در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال امیر ایران منش | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:19:32
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
بخشی از نظرم در مورد فیلم ملکه اینجا به خوبی از زبان خسرو نقیبی بیان شده است:

http://www.filmguide.ir/2013/05/blog-post.html
اما ما همچنان منتظر نظر شما هستیم امیر جان
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یکی از بهترین فیلمهای سینمای جنگ. منظورم از سینمای جنگ چیزی فراتر از اصطلاح ساختگی سینمای دفاع مقدس است ...
دیدنش را اکیدا توصیه می کنم و امیدوارم به زودی بتوانم نقد مفصلی در موردش بنویسم ...
فیلمی که امیر عزیز توصیه کنه رو باید حتما دید.
امیر جان با این تعریفی که کردی خیلی توقعم از فیلم رفت بالا.
خیلی دلمون برات تنگ شده امیر جان.
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۲
فدای تو حامد جان
منم دلتنگتم ... به امید دیدار نزدیک
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
--- بهترین فیلم سال ۱۳۹۱ سینمای ایران ---

در آستانه ی سال نو و با آرزوی سالی خوب برای سینمای ایران و دوستان تیوالی، بنا داریم بهترین فیلم سال ۹۱ سینمای ایران از دید تیوال سینما را انتخاب کنیم.
لطف کنید و بهترین فیلم (فیلم هایی) که سال ۹۱ دیدید را از بین گزینه های زیر انتخاب کنید. هر نفر میتواند به حداکثر سه فیلم رای بدهد.
اگر فیلمی از قلم افتاده است در بخش نظرات یادآوری کنید تا در لیست گزینه ها اضافه گردد.

با سپاس
›› تا ۳ پاسخ





















ولی برای من "پذیرایی ساده" یه چیز دیگه بود.
۲۱ اسفند ۱۳۹۱
پذیرایی ساده رو ندیدم ، ولی فکر می کنم می تونست اگه دیده بودم انتخاب بشه
بیخود و بیجهتو دوست داش
۱۰ فروردین ۱۳۹۲
پذیرایی ساده رو ندیدم ، ولی فکر می کنم می تونست اگه دیده بودم انتخاب بشه
بیخود و بیجهتو دوست داش
۱۰ فروردین ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یکی از فیلمهای ماقبل نقد امسال ... مزخرفترین فیلم سال ۹۱
"یک جدایی، یک اسکار ... اینهمه مدعی"
اتفاقی می افتد، حالا به هر دلیلی متمایز است از اتفاقات روزمره، چه از این طرف بام چه از آن طرف بام، به هر دلیلی غیرمعمول است. بلافاصله جریانی شکل میگیرد، حالا له یا علیه اش، معمولا هم در همین فضای مجازی: عادت کرده ایم آنچه شاخکهای به ظن خود تیزمان درمی یابد در این فضای مجازی در معرض دید دیگران قرار دهیم، دنیای واقعی که سالهاست نادیده مان گرفته. مثالها بیشمارند، از ماجرای فرنود راستگو گرفته تا دایه ی عزیزتر از مادر شدن برای عزیز تازه از دست رفته ای که تا دیروز حتی نمیشناختیمش. صفحه ها میسازیم و کمپین ها تشکیل می دهیم، عکس و خبر و نامه، میگیریم و میگزاریم و سرگشایی می کنیم. تا اینجای کار، همه چیز به نظر طبیعی است، یعنی تا اینجای کار همه چیزمان به همه چیزمان می آید. اما از اینجا به بعد پای دسته ی دیگری از مترصدان جامعه شناس به مهلکه باز میشود، که انگار اولین کسانی هستند که سر بزنگاه از راه رسیده اند و انگارتر که برای اولین بار دریافته اند که ما به واقع مردمان جوگیری هستیم و "بس است دیگر بابا" راه می اندازند ضمن مقاله های روشنفکریشان با مایه های اجتماعی که آسیب شناسی میکنند این هجمه ی جوگیرانه ی ایرانی جماعت را. با درصد قابل توجه ای از این دسته ی دوم مشکل دارم، که نشسته اند به کمین، تا پشت چنین حرکات به اصطلاح جوگیرانه ای، قدی راست کنند و خودی نشان دهند: که اگر این جوها و جوگیرهای همیشه در صحنه نباشند، همیشه در حاشیه اند و پایشان به هیچ متنی باز نمیشود ...

اصغر فرهادی با پدیده ای به نام جدایی نادر از سیمین، بالاخره و برای اولین بار پای اسکار را به سینمای ایران باز کرد، بگذریم از آن در کمین نشستگانی ... دیدن ادامه ›› که حالا باید دستاویزی می یافتند تا از پس "یک جدایی"، فرهادی و موفقیتش، به موفقیتی دست بیابند. موفقیتی که به سادگی حاصل میشود، بی اینکه تخصصی داشته باشی، خودت را ضمیمه ی موفقیت کسی میکنی که از پس تلاش، تخصص یا نبوغی اثری خلق کرده و در آستانه ی برخوردن محصولش است، جریانی میسازی و حاشیه ای را به متن میکشانی و از پسش سر بر می آوری به دیده شدن. من ایرانی جوگیر، که در هیچ رسانه ی ملی ام حتی خبری از این اتفاق بزرگ درز نکرده، اگر از این تریبون مجازی دست نزنم و پای نکوبم و آن جمله های فرهادی روی سن، که تبرعه ی من است از همه ی آنچه در دنیا ننگ دامنم شده، را به هزار بیان با توی هموطن سرخورده به اشتراک نگذارم، که پس مریضم و باید به پزشک معالجم رجوع کنم. باز هم میگذرم از آسیبشناسان کمین کرده، که این شادمانی عمومی را هم برنتابیدند و با چوب جوگیری راندند.
حالا بعد از یک سال، او که قبلتر برایمان از شباهت اسکار با جشن گچساران گفته بود تا هم خودش را آرام کند به سنگهایی که انداخته و هم ما را برحذر دارد از جوگیری احتمالی، لب به راز مگو باز کرده که: "ما لابی کردیم، فرهادی اسکار گرفت" ... تا دیروز علیه بودن میصرفید و حالا له بودن. بعضی ها معلوم الحالند، حالا هم با بروزی طبیعی از حال معلوم ِ معلوم الحالی روبروییم، اولین بار نیست، آخرین بار هم نخواهد بود، عادت شده است برایمان که زل بزنند در چشممان، بلندی دیوار حاشا را نشانمان بدهند و از دیوار کوتاه حیا بالا بروند. از این هم ناگزیر میگذریم ...
حالا منتقد سینمایی دورترها منتخب انجمن منتقدان، و حالا معلوم الحال، پشت کامنت آقا رضای گل! در وبسایتش قایم شده تا از پس موفقیت فرهادی تئوری توطئه آغاز کند و از پس استدلالات درخور راننده تاکسی-مسافر تصدیق کن، که نه، حتی مناسب فضای آسمانی پای منقلی، برای سر شانه هایش ستاره بخرد و درجه بگیرد. افتخارش شود که در یک سایت خبری-تحلیلی طرفداران سینما، کامنتی را در حد یک خبر استدلالی داغ کند و در خبر ضمیمه اش افتخارتر کند که یکی از مهم‌ترین بازتاب‌های این خبر در سایت جوان‌ آن‌لاین اتفاق افتاد، که ضمن چاپ کامل متن آقا رضای گل! خواستار شفافیت بیش‌تر شمقدری، درباره‌ی ادعای لابی شد. و در پایان دست خودش را اینگونه رو کند که: "در این بین بی‌شک جای اظهارنظرهای یک طرف بیش از اندازه محسوس است؛ شخصی چون اصغر فرهادی که باید دید آیا در روزهای آینده در مقام دفاع از هویت اسکار خود بر خواهد آمد یا خیر"...
گرفتید چه شد؟ آن یکی از جمشید بسم الله رونمایی میکند تا خودش را از مهلکه ی التهاب بازار خلاص کند، این یکی آقا رضای گل! را پرده برداری میکند تا کار را برساند به جایی که بگوید من آنم که اصغر فرهادی هم باید از هویت اسکارش دفاع کند ... به ظاهر متفاوتند، اما نگرش، رویکرد و هدف مشابه است
"آره تو خوب"، اسکار را شما لابی کردی، دمت گرم. تو هم خوب، که ضمن به سینه زدن سنگ اخراجی ها و حالا رسوایی، وقت میگذاری و آقا رضای گل! را هم از کار و زندگی می اندازی که پرونده بسازی و توضیح بخواهی برای اسکاری که گرفته شده و شادیش کرده شده، اما انگار سهم شما از این موفقیت به اندازه کافی داده نشده است ... فقط سرت که خلوت شد پشت پرده ی مابقی ۵۹ جایزه ی بین المللی اش را هم برایمان بگو، که فرهادی که می آید توضیح بدهد، کامل همه را یک جا شفاف سازی کند، چون احتمالا سرش شلوغ است، باید برود برای گرفتن جوایز فیلم بعدیش رایزنیهایی لازم را انجام دهد
نوشته خودت بود امیر جان ؟
۰۲ اسفند ۱۳۹۱
عالی بود امیر جان
۰۲ اسفند ۱۳۹۱
عالی بود. خیلی خوب بود نوشتَتون آقای ایرانمنش. مرسی:)
۰۴ اسفند ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
--به زودی: ویدیوی اختصاصی تیوال از گروه موسیقی بانداژ--

گروه موسیقی بانداژ (Bandage)‌ را میشناسید؟ کدام کارهایشان را شنیده اید؟ ...
جستجویشان کنید، به نمونه کارهایشان گوش بدهید و منتظر ویدیوی اختصاصی تیوال از پشت صحنه تمرینشان و مصاحبه با اعضای گروه باشید ...
-تهران؛ شهر من، من به تو می اندیشم، نه به نابودی خویش-

دربند پیشتر و بیشتر از آنکه فیلمی در مورد نازنین یا هرکس دیگری باشد، فیلمی است در مورد تهران، این شهر که دربند است و دربند میکشد. فیلم به بهانه ی روایت قصه ی دختر شهرستانی به نام نازنین که لابلای آدمهای گم این شهر دست و پا به فرو نرفتن میزند، قصه ی شهری را روایت میکند که آدمهایش چشم برهمه چیز جز خویش بسته اند. نازنین ناآشنای این شهر است و "دربند" روایت آشنایی ناگزیرش با این شهر است از مسیر تعامل با مردمانی که روزی نه چندان دور قصه ی آشنایی با این شهر را به سر رسانده اند و حالا با چشمانی کاملا بسته در پیش و پس هر چیزی تنها خود را میبینند.
اگرچه نازنین تنها نود کیلومتر از خاک دامنگیر این شهر لعنتی دور بوده است، اما هنوز دامن در گرداب فرهنگ این شهر آلوده نکرده است. اما زود یا دیر گزیر و گریزی نیست از رویارویی با مردم این شهرکه در هر هیات و سنی که بر سر راهش قرار میگیرند اصرار دارند که نقره داغش کنند به: اینجا اگر به چیز دیگری غیر از خودت فکر کنی، کلکت کنده خواهد شد. از شاگردهای خصوصی که انتخابش میکنند به تدریس؛ یکی میخواهد پولش را قسطی بدهد، یکی میخواهد با یک حق التدریس چندین شاگرد را درس دهد، گرفته تا آن به ظاهر رفیق همخانه، تا بهرنگ، تا صاحب ادکلن فروشی، تا آن نزولخور سفته بگیر، تا ویزاجورکن، تا آنجا که دوربین در شهر قدم میزند و چشم کار میکند همه تنها به فکر خویشند. و انگار سرنوشت محتوم هر که به این شهر پا میگذارد و مسیرش از بین این آدمها میگذرد تن دادن به قانونیست که تنها یک بند دارد: برای دوام آوردن، چشمانت را ببند و جز خویش هیچ نبین، این کابوس را تنها باید زندگی کرد ...
با ابن حال، به فیلمنامه ی دربند ایرادات ... دیدن ادامه ›› بنیادینی وارد است از جمله چرایی عدم حضور خانواده ی نازنین چه در آغاز ورودش به شهر چه آنگاه که گرفتار آمده در خاک این شهر است، باورناپذیری توانایی اجتماعی دختری شهرستانی آن هم در بدو ورودش به ابرهشهر تهران؛ خانه اجاره میکند، آگهی میدهد، به خانه ها به تدریس میرود و ... شاخکهایش گاهی خیلی تیزند و گاهی عاجزند از درک اتفاقی در دو قدمی. با همه ی این ایرادات گویی داستان نازنین تنها بهانه ای است برای ساختن فیلمی شهری که شهر در قابها شخصیت دارد و لحظه به لحظه نفسگیرتر میشود و دربندت میکشد. از شهر هم که بیرون میزنی، گوشیت زنگ خواهد زد، به مسلخ این شهر فراخوانده میشوی و با اختیار چشمان بسته ات را به روی خویش نیز میبندی و تمام میشوی ... فیلم با تصویر ماشینی در جاده ای به سمت خارج این شهر آغاز میشود، از آنجا آغاز میشود که نفس عمیق تمام شده بود، انگار زنگ تلفنی "منصور نفس عمیق" را از تمام شدن در سد بازمی دارد و به شهر میخواند. منصور بازمیگردد، سفته های نازنین را به باد میسپارد تا رهایی نازنین شود از بند این شهر. با لبخندی تلخ و خواهشی که امیدی به اجابتش ندارد آخرین آبمیوه ی این شهر لعنتی را میخواهد که با نازنین بنوشد و راه بغض بازکند. اجابتی در کار نیست، بهانه نمیتراشد، قرص را لاجرعه سرمی کشد و اینبار به تصادفی در دل همین شهر خلاص میشود ... نازنین میماند و شهری که حالا دیگر ناآشنا نیست ...

اگرچه شخصا بر این باورم که دربند با داستانی نوتر میتوانست دغدغه ای جدیتر را هدف قرار دهد و در دل داستانی گیراتر و کم اشکالتر پرده از روی این عجوزه ی هزارداماد بردارد و روی واقعی این شهر را نمایان کند، اما نمیتوان توانایی شهبازی در پرداخت سینمایی را نادیده گرفت، بی شک دربند اگر بهترین فیلم جشنواره ی سی و یکم نباشد، یکی از بهترین فیلمهای امسال است که به شدت به فرم پایبند است و هرآنچه میخواهد از دل فرم بیرون میکشد ...
دید جالبی بود نسبت به فیلم.
استفاده کردم امیر جان.

از این قسمت نوشته بسیار لذت بردم :
"فیلم با تصویر ماشینی در جاده ای به سمت خارج این شهر آغاز میشود، از آنجا آغاز میشود که نفس عمیق تمام شده بود، انگار زنگ تلفنی "منصور ... دیدن ادامه ›› نفس عمیق" را از تمام شدن در سد بازمی دارد و به شهر میخواند. منصور بازمیگردد، سفته های نازنین را به باد میسپارد تا رهایی نازنین شود از بند این شهر. با لبخندی تلخ و خواهشی که امیدی به اجابتش ندارد آخرین آبمیوه ی این شهر لعنتی را میخواهد که با نازنین بنوشد و راه بغض بازکند. اجابتی در کار نیست، بهانه نمیتراشد، قرص را لاجرعه سرمی کشد و اینبار به تصادفی در دل همین شهر خلاص میشود ... نازنین میماند و شهری که حالا دیگر ناآشنا نیست ...
"
۲۱ بهمن ۱۳۹۱
بسیار خوب و نکته سنج بود این نقد. ممنون
۰۳ مهر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گفتگوی ویژه تیوال با مجید برزگر، کارگردان فیلم پرویز:

http://www.tiwall.com/podcast/majid-barzegar
پرویز نسبت فیلم قبلی برزگر یعنی فصل باران های موسمی فیلم به نسبت ضعیف تری بود مخصوصا در قسمت شخصیت پردازی و در کل فیلم متوسطی بود.
۱۹ بهمن ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مهدی عبدالله زاده (منتقد فیلم):

پرویز: توفیق در فیلمنامه‌نویسی گروهی
در حالی که دهه‌هاست که فیلمنامه کماکان چشم اسفندیار سینمای ایران به شمار می‌آید، حالا می‌توان به خاطر موفقیت فیلمنامه «پرویز» در این سینما خشنود بود و ریشه‌های این توفیق را در فیلمنامه‌نویسی گروهی- که امری نادر در ایران است- جستجو کرد.
پرویز پیر پسر بسیار فربهی است که بیش از سی سال در خانه پدر تنهایش در یک شهرک بزرگ مسکونی زندگی کرده و همه اهالی او را به امانت‌داری می‌شناسند. شغل ثابتی ندارد، به وضع لباس و زندگی‌اش نمی‌رسد و در گذر از پنجاه سالگی هنوز مجرد است. در پی تصمیم پدر برای ازدواج مجدد، زندگی آرام و تکراری او دچار چالش‌های تازه‌ای می‌شود و همه داشته‌های ناچیز زندگی‌اش از دست می‌رود. پرویز آرام و معتمد مردم، به ناگاه به انتقام‌جویی روی می‌آورد.
یک فربه کم‌مو و پرریش و بدقواره، با خس خس مداوم نفس و لباسی گشاد، یک آدم سر به زیر و امین که راننده بچه مدرسه‌ای‌های محل است، یک آچار فرانسهٔ همه‌کاره و هیچ‌کاره در نگاه اهالی با راکت پینگ پنگی در دست که هیچ وقت با آن بازی نمی‌کند، یک ۵۰ سالهٔ به بلوغ نرسیده که هنوز مخفیانه از سر بطری ... دیدن ادامه ›› آب می‌خورد و سال‌هاست نگاه از بالا به پایین اهالی را با احترام متظاهرانه‌شان تحمل کرده. پرویز، چنین شخصیت غیرمتعارف و جذابی است که نمونه‌اش در سی سال سینمای پس از انقلاب کمتر دیده می‌شود.
پرویز شخصیت جذابی است که با وجود پردازش بسیار دقیق و هوشمندانه در فیلم‌نامه، مرموز و ناشناخته باقی می‌ماند. فیلم‌ساز در روندی آگاهانه از او فاصله می‌گیرد و به او نزدیک نمی‌شود. نه از سی سال زندگی گذشته‌اش چیزی می‌بینیم و می‌دانیم و نه از ریشه‌های اصلی‌تر و درونی‌تر برای روی آوردن او به انتقام آگاهیم. اما می‌توانیم در پهنه‌ای بی‌انتها شروع به حدس زدن کنیم. همین ندانستن و حدس زدن است که تماشاگر را مرعوب می‌کند و به فکر فرومی‌برد و هراس از این که تعداد چنین آدم‌های «ندید گرفته شده» در جامعه تا چه اندازه زیاد است را به وجود می‌آورد.
در هیأت نمونه‌ای از صدها هزار آدم‌های شبیه به خود، پرویز آدمی است که مستقل نیست و همیشه دنباله و زائده به حساب آمده. در عین لایق بودن و باهوش بودن ندیده گرفته شده. به باهوش بودنش زمانی پی می‌بریم که تصمیم می‌گیرد از انفعال بیرون بیاید و با زیرکی و مهارت دست به انتقام‌جویی بزند. حدس می‌زنیم شاید قربانی یک سیستم کورکورانهٔ استعدادکُش بوده، شاید عدم تناسب اندام و بی‌قواره بودنش عامل سرخوردگی‌اش و در حاشیه ماندن‌اش بوده، شاید نظام ناعادلانه اجتماعی، او را به اتهام «غیر عادی» بودن‌اش به محرومیت از حقوق اولیه زندگی محکوم کرده و ده‌ها شاید دیگر. این شایدها، محصول همان رعایت فاصله فیلم‌ساز با شخصیت است که ما را درگیر پرسش‌های جدی و هراس‌های جدی‌تر می‌کند.
تصویری که کارگردان فیلم -مجید برزگر- با رعایت این فاصله، از پرویز به ما ارائه می‌دهد با صحنه‌بندی‌های حساب‌شده و قاب‌هایی سرشار از ایده‌های بصری ناب به کمال نزدیک می‌شود. برای نمونه، در چند پلان تکرارشونده در چند صحنه واقع شده در خشک‌شویی محله، پرویز را با آن شکم بزرگ و گردش می‌بینیم که کنار ماشین لباس‌شویی نشسته و گردش لباس‌ها در گردی درِ شیشه‌ای، در حکم قرینهٔ شکمِ گرد (و طوفان‌زده) اوست. یا جایی دیگر، برداشتن تکه‌های گوشت با انبردستی و خواباندن در مایعی که هنوز نمی‌دانیم آبلیموست یا سم کشنده سگ‌ها و گربه‌های اهالی محل، در قابی بسته نشان داده می‌شود بدون آن که چهره پرویز را ببینیم.
بازی لوون هفتوان در نقش پرویز به بهترین وجه در خدمت دنیای فیلم است. اما همهٔ فیلم لرزاننده چربی، در خدمت بازی لوون هفتوان است. تفاوت بازی او در این دو فیلم به طور مشخص به آگاه و مسلط بودن برزگر به کارش از یک سو و آشفتگی ذهنی استعدادی از دست رفته به نام محمد شیروانی از سوی دیگر است.
به به میبینیم که از دوستانمان اقای قصری و اقای شریفی نقد های خوبی منتشر شده ولی من همچنان با شخصیت پردازی شخص خود پرویز مشکل دارم چون گارگردان میتونست خیلی بیشتر به شخصیت این کاراکتر بپردازه ما نابودی یک انسان رو درک نمیکنیم تا وقتی که مراحل نابودی اون انسان رو به تصویر نکشیدیمم و این کاری بود که برزگر نکرده بود.
۱۹ بهمن ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به نظر شما بهترین فیلم جشنواره سی و یکم کدام است؟
›› حوض نقاشی (مازیار میری)
›› هیس! دختر ها فریاد نمی زنند (پوران درخشنده)
›› رسوایی (مسعود ده نمکی)
›› دربند (پرویز شهبازی)
›› چه خوبه که برگشتی (داریوش مهرجویی)
›› آسمان زرد کم عمق (بهرام توکلی)
›› استرداد (علی غفاری)
›› برلین 7- (رامتین لوافی)
›› جیب بر خیابان جنوبی (سیاوش اسعدی)
›› بشارت به یک شهروند هزاره سوم (محمد هادی کریمی)
›› روز روشن (حسین شهابی)
›› قاعده تصادف (بهنام بهزادی)
›› دهلیز (بهروز شعیبی)
›› گهواره ای برای مادر (پناه برخدا رضایی)
›› ترنج (مجتبی راعی)
›› عقاب صحرا (مهرداد خوشبخت)
›› آفتاب، مهتاب، زمین (علی قوی تن)
›› خسته نباشید (محسن قرایی)
›› گام‌های شیدایی (حمید بهمنی)
›› گناهگاران (فرامرز قریبیان)
›› فرزند چهارم (وحید موساییان)
›› کلاس هنر پیشگی (علیرضا داودنژاد)
›› هیچ کجا، هیچ کس (ابراهیم شیبانی)
›› زیباتر از زندگی (انسیه شاه حسینی)
›› خاک و مرجان (سید مسعود اطیابی)
البته من فقط همون دربند رو دیده بودم، واقعا هم خوب بود :)
۱۶ بهمن ۱۳۹۱
از نظر بنده!
1)"تنهای تنهای تنها" با اختلاف!یعنی با اختلافا
2)"خسته نباشید!" به حق پدیده بود!
3)"دهلیز" بخاطر صداقت جاری در فیلم و "روز روشن" بخاطر پرداخت خوب یک بحران اجتماعی

"حوض نقاشی" و "چه خوبه برگشتی" و "پرویز" رو ندیدم,ولی بقیه فیلمها نکته ماندگار کننده ای توی ذهن باقی نمیزاشتن!
۲۰ بهمن ۱۳۹۱
فقط قاعده تصادف وجیب برخیابان جنوبی البته اگر واقع بینانه تر باشیم همه فیلم ها خوبند جز کار آقای ده نمکی
۲۴ بهمن ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
احسان قصری:
"پرویز" بیش از هر فیلمی یادآورِ دخترِ کارخانه‌ی کبریت‌سازیِ آکی کوریسماکی است. داستان تباهیِ پیرپسری است که پادوی خشک‌شویی شهرکِ محلِ سکونت‌شان است (نماهایی که پرویز در کنارِ ماشینِ بزرگ لباس‌شوی نشسته است و شکمِ برآمده‌اش به موازاتِ دایره‌ی کوچکِ دست‌گاه قرار گرفته است و گویی در درون‌اش آشوبی برپا است، بی‌نظیر از کار درآمده‌اند) و در تنهایی‌اش هم‌بازیِ کودکانی است که به راحتی می‌توانند جای فرزندان‌اش باشند امّا زمانی‌که قدم به قلمروی مردسالارانه‌ی پدرش می‌گذارد، جنسیت‌اش نفی می‌شود و کاری به‌جز آشپزی، ظرف‌شویی و نظافت ندارد و در برابرِ اوامرِ او سکوت می‌کند (چه انتخابِ هوش‌مندانه‌ای است لوون هفتوان با اندام درشت‌اش برای ایفای نقشِ پرویز و بازی او با آن خس‌خس نفس‌هایش). پرویز کودکی است که هیچ‌گاه به مرزهای بلوغ نزدیک نشده است و فقط باد کرده است، ورم کرده و در آستانه‌ی گندیده‌گی است و تنها زمانی که با فاجعه روبرو می‌شود، تصمیم می‌گیرد که حفره‌های پرشمارش رو پُر کند. دیگر فرمان‌بَر نیست بلکه فرمان می‌دهد. طغیان می‌کند و چه‌چیز یا چه‌کس بهتر از اجتماعی تا این میزان خشن می‌تواند او را به سمت توحش ره‌سپار کند. حیوان و آدم می‌کُشد و امیال جنسی‌اش را سرکوب نمی‌کند (سکانسِ دست‌کشیدنِ پرویز بر روی مانکن) و حتا می‌توان حدس زد که با زنِ همسایه هم‌بستر می‌شود و در ضیافتِ پایانی این اوست که در مقامِ پدر می‌نشیند و او را محاکمه می‌کند.
تماشای فیلمِ پرویز یکی از به‌ترین تجربه‌های فیلم‌بینی این اواخر بود. از دست ندهید.
بهنام شریفی:
فیلم دوم مجید برزگر بعد از فصل باران های موسمی قابلیت رسیدن به یک فیلم خوب را داشت. شخصیت خاص پرویز با بازی خوب بازیگر ارمنی لوون هفتوان می توانست به یک شخصیت کامل و دوست داشتنی بدل شود. اما مشکل فیلم مثل اکثر فیلمنامه های ایرانی در پرده ی میانیش وجود دارد. وقتی انگیزه ها و کنشهای شخصیت درست پرورده نمی شوند، پس قاعدتا تصمیم گیریهای او هم قابل باور نمی شوند. وقتی مخاطب نتواند با شخصیت همذات پنداری کند، پس قاعدتا کنشهایش را هم باور نمی کند. در ضمن نمایش ملال با اشتباه گرفتن خود ِ مفهوم ملال فیلم را از نفس انداخته است. در یک سوم ابتدای فیلم عملا حادثه ای رخ نمی دهد و روزمرگی های پرویز دراما تیزه نشده اند. مشکلی که بیشتر فیلمسازان ایران درگیرش هستند. وقتی می خواهیم با ریتمی کند ملال و روزمرگی را نشان دهیم باید مفاهیم درست و جذابی داشته باشیم تا تماشاگر همراه شود. و به خاطر پرده ی میانی ، نتیجه گیری فیلم هم ابتر می ماند. در ضمن فضای فیلم ربطی به زندگی ایرانی ندارد. فیلم می توانست به نمایش زوال طبقه ی متوسط این روزها بدل شود که باز هم در این امر ناموفق می ماند. چرا که میزانسنها هم تقلیدی از فیلمهای اروپایی است و این جنس از سردی در زندگی ایرانی وجود ندارد. به هر حال تجربه های برزگر باید به نقطه ی درستی برسد. فیلمسازی که نوع خاصی از سینما را می شناسد، اما زندگی جاری در فیلمهایش این جایی نمی شود.
رعنا جمالی و امیرهوشنگ فیروزابادی این را خواندند
فرشته یوسفی و علی عبدالرحیم این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آریان گلصورت (کافه سینما):
پرویز، دومین ساخته مجید برزگر، یکی از آثار موفق جشنواره امسال است که متاسفانه در یکی از بخش‌های جنبی به نمایش درمی‌آید و حتی در جدول برنامه فیلم‌های برج میلاد نیز حضور ندارد. این فیلمی است مستقل و کم هزینه، اما تاثیرگذار و قابل بحث. امروز فیلمی در سالن میلاد به نمایش درآمد با عنوان برلین منفی هفت. فیلمی که با بودجه دولتی ساخته شده و مثلا اثری فاخر است. هنگام دیدن این فیلم، بارها به یاد فیلم پرویز افتادم و از این نکته متاسف شدم که فیلم ضعیف و بسیار خسته‌کننده‌ای هم‌چون برلین منفی هفت با آن همه امکانات و هزینه ساخته شده و قرار است کاملا تحت حمایت باشد، اما فیلم بدون حاشیه ولی ارزشمند پرویز تا این اندازه مورد بی مهری مسئولین سینمای ایران قرار گرفته است.
پرویز فیلمی است شخصیت‌محور و درام آن حول شخصیت مرکزی‌اش که یک پیر پسر 50 ساله است شکل می‌گیرد. فردی که سنش بالا رفته، اما هنوز به بلوغ اجتماعی نرسیده است. مردی که هنوز کاملا مطیع و وابسته به پدرش است و تمام زندگی‌اش به یک شهرک محدود است. با این حال پرویز از این وضعیت نامعمول راضی است تا زمانی که پدر به بهانه ازدواج مجدد او را از خانه و شهرک بیرون می‌اندازد. حالا پرویز باید با روی دیگر زندگی رو به رو شود و درست همین جاست که احساسات سرکوب‌شده‌اش فرصت خودنمایی پیدا ... دیدن ادامه ›› می‌کنند.

این فیلمی است که موفقیت و میزان تاثیرگذاری‌‌اش کاملا وابسته به شخصیت‌پردازی کارکتر مرکزی‌اش است و خوشبختانه برزگر و همکاران فیلم‌نامه‌نویس‌اش در این مورد تا حد زیادی موفق عمل کرده‌اند و موفق شده‌اند شخصیتی بسیار خاص اما قابل درک خلق کنند که مراحل تحول را به درستی طی می‌کند. رابطه پرویز با پدر و محیط اطرافش و تبدیل شدنش از شخصیتی بی آزار به فردی خشن که گویی می‌خواهد در فرصت زمان اندکی به اندازه یک عمر عقده‌گشایی کند، بسیار درست پرداخت شده است. نتیجه این‌که پرویز به یکی از آثار قابل تامل و قابل ستایش سینمای اجتماعی ما تبدیل شده و بی‌انصافی است اگر بیش از این‌ها دیده نشود.

فیلم البته تا نیمه کمی خسته‌کننده به نظر می‌رسد، اما در ادامه به اثری تکان‌دهنده تبدیل می‌شود که می‌تواند کاملا مخاطب را درگیر کند. خوشبختانه برزگر در انتها نیز فیلمش را به نقطه درستی برای پایان می‌رساند و با یک کات بسیار هوشمندانه ساختار فیلم را کامل می‌کند.

صحبت در مورد پرویز فراوان است؛ این‌که چطور یک انسان خنثی و گندیده که به مرور از درون تهی شده، دست به طغیان می‌زند و می‌خواهد به سلطه مرد سالارانه پدرش پایان داده و با خشم فرو خورده‌ای از جامعه انتقام بگیرد، جای بحث فراوانی دارد که آن را امیدوارانه به زمان اکران عمومی فیلم موکول می‌کنیم.

با این وجود ذکر دو نکته ضروری به نظر می‌رسد. اول این‌که پرویز نسبت به فیلم اول برزگر یعنی فصل باران‌های موسمی بسیار پخته‌تر و تاثیرگذارتر است و این نشان از پیشرفت این کارگردان مستعد دارد. فصل باران‌های موسمی فیلمی بود که با تمام نقاط ضعف و قدرتش، در حد تجربه کردن یک ساختار کم‌تر آزموده شده در سینمای ایران باقی می‌ماند. اما پرویز از این سطح عبور کرده و موفق به خلق جهانی نامتعارف می‌شود. این سیر صعودی ما را نسبت به دیدن فیلم‌های بعدی برزگر نیز مشتاق‌تر خواهد کرد.

نکته دوم در مورد بازی بسیار خوب و دقیق لوون هفتوان در نقش اصلی است. این بازیگر ارمنی که پیش از این تنها تجربه حضور در تئاترهای غیر ایرانی را داشت، در این فیلم شاید بهترین و بدون شک یکی از بهترین نقش‌آفرینی‌های جشنواره را ارائه داده و به خوبی از پس به تصویر کشیدن شخصیت پیچیده پرویز در آمده است. سینمای ایران بیش از این می‌تواند از حضور این بازیگر مستعد استفاده کند، بازیگری که شاید شناخته شده نباشد، اما مطمئنا نسبت به بسیاری از بازیگران نام آشنا و پر ادعای سینمای ایران تواناتر است.
امیرهوشنگ فیروزابادی و احسان خوشخو این را خواندند
علی عبدالرحیم و mohsen miladi این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سید آریا قریشی (کافه‌سینما):
«فصل باران‌های موسمی»، فیلم اول مجید برزگر را متأسفانه ندیده‌ام. اما «پرویز» (که از جهاتی به شدت یادآور «طلای سرخ» (جعفر پناهی) است) هم نشان از ذوق و قریحه این فیلمساز دارد.
مهم‌ترین نکته فیلم، نگاهی است که سه فیلمنامه‌نویس «پرویز» به شخصیت اصلی ماجرا و اعمال او دارند. «پرویز» ماجرای شخصی به همین نام را روایت می‌کند که علی‌رغم این که حدود 50 سال سن دارد، هنوز بی‌کار و بی‌عار به زندگی در کنار پدرش ادامه می‌دهد. زمانی که پدر پرویز (که مدت‌ها است همسرش را از دست داده)، تصمیم به ازدواج مجدد گرفته و به همین دلیل پرویز را از خانه‌اش می‌راند، پرویز تصمیم به طغیانی عجیب و غافلگیرکننده در برابر محیط اطراف می‌گیرد. فیلمنامه‌نویسان کار، آگاهانه به ریشه‌ها و عواملی که پرویز را به این روز انداخته‌اند اشاره نمی‌کنند و این کار، هر چند از یک طرف از لحاظ جهان‌بینی و نگاه کلی باعث سردرگمی فیلمنامه می‌شود (و این ضربه بزرگی است که فیلم می‌خورد و باعث می‌شود «پرویز» علی‌رغم همه نکات مثبتش، فاصله زیادی با اثر درخشانی چون «طلای سرخ» داشته باشد)، اما از سوی دیگر امکان تحلیل‌های متفاوتی را از شخصیت پرویز فراهم می‌آورد. پرویز را از یک‌سو می‌توان آدم بی‌عار و به شدت منفعلی در نظر گرفت که برای فرار از تبدیل شدن به یک عنصر فعال در جامعه، رو به خشونتی باورنکردنی می‌آورد. با این دید، به نظر می‌رسد خود پرویز بیش از هر فرد دیگری در سرنوشت به وجود آمده مقصر است. برخی از دقایق فیلم، این نگاه را گسترش می‌دهند. از جمله جایی که او به پیرمردی که در مغازه رختشویی کار می‌کند (و پرویز زمانی به او هم در کارهای مغازه کمک کرده بود)، می‌گوید: «وقتی اینجا بودم، نصف کارای مردمو من می‌کردم». و پاسخ پیرمرد این است: «اینم از بی‌عرضگیت بود». از طرف دیگر، می‌توان پرویز را فردی دانست که در طول زندگی با آزار و اذیت فراوانی از سوی اطرافیانش (از پدرش گرفته تا دیگر آدم‌هایی که در طول سی سال حضور ... دیدن ادامه ›› او در شهرک محل زندگی‌اش، با پرویز در ارتباط‌اند) روبه‌رو شده (نمونه‌های زیادی از این مسائل را در فیلم می‌بینیم) و بنابراین تصمیم به طغیان می‌گیرد. این‌بار، این جامعه اطراف است که مقصر اتفاقات رخ داده است و پرویز به یک قهرمان سابقاً منفعل کاملاً همدلی‌برانگیز تبدیل می‌شود که تماشاگر می‌تواند حتی از اقدامات خشونت‌بارش لذت ببرد. خیلی از جاهای فیلم، به نظر می‌رسد پرویز سعی می‌کند به خشن‌ترین شکل ممکن با هر کسی که قرار است به اصطلاح او را بپیچاند برخورد کند تا به همه یادآوری کند که آن‌قدرها هم که ممکن است به نظر برسد، ساده نیست. (اگر فیلم را دیده‌اید، ماجرای دو نگهبان پاساژی که پرویز قرار است شبانه در آن‌جا نگهبانی دهد را به یاد بیاورید). انتخاب بازیگری چون لوون هفتوان (که بازی حیرت‌انگیز او از مهم‌ترین نقاط قوت «پرویز» است) با آن هیکل نامتعارفش و نمایش گذرای برخی از کنایه‌هایی که به این خاطر نثار او می‌شود، چنین حسی را در تماشاگر تقویت می‌کند.
حضور این دو وجه متضاد در کنار هم می‌توانست به فروپاشی کامل فیلم منجر شود اگر فیلمنامه‌نویسان فیلم نمی‌توانستند این تناقض ظاهری را به فرصتی برای برداشت‌های متفاوت تبدیل کنند. اما در نهایت، اتفاقاتی که به تقویت یکی از این دو طرز نگرش کمک می‌کنند، ضربه‌ای به قابلیت برداشت دیگر از فیلم نمی‌زنند و این یکی از نقاط قوت اساسی «پرویز» است. اگر در فیلمنامه کمی بیشتر کار می‌شد، می‌توانستیم حتی پرویز را به صورت آدمی ببینیم که به طوری کم و بیش تصادفی و به واسطه اقدام انتقام جویانه‌ای که در مقابل اعضای شهرکی که سابقاً محل زندگی‌اش بوده (و به او اعتماد نکرده‌اند) انجام می‌دهد، به ابعاد جدیدی از وجود خود پی می‌برد و این بعد را گسترش می‌دهد (این ظاهراً نکته‌ای است که خود برزگر هم به آن اشاره کرده است). اما متأسفانه در فیلم دلایل کافی برای پرداختن به این موضوع را نمی‌بینیم. نقطه ضعف دیگر، این است که هر چند ریتم کند فیلم با توجه به شرایط زندگی شخصیت اصلی قابل توجیه است، اما موتور فیلم خیلی دیر راه می‌افتد. چیزی حدود نیم ساعت طول می‌کشد تا تماشاگر وارد جریان فیلم شود و شاید خیلی از تماشاگران تا این حد حوصله نداشته باشند. علی‌رغم این نقاط ضعف، آن‌چه باعث می‌شود «پرویز» به یکی از فیلم‌های خوب این چند روز تبدیل شود، انعطاف‌پذیری فیلمنامه در قبال شخصیت است. اتفاقی که می‌تواند کمک کند تا تماشاگران مختلف با عقاید متفاوت، احتمالاً بتوانند بخشی از خود را در وجود پرویز کشف کنند. هنوز روزهای زیادی از جشنواره سی و یکم باقی مانده است. اما تا به این‌جا، «پرویز» فیلمی بوده که پیچیده‌ترین و مترقیانه‌ترین نگاه را به جهان اطراف و شخصیت اصلی‌اش دارد.
فقط به چند نکته اشاره کوتاه می کنم.

-بزرگترین ضربه به فیلم دیر اکران شدنش هست ما الان داریم پرویز 2-3 سال پیش رو میبینیم یعنی با دید 2-3 سال پیش بایستی به همه چی نگاه کرد

-پرویز نسخه داخلی فیلم هست یعنی نسخه خارجی این سبک فیلم ها یعنی روایت مجرم شدن مردم عادی قبلا کار شده

-به نظر میاد که قسمت هایی ... دیدن ادامه ›› از فیلم حذف شده


-یکی از بهترین حالت هایی که میشه در ایران رفت سینما که همه سکوت کردن دارند فیلم رو میبینند

در مورد خود فیلم :


-فیلم در ظاهر موسیقی متن نداره ولی به نظر من نفس کشیدن های خاص پرویز موسیقی متنی بر فیلم هست.

-میشه در مورد اینکه پرویز در گذشته کی بوده یا در اینده چی میشه خیلی بحث کرد
مثلا یک پسری که چشم به پول پدرش داره و پیش خودش برنامه ریزی کرده که پول باباهه هست دیگه

یک ادم فلسفی که به خودش می گه کار چیه-پول چیه زندگی همینطوری خوبه دیگه

-کارگردان اومده وسط مهمترین اتفاق زندگی یک ادم عادی رو نشون داده

-باز هم بحث مهم قضاوت کردن انسان ها و سریع نطر دادن و رای براشون صادر کردن تو فیلم به چشم میاد که خوب کیه که عبرت بگیره
(همین الان ما داریم فیلم اقای کارگردان رو فضاوت میکنیم)

-نظر خودم:واقعیت این هست که من کلا فیلم ایرانی نمی بینم ولی پرویز رو رفتم دیدم و خوب خیلی هم خوشم اومد چون تو ژانر و شخصیتی بود که من دوست دارم

شخصیت های پرویز وار رو دوست دارم مثل راستین تو ترو دتکتیو می مونه برام

ادم هایی که تو وضعیت آچمز می مونن ولی یک حرکتی چه مثبت و چه منفی می کنند

در کل خوب بود

۰۸ آذر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نیکان نصاریان (سایت ماهنامه سینمایی فیلم):
از لحاظ بصری فیلم بیش از حد یکنواخت است و جلوة تصویری‌اش برای مخاطب خسته‌کننده به نظر می‌رسد. کل زمان فیلم در کویر و بیابان می‌گذرد و تغییر زوایای دوربین و تنوع دادن به نماها در چنین فیلمی اهمیت زیادی دارد که این نکته چندان مورد توجه فیلم‌ساز نبوده است. شخصیت اصلی (بردو) در رفتارش دچار تناقضی آشکار است؛ یعنی در سکانس اول با یک خواب بد دربارة مرگ مادرش بیدار می‌شود و همان روز هم حال مادرش به هم می‌خورد و رو به موت می‌رود، اما در ادامه‌ی داستان می‌بینیم که ناگهان بردو پنج روز مادرش را به حال خودش رها می‌کند و پی کارش می‌رود. در نهایت معلوم نیست بردو چه روحیه‌ای دارد که از یک طرف آن همه دردسر را به خاطر مادرش تحمل می‌کند و از طرف دیگر مادر نگرانش را به حال خود رها می‌کند و حتی یک خبر هم به او نمی‌دهد. در کل داستان فیلم برای یک روایت یک ساعته کفایت می‌کند و بضاعت لازم برای تبدیل شدن به یک اثر سینمایی نود دقیقه‌ای را ندارد.
نیلوفر ثانی و میثم محفوظی این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شروینه شجری‌کهن (سایت ماهنامه سینمایی فیلم):
فیلم داستان ساده‌ای دارد که پایانش قابل پیش‌بینی است؛ از ابتدا می‌توان حدس زد که روستایی‌های ساده‌دل چه سرنوشتی خواهند داشت و عاقبت شخصیت‌های بدجنس به کجا می‌رسد. تأثیرگذارترین عنصر فیلم، مایه‌های عاطفی آن است که مهم‌ترین جلوه‌ی آن، رابطه‌ی بین مادر و پسران نوجوان است که تلاش می‌کنند با کم‌ترین امکانات مادر را به زندگی برگردانند. طبیعت سرسخت و انعطاف‌ناپذیر به عنوان یک عنصر مهم فراتر از جنبة تصویری در فیلم نمود دارد و بر سیر وقایع اثر می‌گذارد. محیط خشن اطراف به هیچ عنوان با نوجوانی که می‌خواهد با تقدیر بجنگد و مادرش را نجات دهد سر سازگاری ندارد و همین محیط خشن و سرسخت نوعی کلافگی به مخاطب منتقل می‌کند که نظیر آن در رفتار شخصیت‌های فیلم هم دیده می‌شود. از این جهت فیلم از فضا و محیط شکل‌گیری داستان به عنوان یک ابزار مهم برای انتقال احساسات و عواطف به مخاطب استفاده می‌کند. فیلم ریتم یکنواخت و آرامی دارد و چون داستان هم فراز و نشیب خاصی ندارد، دغدغه و تنش چندانی در مخاطب ایجاد نمی‌شود که نگران آینده باشد و سیر وقایع را با جدیت دنبال کند.
نیلوفر ثانی و میثم محفوظی این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آنتونیا شرکا (سایت ماهنامه سینمایی فیلم):
فیلم جدید ابراهیم شیبانی جمع کثیری از ستارگان سینمای ایران را در ضیافت خود گرد آورده اما نتیجه‌اش مأیوس‌کننده است. در حرکت سیال فیلم در سطوح زمانی مختلف و گذر از این شخصیت به آن شخصیت و از این مکان به آن مکان، بی‌آن‌که مهلتی برای آشنایی با هیچ‌کدام شان پیش بیاید، هیچ توجیه منطقی و سینمایی غیر از پنهان شدن پشت یک داستان بی‌جهت مرموز و «معمایی» پیدا نکردم. محمدرضا فروتن و مهناز افشار - که آدم‌بدهای فیلم هستند - خیلی مصنوعی ظاهر می شوند یا به عبارتی ساده‌تر «تابلو»ی بدند! آن زوج محلی که ناگهان وسط جاده پیدای‌شان می‌شود تا دختر فریب‌خورده‌ی فیلم را مثل فرشته ها از ادامه‌ی مسیر ناثوابش منصرف کنند، که دیگر نور علی نور هستند به‌خصوص با آن زایمان مضحک وسط جاده! زن‌های فیلم یا بی‌دست‌وپا و قربانی، ابله، فریب‌خورده، باردار، دارای لکنت زبان و غرغرو هستند یا بدجنس و اغفالگر و مادی و دروغگو... این یکی که دیگر اصلاً قابل تحمل نیست.
تند رفته و فمینیستی برخورد کرده
۳۱ مرداد ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هوشنگ گلمکانی (سایت ماهنامه سینمایی فیلم):
درک این‌که چرا فیلم‌ساز تشخیص داده روایت داستان فیلمش به جای مسیری خطی با الگوی ۲۱ گرم جذاب‌تر است کار دشواری‌ست. بارها سعی کرده‌ام در ذهنم ۲۱ گرم را به شیوة خطی تدوین کنم و موفق نشدم. اما تدوین خطی هیچ‌کجا هیچ‌کس در ذهن،کار چندان دشواری نیست و نتیجة بهتری از وضعیت فعلی دارد. در ۲۱ گرم، آن شیوة روایت تبدیل به چالشی عمیق در ذهن تماشاگر می‌شود و این‌جا به نوعی حل کردن پازل می‌ماند که پس از مدتی ذهن و اعصاب را می‌فرساید.
هومن داودی (سایت ماهنامه سینمایی فیلم):
هیچ کجا هیچ کس فیلمی شعارزده، بی­ظرافت و فاقد انسجام روایی است. از نظر مضمونی همه چیز در آن در سطح می­گذرد و پیام­های اخلاق­گرایانة فیلم به شکلی مستقیم، کهنه و ازمدافتاده به سوی تماشاگر پرتاب می­شود. ظاهراً مضمون اخلاقی فیلم آن قدر برای فیلم­ساز مهم بوده و آن را در اولویت قرار داده که شکل‌گیری بنیان­های دراماتیک فیلمش را کاملاً فراموش کرده؛ تا جایی که رابطه­های مهمی مثل رابطة پدر یلدا و مرجان یا مرجان و مهران تا پایان فیلم آن قدر خام و پرداخت­نشده باقی می­ماند که هیچ­کدام توانایی ارتباط برقرار کردن با تماشاگر و برانگیختن هم­ذات­پنداری او را پیدا نمی­کنند. از طرف دیگر، نقاط اوجی مثل دعوای شدید مهران و داود یا به دنیا آمدن کودکی در دل جاده، به دلیل عدم بسترسازی مناسب و پرداخت درست موقعیت­ها، به جای تأثیرگذاری به کمدی ناخواسته تبدیل شده­اند. سرنوشت بیش­تر شخصیت­های اصلی فیلم هم به شکلی آزاردهنده ناتمام رها می­شود و در نهایت، فیلم موفق نمی­شود انسجام بیانی مناسبی برای همان اخلاق­گرایی مستقیمش عرضه کند. حتی مناظر زیبای شمال کشور که عمده زمان فیلم را به خود اختصاص داده­اند هم جایگاه تعریف­شده و مناسبی در طول فیلم پیدا نمی­کنند؛ تا جایی که اگر لوکیشن­های فیلم تغییر پیدا می­کرد و داستان به جای شمال، در جنوب یا همان تهران می­گذشت، هیچ تفاوتی در کلیات یا حتی بیش­تر جزییات فیلم پدید نمی­آمد. شیوة روایت تکه تکه و پازل­گونة فیلم (که بدون هیچ گونه منطق یا نظم مضمونی یا فرمی، صرفاً قطعات مختلف داستان به هم ریخته شده است) هم هیچ کارکردی در ساختار دراماتیک فیلم ندارد و مثلاً تغییری در تلقی تماشاگر نسبت به شخصیت­ها یا نقاط اوج درام ایجاد نمی­کند.
رعنا جمالی، حمیدرضا اردکانی و شکوه حدادی این را خواندند
مهسا این را دوست دارد
خیلی بی خود نقد کرده ... بی سوادی آقای داوودی نسبت به سینما مشخص تر شد اونجا که گفت لوکیشن رو از شمال به جنوب یا تهران منتقل میکرد اتفاقی نمی افتاد ... کمی آروم تر در این روزهای بد سینما
۳۱ مرداد ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آرامه اعتمادی (سایت ماهنامه سینمایی فیلم):
می‌توان چنین استنباط کرد که انتخاب شیوه‌ی متقاطع و گسسته‌ی روایت داستان در هیچ‌کجا هیچ‌کس تمهیدی برای پوشاندن ضعف‌ها و کمبودهای فیلم‌نامه بوده، اما از آن ناراحت‌کننده‌تر حضور بی‌فروغ جمع پرتعدادی از بازیگران سرشناس سینمای ایران در نقش‌های مختلف است که ظاهراً تمهید مضاعفی برای پنهان کردن ضعف‌های فیلم‌نامه و شخصیت‌پردازی بوده است. با دیدن فیلم خیلی راحت می‌شود نتیجه گرفت که این همه بازیگر مشهور برای این دعوت شده‌اند که با ریزه‌کاری‌ها و مهارت فردی‌شان جور شخصیت‌پردازی ناقص و پرعیب‌وایراد فیلم‌نامه را بکشند، اما بدون نظارت و راهنمایی دقیق کارگردانی که می‌داند چه می‌خواهد، هیچ بازیگری نمی‌تواند فیلمی را نجات دهد. اجزای تکنیکی فیلم هم تحت تأثیر داستان بی‌سروته رنگ می‌بازند و فیلم در حد یک تجربه‌ی ناموفق متوقف می‌ماند.
حمیدرضا اردکانی و شکوه حدادی این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید