بامداد با بازی مجتبی پیرزاده در دوره ی سخت زندگی اش قرار دارد، در حال فروپاشی درونی و در آستانه ی خودکشی، آنهم با هروئین. ما شاهد خیالات، خاطرات و توهمات او هستیم، البته رفته رفته تلاش میکند از تراژدی و درد فاصله بگیرد، به گذشته برگردد،اشتباهاتش را جبران کند تا این بار حال و آینده ی بهتری را رقم بزند. تمام خاطرات و خیالات او فقط مربوط میشود به دختری به نام ستاره با بازی سارا بهرامی که با هم گذشته ی عاشقانه ایی داشته اند، ما تماشاگران در حین صحبت هایشان متوجه ی داستان و چگونگی رابطه ی آنها، علایق و شغلشان میشویم و به زیبایی کاراکتر ها به ما معرفی میشوند، بازی ها فوق العاده عالی هستند، مجتبی پیرزاده خودش را با بازی های چشمگیرش به اثبات رسانده است و سارا بهرامی واقعا تحسین برانگیز است، تلاشی که برای درآوردن این نقش میکند، ستودنی است، خصوصا وقتی مقایسه اش میکنم با خانمهای بازیگر نمایش سانس پیشین همین سالن ناظرزاده کرمانی. نمایش یخ بستگی از ابتدا تا انتها تماشاگر را درگیر احساس و هیجان میکند. نه طولانی و کسالت بار است و نه الکن و کوتاه، در مجموع، نمایشی جذاب و تأمل برانگیر است، دیدنش توصیه میشود.کاش در آینده تبدیل به فیلم تئاتر بشود و من باز هم تماشایش کنم.