در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال وحید عمرانی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 23:49:46
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
ای کاش آن روز
که دستم به دستت می رسید
فشرده بودمش
تا یک عمر
این طور حسرت
مرا نمی فشرد.
امیرمسعود فدائی، مریم اسدی و محمد فروزنده این را امتیاز داده‌اند
برای آن شب که دستانت را بوسیدم...
هنوز دل شکسته‌ام...
به لب‌هایم حسادت می‌کند...
۴ روز پیش، دوشنبه
در خط مقدم عشق
زیر آتشبار سهمگین چشمانت
دیگر مرا یارای مقاومت نیست
این زخمی از پا افتاده را
به سنگر آغوشت ببر
و با بوسه ای آتشین
تیر خلاص را بزن.‌..
من کشته مرده ی آغوش توام
۴ روز پیش، دوشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بهار کوله بارش را زمین گذاشته
دو شکوفه بر شاخۀ هرس شدۀ بادام
که بریده بودند سال پیش.
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بهار...
همیشه بهار است
حتی در دوزخ
بهار که می آید
یعنی
هنوز امیدی هست.
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دریا می شود خودش
ماهیانش را که به دریا برساند
این رود باریک.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
روحش را
عریان می کند از تن
تا به قالبی دیگر فرو لغزد
هنرپیشۀ تئاتر.

#وحید_عمرانی
#ترنم های_تئاتری
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دریایی متروک
که ماهیانش را از یاد برده است؛
کویر.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دلت شبی سیاه
با هزار قراول
و من سربازی زخمی
که اسم شب را از یاد برده است.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
می رسد روزی از راه
که آرام می گیریم آخر
با چشم های بسته
آهسته،
خسته.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ای کبوترهای شهر پرغبار
مانده در بین شلوغی ها و دود
در میان برج هایی در حصار
دلخوشیتان آخر از بهر چه بود؟!

من اگر بال شما را داشتم
می پریدم از دل این گندزار
نقطه می گشتم بر اوج آسمان
دور می رفتم از این منزل هزار

دشت ها هستند و اینجا مانده اید
کوه ها هستند و بر بامید، آی!
تپه ها از خوشه ... دیدن ادامه ›› ها غرق طلا
بهر مشتی دانه در دامید، آی!

آسمان اینجا فقط خاکستری است
هر نفس همچون کبوتر در قفس
آه می روید از این بیغوله ها
هر تکاپو بی نتیجه است و عبث

ای کبوتر در جحیم ما نمان
پر بگیر و از چنین دوزخ بپر
گر شبی برگشتی و ما نیستیم
یاد ما را هم به همراهت ببر!
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درِ خانه را محکم می کوبد
و باز که می کنم
بی اجازه داخل می شود
باد خیره سر،
ای کاش شعر تازه ام را
با خود نبرد.
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
و صلح
فرشتۀ کوچک غمگینی ست
که هیچ شیطانی او را به بازی نمی گیرد
و تا همیشه در کوچه های خلوت بن بست
درِ خانه ها را یکایک
به امید یافتن همبازی می کوبد.
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بهار که نه
تو برف سپید زمستان بودی
که در دستان ما آب شدی، آزادی!
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
قفس را دوست دارم
اگر میله هایش بازوانت باشند
و سوختن را
اگر اخگرانش لبانت.
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دودی بر آسمان
از کلبه ای متروکه در جنگل
خاطراتش را زنده می کند غریبه ای.
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پری از پرنده ای
و شعری از من ماندنی شد
نه پرنده ای ماند و نه من.
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کاغذ نامه ای که برایت نوشتم
دستم را برید
نخوانده پاسخ می دهی.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اولین اشعه در پگاهی بهاری
چشم می­ گشاید در بیشه­ زار
جوجۀ پرنده­ ای.
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بیچاره سینمای ایران!
سپهر این را خواند
امیرمسعود فدائی و hirbods این را دوست دارند
که برخی فکر می کنند به صرف نشان دادن چارتا رقص و اطوار و شوخی ... به حیات نباتی اش جانی می دهند
۰۲ اسفند ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دل سنگی زیر سنگ
در مرور دل هایی شیشه ای
زار می گریست.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک سوال فنی؛ در تئاترهای این روزهای اصفهان، هنگام پایان نمایش که بازیگران برای رورانس به روی صحنه می‌آیند، دلیل اینکه حین تشویق و دست زدن تماشاگران، بازیگران هم دست می‌زنند چیست؟ از دو حالت خارج نیست؛ یا شما عوامل تئاتر، خودتان دارید خودتان را تشویق می‌کنید که کار صحیح و مرسومی در ساحت هنر نیست، یا دارید تماشاگر را تشویق می‌کنید.
در صورتی که قصدتان دومی است، چه دلیلی می‌تواند داشته باشد؟ یعنی آفرین بر تو ای تماشاگر که برای دیدن کار ما آمدی؟ این یکی هم دلیل درستی ندارد، چون تماشاگر با آمدن به تماشای کار شما منتی بر سر گروه تئاتر ندارد، بلکه نیازهای هنری و ذوقی خود را برآورده می‌سازد و عواطف و تخیلاتش را پرورش می‌دهد و ضمن تلذذ از زیبایی‌های هنر، خود نیز می‌آموزد.
بنابراین به بازیگران و کارگردانان تئاتر اصفهان توصیه می‌کنم هنگامی که برای رورانس بر روی صحنه می‌آیید همراه با تماشاگران دست نزنید، بلکه در سکوت بایستید و با دقت به صدای دست‌ها و تشویق‌های تماشاگران گوش فرا دهید و لذت ببرید. این صداها متعلق به شماست.