در این روایت، تارتف تنها یک فریبکار مذهبی نیست؛ بلکه مردی است که خود قربانی استبداد و خشونتِ دربار بوده. او با چهرهای فروتن و لحن مذهبی، وارد خانهای میشود که سرشار از زخمهای پنهان است. او هم بهنوعی در حال انتقامگیری از سیستمیست که پیش از آن او را بلعیده، اما در این مسیر، خودش هم بازتولیدگر همان ظلم میشود.
زن داستان، نه صرفاً یک اغواگر یا تیپ فریبخورده است، بلکه دختریست با مادری قربانی، که خود نیز قربانی فقر، نابرابری و بیپناهی اجتماعی شده است.این شخصیتپردازی جسورانه و بیرحمانه، روایت کلاسیک را از قالب طنز ساده بیرون میکشد و آن را به درامی اجتماعی، تراژیک و انسانی بدل میسازد
این اجرای تارتف نه صرفاً بازخوانی یک نمایشنامهی کلاسیک، بلکه بازجوییایست از تاریخ، اخلاق و وجدان انسانی—در سرزمینی که قربانیان، خود فریبکار میشوند، و فریبکاران، خود قربانیاند.