در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مهدی صناعتی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 07:35:06
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
شناسنامه برای مردی که هیچ نمی دانست!

نمایش نامه "آدم آدم است" یکی از تکنیکی ترین نمایشنامه های برتولت برشت؛ دارای تم مایه ضد جنگ و بازگو کننده داستان ‏غربت بشری ساده لوح در قرن ماشین زده بیستم. اثری که با فرجام سرسام آور استحاله یک ماهیگیر ساده لوح به یک ماشین ‏کشتار به نتیجه می رسد. غمنامه ای که به قصد داوری مخاطب و نه برای غوطه وری او در زرق و برق ‏های نمایشنامه های دوران سانتی مانتالیسم بورژوایی نوشته شده است. ‏
حبیب الله دانش هم راوی همین جهان بی عدالت برشتی است اما با یک تفاوت: در دوران سانتی مانتالیسم تاتر ما! دوران قهر مخاطب عام با ‏صحنه های به ظاهر روشنفکری، دوران گسل های عمیق فرهنگی، دوران اندیشه ورزی های خنثی و اظهارات و اجراهای بی بو و ‏خاصیت و خنده آور و صد البته عافیت طلبانه ...‏
در یک برهوت بی سمت و سوی فرهنگی با تابلوهایی که تنها باید تاییدگر باشند، اجرایی از برشت خود یک غنیمت و فرصت است و چه ‏مشکل است تغذیه سلایق گرسنه مخاطبان گمشده در حالی که اشتهایشان با انواع فست فودهای فرهنگی بی مایه و رنگین به اشباع ‏و حد تهوع رسیده است. بگذریم...‏
اجرا در نظمی بهم پیوسته بر همذات پنداری مخاطب استوار شده است. تم مایه اصلی با داستان پردازی کم نقص و متن با تغییراتی محدود و قابل تامل، ... دیدن ادامه ›› خود را به مخاطب می شناساند اما کنش ها بدون اضافات من درآوردی و خارج از متن و تحمیل شده طراحی گردیده و فضای کلی اثر بدون پرتره کردن خود (بازیگران) - که بلایی است به جان تاتر کنونی ما- به تماشاگر منتقل می شود. بازیگران خود را به نمایش نگذاشته و در اجرا صادق به نظر رسیدند. معتقدم این صداقت با مبالغه تاتری متفاوت است که در برخی مواقع محدود، کنش های مبالغه آمیز (Overact) با درکی کمرنگ از موقعیت نیز به چشم می خورد. از این منظر اجرا دارای یکدستی خود بوده و تماشاگران را با سرعتی مطمئن و در مسیری بدون دست انداز و سکته، به غایت متن رهنمون می شود. مبحث فاصله گذاری برشت (به نوعی دور کردن مخاطب از غلیان احساسات اولیه بدون قدرت داوری و نظارت بر پیرامون) با تقلیل بخش های روایی به نفع عناصر اجرایی و همنوایی ساز و آوازهای دسته جمعی، متناسب کار شده و اجرا دقیقا در جاهایی موفق تر به نظر می رسد که قصد ارائه پیام مستقیم و ارجاعی و از بالا به پایین را نداشته و به صورت غیر مستقیم به این کار پرداخته است. در نگاهی کلی می توان در نظر داشت که اجرا در کمتر لحظه ای از ریتم پویای خود فاصله گرفته است. کارگردان و گروه اجرایی با معنای کلمه به کلمه متن به کنش های بصری و دراماتیک، مانع از آن می شوند که تماشاگر به ناگاه خمیازه بکشد و یا ساعت و تلفن را نگاه کند. طراحی صحنه موجز و کاملا کاربردی، ضمن اشارات چند لایه ای به مضامین مختلف (زبان درازی و تمسخر، شمایی از بدن زن، سکون و ایستایی و...) نظامی نشانه ای را خلق نموده که کندوی خلق های بصری شگرف صحنه است. این طراحی به همراه طراحی حرکات بازیگران (حرکت قطار، شبیه سازی فیل، بخش معابد و تابوت و...) با همین امکانات بالنسبه محدود، موجب معنازایی شده و در نهایت نیز به کمک اجرا می آید نه آن که تافته جدا بافته ای دکوری و تزئینی باشد. بهترین مصداق برای چنین نکته ای، پایان کوبنده اجراست که قدرت کارگردانی و همراهی گروه خلاق بازیگران را به رخ می کشد. کیست که از استحاله گالیکی از یک ماهیگیر به یک ماشین کشتار جنگی دچار واهمه نشود؟ چهار سرباز جوخه در هیبت هایی عظیم (که شدیدا نگارنده را به یاد ابرعروسک های مه یر هولد می اندازد) قصد پیشروی، تخریب و کشتار را دارند. یکی از آنها گالیکی است که حتی در مراسم تدفین خود شرکت کرده و به کثیف ترین شکل ممکن مسخ شده است حالا او به اندازه یک جهان بی هویت است... متن و اجرا در این بخش به مایه هایی از گروتسک (موازنه حل ناشده وحشت و خندیدن) دست می یابند که در صورت اجرای دقیق آن می تواند تاثیری عمیق بر مخاطب باقی گذارد.
این اجرا را برای دیدن، تجربه کردن و در نهایت لذت بردن پیشنهاد می کنم.
پرند محمدی و رضا تهوری این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سال هاست که با کارهای علیرضا ناظر فصیحی آشنام. اجراهایی مثل "داستان بزرگ جنگ" و "پدرخوانده" و حالا هم این اجرا رو از این کارگردان خوش فکر دیده ام. چیزی که همیشه منو به دیدن اجراهای ناظر فصیحی ترغیب می کنه دیدگاه بسیار خاص و متفاوتیه که مثل یک موتیف در روح و پیکره کار وجود داره. طرح ساده ای که بدون امکانات ویژه صحنه ای و دقیقا به سنت تاتر بی چیز، رشد می کنه و اون قدر به این رشد ادامه می ده که فضای خاص خودش رو می سازه... بداهه کلا کار مشکلیه اما وقتی با یک بداهه‌پردازی تثبیت شده که هنوز هم توی اجرای خوب و صمیمی بازیگران طراوت اش رو با خودش داره روبرو هستی، فرصت برای لذت بردن پیوسته فراهم می آد. ایده پردازی و خلق بداهه در هر دقیقه و شاید در برخی موارد بی اغراق بشه گفت در هر ثانیه تماشاگر رو متعجب و با خودش همراه می کنه. اجرای شهر زامبی با یک ایده خیلی ساده شروع می شه و به روش سیال ذهن در سه فضای متفاوت به خلاقانه ترین شکل ممکن به گردش در می آد. اجرا با هوشمندی از ابزارهای صحنه ای آشنایی زدایی های پی در پی صورت می ده و این روش نه تنها به آکسسوار های محدود صحنه بلکه به شخصیت پردازی ها و فضای کلی کار هم تسری پیدا می کنه طوری که خلق های صحنه ای به سرعت ادامه پیدا می کنن و فرصت خمیازه کشیدن و به ساعت و موبایل نگاه کردن رو از تماشاگر می گیرند. تماشاگری که از شوآف های ابتر جنسی و شوخی های بی نمک و کم بو و خاصیت مجازی و تلگرامی و... این روزهای بی غرور تاتر خسته شده. بخش دیگری از تاثیر این اجرای کوتاه، فرآیند تفکر مخاطب بعد از اجراست. اجرایی که با تم مایه ای گروتسک در موازنه ای عجیب بین وحشت و خنده در رفت و آمده و باعث به فکر فرو رفتن مخاطبش می شه... تماشاگر ممکنه به این فکر کنه که تو این شهر زامبی ها کی و کجا خودش هم به یک زامبی تبدیل می شه؟... این اجرا رو برای تمام تماشاگران به ویژه اونهایی که از شو آف های مجلل تاتری و اجراهای سانتی مانتال بی خاصیت و... خسته شدن... پیشنهاد می کنم. به همه اعضای گروه خسته نباشید می گم.
پرند محمدی، نیلوفر ثانی، نیلوفر دانشور و حمیده صمدی این را خواندند
Niloo Moradi این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادداشت سوم کارگردان : به اعتقاد کانت، "خنده، ناشی از انتظاریه که ناگهان بر باد می ره." اما زهرخند، ریشخند یا خنده ی تلخ چی؟ به نظر می آد هدف طنزی که از انواع اخیر خنده مورد نظره، مهندسی بیشتری داشته باشه و وقتی با یک ساختار پیچیده ی دراماتیک، موازنه ای بین طنز و وحشت اتفاق بیفته، دیگه شاید فقط این هدف، صرفا ایجاد حس سرخوشانه نباشه. گاهی هدف دور از دسترس تر به نظر می رسه... یک تلنگر برای یادآوری چیزایی که به ظاهر یا در اثر تکرار و عادت و یا شایدم به حکم روزمره گی و روزمرگی و... بی تاثیر شدن اما جزو مهمترین مقولات هستند. این جور یادآوری ها ممکنه طنازانه گفته بشن اما می تونن هولناک هم باشند. به یاد هایکوی معروفی می افتم که تو این جور مواقع توی ذهنم تکرار می شه: " کودکان شوخی شوخی سنگ می انداختند و قورباغه ها، جدی جدی می مردند..." به نظرم، آثار مروژک به ویژه اونهایی که توی دسته آثار طنز سیاه و بعضا " گروتسک" طبقه بندی می شن، چنین تاثیری می گذارن... هولناک، کوبنده و تامل برانگیز...
یادداشت دوم کارگردان در شب سوم اجرا:
به نظرم چیزی که یک اجرا رو باورپذیر می کنه، تلاشِ در لحظه ی بازیگران برای نفس کشیدن نقش هاشونه. طوری که همه باورشون بشه که داره یه زندگی رخ می ده. صحنه، آدم کوکی های بی احساس و ماشینی رو بی رحمانه پس می زنه. از اونجایی که به اعتقاد من، بازیگر، سلطان صحنه ایه که توش قدم می زنه، ریتم زندگیِ نقشی که بهش سپرده شده رو هم خودش تعیین می کنه. کوچکترین خطا، مرگبار خواهد بود اونم در برابر تماشاگر فیلم دیده، خونده و آموخته ی امروزی...متن پلیس بهمون یاد داد که در لحظه زندگی کنیم...باور کنیم و بباورونیم. همواره از توی تماشاگر کوچکترین حرکاتمون رو بسنجیم... نه اون قدر که آدم کوکی به نظر بیایم و نه اون قدر که نتونیم داستانش رو بازگو کنیم...بلکه فقط آدم های نمایشنامه اش رو بفهمیم و جاشون عمل کنیم. جناب مروژک روحتون شاد...اجرای امشب رو تقدیم می کنم به اسلاومیر مروژک... استاد خلق موقعیت های ساده با آدم هایی ساده اما در عین حال پیچیده و متضاد.
یادداشت کارگردان :
همیشه مروژک رو دوست داشتم. به نوشته های پر مغز و غافلگیر کننده اش علاقه دارم. آثاری که تماشاگر یا خواننده اش رو با یک مهندسی هوشمندانه، غافلگیر می کنه، بازی اش می ده، کاملا درگیرش می کنه و دست آخر هم در بیشتر موارد اون رو به تحسین وادار می کنه. پلیس از این دست نمایشنامه هاست. این نمایشنامه اولین کار این نویسنده تواناست و جزو مشهورترین آثارش به حساب می آد. خواستم تجربه اش کنم و با این ایده جلو رفتم که مروژک قبل از نویسندگی حرفه ای، مدتی هم کاریکاتور می کشیده... واسم جالب شد.. چون خیلی هامون با طنز و کارتون های اروپای شرقی آشنا هستیم. طنز سیاه، کاریکاتور گونه و در ذات خودش تفکر برانگیز...اگر برای دیدن نمایش مون اومدین این سه تا رو به یاد بسپارین... ممنونم.
مهدی صناعتی