌معنا خواهد بود. قطعه زیر نمونه‌ای از اشعار دادائیست‌ هاست:

«بلوری از فریاد مضطرب می‌اندازد روی صفحه‌ای که خزان. خواهشمندم گردی نیم بیان مرا به هم نزنید. غیر ذی‌فقار. شامگاهان آرامی حسن و جمال دوشیزه‌ ای که آب پاشی راه مرداب را تغییر شکل می‌دهد». نمایش‌نامه‌های آن‌ها نیز عجیب و مضحک بود.

به گفته یکی از اعضای این مکتب، در یکی از نمایش‌ها «روی صحنه عده‌ای با کوبیدن دسته کلید به جعبه‌ای فلزی، موسیقی متن درست می‌کردند که حاضران را تا سر حدّ جنون به خشم می‌آورد. صدایی از زیر یک کلاه بزرگ، اشعار ژان آرپ را می‌خواند.

هولزنبک با فریادی که هر آن شدیدتر می‌شد، شعرهای خودش را می‌خواند و تزارا، ریتم یکنواختی را روی طبل می‌نواخت. بعد او و هولزنبک در حالی که صدای خرس درمی‌آوردند، دور صحنه می‌رقصیدند.»
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیشب این اجرا رو دیدم.نمیدونم چرا اینطور جاافتاده که اگر موضوعی نامفهوم و سردرگم و بی معنا باشه یعنی اوانگارد…خیر اینطور نیست. ای کاش بجای تماشای این نمایش،کتاب میخوندم و صدبرابر بیشتر لذت میبردم.حین اجرا اول خودم رو سرزنش کردم و بعد هم خوابم رفت….
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
Zarin Mohamadi
دیشب این اجرا رو دیدم.نمیدونم چرا اینطور جاافتاده که اگر موضوعی نامفهوم و سردرگم و بی معنا باشه یعنی اوانگارد…خیر اینطور نیست. ای کاش بجای تماشای این نمایش،کتاب میخوندم و صدبرابر بیشتر لذت میبردم.حین ...
کاش اگر خیلی حساسیم قبل رفتن به هر نمایشی کمی در موردش تحقیق کنیم! لااقل تیوال و کامنت‌ها که هستن دیگه.
نظرتون در مورد «حیاط ناتمام ورنوسفادرانی» هم همین‌طور بود، در حالی که لااقل خود من در دیوار اون نمایش نوشته بودم که مونولوگه و در موردش توضیح هم دادم.
فکر می‌کنم شما دقیقاً دو نمایشی رو انتخاب کردید که با جنس هیچ‌کدومشون که دقیقاً همون آوانگارده (و با تعاریف شخصی من و شما معناش عوض نمی‌شه) سرخوش نیستید. بنابراین حق دارید که خوشتون نیاد و البته اینکه خوابتون برد هم در نوع خودش جالبه!☺️
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید