نام همه ی مصلوبان عیسی است .......... "نویسنده، کارگردان: ایوب آقاخانی"
عنوان این نمایش جذاب است؛ در واقع می دانیم که قرار است موضوعِ بی گناه بر صلیب کشیدن
عیسی مسیح را درقالبِ شخصیتی دیگر ببینیم.
از همان ابتدا کُدهایی که برای معرفی شخصیت "ع.ناصری" داده می شود؛ در ذهن بیننده تناقض
ایجاد می کند. درواقع "ع.ناصری" -بازیگر این نقش ایوب آقاخانی است- یهودی است. این تناقض؛
تماشاچی را برای دنبال کردنِ ادامه ی نمایش
... دیدن ادامه ››
ترغیب می کند.
ایده ی نمایشنامه جالب است: (تکرارِ ماجرای تاریخی مذهبیِ عیسا مسیح و خیانت یارانش در غالبِ
مردی معاصر که یهودی است).
همانطور که گفته شد ایده ی جالبی است اما اجرای ایده به ازدیادِ دیالوگ سپرده شده، دیالوگ هایی
که به داستان سرایی انجامیده و تماشاچی قرار نیست چیزی را ببیند. قسمت های کوتاهی از نمایش؛
چشم هایم را بستم و آن را با یک نمایشنامه خوانی رادیویی مقایسه کردم . . . تیجه این بود که حتی
ندیدنِ اجرای بازیگران ضربه ای به ذهنیت تماشاچی برای فهمیدن موضوع نمی زد.
دیالوگ ها زیاده از حد سعی بر شفافیتِ ذهنیت تماشاچی درباره ی قصدِ نویسنده دارد. برای مثال در
صحنه ی پایانی نمایش؛ مونولوگ "مرجان شیر محمدی" عزیز وقتی از مریم مجدلیه مستقیم نام می برد
یا آنجا که یکی دیگر از بازیگرها درباره ی نظر بر پیامبر بودنِ "ع.ناصری" صحبت می کند ......
گاهی حس می کنم بهتر است هوشِ تماشاچی را بیشتر از این ها تصور کنیم و اعتماد کنیم به اینکه او
منظورمان را حتما متوجه خواهد شد. توضیحاتِ زیادی آن هم بر اساس دیالوگ یا مونولوگ فقط به منظور
پر رنگ تر توضیح دادنِ موضوعِ نمایشنامه؛ نقطه ی ضعفی است که از همان جا به نمایشنامه ضربه
می زند.
وظیفه ی مونولوگ های پایانی وارد آوردن ضربه ی نهایی بر احساس تماشاچی بود؛ ضربه ای که یا از
ضعف بازی رنج می برد یا دیالوگ هایی که برای این منظور موفقیت آمیز نبودند. کل نمایش آنقدرها
بیانگر فشار بر زندگیِ مادر نیست (بیانگر از لحاظ بازی نه از لحاظ دیالوگ ها چرا که در تمام نمایش
فقط گاهی شاهد حضور مادر هستیم که شبیه سایه از دور نگرانِ فرزندش است که البته بازی مادر در
قسمت های مختلف خوب نمی نشیند) و ناگهان در پایان مادر حرف می زند؛ حرف هایی که برای ما
تکراری بوده و البته از رقصان بودن جنازه ی پسرش بر طناب دار حرف می زند و می گوید که دیدن این
صحنه برای یک مادر عذاب آور است از سویی دیگر ما با حرف های بقیه روبه رو می شویم که می گویند
جنازه ی "ع.ناصری" مفقود شده و اصلا هیچ کس شاهد مرگش نبوده و مادر هم می گوید همین که به او
گفته اند جنازه نیست؛ امیدوار است به زنده بودن و بازگشت پسرش. روشن نیست بالاخره مادر شاهدِ به
دار آویختن فرزندش بوده یا نه؟! این تناقض های مخرّب ذهن تماشاچی را درگیر و اذیت می کند.
در نهایت این روزها باید از دیدن هر کاری از دوستان که می دانیم هزار سد را پشت سر می گذارند
تا بالاخره به اجرا برسند لذت برد و به تلاش موفقیت آمیزشان تبریک گفت.
***
نوشته ی بالا؛ توضیحی درباره ی خط اصلی نمایش نیست چرا که این نمایش خط داستانی نسبتاً
خوبی دارد و پیشنهاد می کنم دوستان برای دیدن این نمایش به تماشاخانه ی ایرانشهر بروند و
کار ایوب آقاخانی عزیز و گروه خوبش را از نزدیک ببینند.
"شبنم راعی"