چقدر این جمله های آخرتون زیباست و برای منی که عزیزانی سفرکرده به آن سوی مرزها دارم، برای خواهری که عاشق تئاتر بود و حالا در کشوری غریب، روزگار می گذراند، چقدر ملموس و البته دردآور بود.من با تک تک کلماتتون گریستم....
"و اما این روزها و در اثرِ جدیدم « کارگردان » به آن چندصد نفری فکر میکنم که از زمانِ اجراهای آنتیگونه تا به امروز ، به هردلیلی از وطن مهاجرت کردهاند ؛ رفتند و تمامِ خاطراتشان را به دیوارِ خانهی کوچکِ خود در آن سوی مرزها آویزان کردند.
به آنهایی فکر میکنم که حالا عزیزانشان را در ویدئوکالها به آغوش میکشند."