در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | علی رفیعی وردنجانی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:22:37
 

نویسنده کتاب در جست و جوی سینما، نمایشنامه وقتی اوفیلیا می گرید، احتکار احساسات و جغله
ساخت فیلم دو فیلم کوتاه:
خودسوزی- تراژدی تنهایی
روزنامه نگار از سال 97
سردبیر روزنامه اینترنتی برداشت بلند: longtake.ir

 ۱۸ آذر ۱۳۷۱
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید

امروز جمعه است فیلم کوتاهی به کارگردانی محمد آهنگر و نویسندگی مرجان ریاحی است که نه‌تنها به اندازه‌ی فُرمِ دَوارش حرفِ فرهنگی نمی‌زند بلکه مفهومی را غالبِ اِشِل کرده که منجر به کج فهمی و شعارزدگی خواهد شد. مسئله در کُلِ سینمای ایران همین است. «ایران: یک انقلابِ سینمایی» از نادر تکمیل همایون کامل‌ترین مستندِ گفت‌وگو محوری است که در این‌باره ساخته شده. سینمایی که تلاش می‌کند مفهومِ شبهه‌روشن‌فکرانه خود را قالبِ اثری قرار دهد که در نهایت بر فُرم غلبه می‌کند و تماشاگر را یا می‌خنداند یا وادار به ترحم‌برانگیزی خواهد کرد. این اجبار از سر استیصال و سرخوردگی است. ما پیشرفتِ فرهنگیِ قابل قبولی از جامعه‌ی مرد سالار و جامعه‌ی کلاسیک خود نداشتیم که اینگونه با نفرت‌پراکنی از آن سخن گفته می‌شود. مفهومی در «امروز جمعه است» می‌بینیم که شکل برخورد دو نسل با مسئله هتک حرمت را در مقام مقایسه قرار می‌گیرد. اول نسلی که بلد است چگونه مدرک جمع کند تا، دختری که به آنها پناه آورده و اصلا معلوم نیست حرمتش شکسته شده یا خیر، دست و پایش بسته شود، (با فیلم گرفتن و اعتراف کردن)؛ دوم پسرِ جوانی که مشخصاً از نسل امروزی است و در حال مشاجره با مردی از جنس کلاسیکِ مردان ایرانی است که سیگار می‌کشند و صرفاً تظاهر به غیرت و در نظر گرفتن دین دارند و... قصه را نباید اسپویل کرد و از آن بدتر اصلاً قصه‌ای وجود ندارد که اسپویل شود و...
#علی_رفیعی_وردنجانی
برای مطالعه کامل متن از لینک زیر استفاده کنید.
https://longtake.ir/mag/?p=25359
برای مشاهده ویدئوی مرتبط از لینک زیر استفاده کنید.
https://aparat.com/v/yxc24g1
بازنده محصول فیلیمو و ساخته‌ی امین حسین‌پور است که مفاهیم جدیدی از تابو شکستن‌های دراماتیک در محصولاتِ نمایشیِ ایران از خود ارائه کرده. این سریال از نظر تکنیکی و فُرمی هستی‌ناشناسانه، اُنتولوژیِ آنونیموس، با نمونه‌های خارجی و مشخصاً «کارآگاه حقیقی، TRUE DETECTIVE» برخورد کرده که نغمه‌ای ایرانی با نریشین‌های وام گرفته از کاوه صباغ‌زاده و صدای سارا بهرامی دارد. در این برخورد ما یک فرآیند روانی می‌بینیم که تناقضی دو جانبه با متن برقرار می‌کند. اول: باران‌هایی که بی‌امان می‌بارد؛ دوم: کارآگاهی که موعد مهریه همسرش است و آنطور که به نظر می‌رسد فرزندش را در یک تصادف از دست داده و وارد یک جریان سمپاتیکِ خانوادگی شده، سوم: سارا بهرامی و آن بیماری روانی‌ای که از کودکی تحمل می‌کند و...؛ ما در این جریانات دراماتیک فُرمی از حسین‌پور خواهیم دید که علاوه‌بر شکستن خط‌های کلیشه‌ای از یک موضوعِ کارآگاهی و پلیسی در حال طعنه‌زدن‌های فراوان است. نورپردازی منحصر‌به‌فردِ «بازنده» و استفاده از فکت‌هایی که بیشتر به کارِ پوآرو می‌آید جامعیتِ اساسی به ساختار درام بخشیده. اما برخی از دیالوگ‌ها مانند اینکه در سکانسی از دستیار کارآگاه می‌شنویم: می‌دم تو گونی ببرنت ها!، یا اینکه خودِ کارآگاه خیلی عادی از اَبَر و بهرامی به عنوان پرسوناژ می‌پرسد که: چقد خوردین و... فُرمِ اُپوزیسیونِ کار را بیشتر از نقادی آن به فرهنگ نمایان می‌کند. اگرچه اوضاعِ فرهنگیِ افرادی که مثلا 28 همت در حسابشان پول دارند و...
برای مطالعه متن کامل از لینک زیر استفاده کنید.
https://longtake.ir/mag/?p=25350
برای تماشای ویدئوی مرتبط از لینک زیر استفاده کنید.
https://aparat.com/v/crpf869
#علی_رفیعی_وردنجانی
محمد فروزنده و امیر مسعود این را خواندند
اینکه سریال داستان رونده ای داره خودش نکته مثبتیه ولی میشه سوالات کاراگاه شاید گامی در فرهنگ سازی بعضی از سوالات دانست که اگر مثلا یک مامور بهش به دلایلی شخص را مورد مواخذه قرار داد و چیزی گیر نیاورد به خاطر خوردن مشروب انرا بازداشت نکنه ولی به نظر من کارگردان به شدت تحت تاثیر فیلمسازی دهه نود هالیوود در نوع رنگ و همان باران که شما میفرمایید و رنگ قهوهای که دهه نود میلادی استفاده میشد که این هم میتونست برای این باشه بیننده همراه بشه با کاراگاه داستان تا پی به راز این خانواده ببره مشکل اساسی نه در این داستان بلکه در همه فیلم و سریالهای جنایی ساخته شده در ایران نگاه ضعیف به دستیار هست که همیشه دستیار برای تیکه های طنز و گرم کردن داستان استفاده میشه و شاید اگر اگاتا کریستی اینکار را کرد دلیلش این بود خواننده خسته نشه ولی بیننده ذهنش به ان اندازه درگیر نیست که یک دستیار کنار کاراگاه باشه که فضا را از ان جدیت به قول اخوندها تلطیف کنه که در سریالهای جنایی و کاراگاهی امروز دنیا این شخصیت به این شکل از دهه هشتاد تقریبا منقرض شده .به هر حال بعد از اینکه سریالهای به روز دنیا به راحتی در دسترس قرار میگیرند این رشد در ساخت سریال واقعا جای تقدیر داره که در این فضای به شدت سانسور از کاراگاه علوی به اینجا رسیدیم چون میشه امروز سکانسهای واقعا بی نقض بینشون دید و لذت برد مثل سکانس لحظه ورود کاراگاه
۲ روز پیش، یکشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش‌ خانگی یک شبکه نیست بلکه یک انتخاب است اما آنچه این گزینش را زیر سوال می‌برد شعورِ تلقینی نام دارد. در یک مدیومِ رسانه‌ای کنکاش‌هایی برای رسیدنْ وجود دارد که عملاً شاخک‌ها را برای آز و طمع به کار می‌اندازد؛ نمونه‌ی اعلای آن را در فصولِ بعدیِ «زخمِ کاری» مهدویان یا «شهرزاد» فتحی، می‌توان دید. پرسشی که این میان برای منِ مخاطب، در این یادداشت کوتاه، پیش می‌آید چرایی یا احتمالا چگونگی ادامه دادن یک فُرم در چُنین مدیومی است؟ ابتدا باید به این نکته اشاره کنم که خواستگاهِ رئالیتی‌شوهایی مانند: «گُل یا پوچ» را نباید با حرصِ وفای به عَهدِ مولف در «جوکر2» اشتباه گرفت و همه را با یک نشان زد. امّا آنچه در این مدیوم باعث می‌شود تا فصل‌های بعدیِ یک مجموعه یا نمایش واقع‌گرا را ببینیم، میزان استقبال بیننده از نمونه‌ی اولیه‌ی آن شده. این میزان شدیدا به فرهنگ‌شناسی در جوامع نیاز دارد و ابداً نباید با مترِ آکادمیک آن را اندازه گرفت. «نمایش خانگی» فُرم‌هایی به خود می‌بیند که امکانِ استخراجِ آن در مدیومِ صدا و سیمای ملی نیست و از طرفی‌ هم تناقضاتی با خواستگاهِ هرمنوتیکِ فرهنگ ایرانیْ در محصولات دیده می‌شود که نمی‌توان اسم آن را تابو شکستن یا عبور از دورانِ گذار نامید. بدیهیاتی در فرهنگِ ایرانی وجود دارد که قطعا توسط اسلام و مذهب به تکامل رسیده‌اند و این بدیهیات مشخصا توسط «جوکر2» و حتی در بسیاری از لحظاتِ «زخم کاری 3» در حال شکسته شدن هستند و...

برای مطالعه متن کامل از لینک زیر استفاده کنید.

https://longtake.ir/jens_mokhalef

برای مشاهده ویدئوی این متن از لینک زیر استفاده کنید.

https://aparat.com/v/cri87h4

چاپ شده در روزنامه هنرمند 1403/06/19
گردن‌زنی به کارگردانیِ سامان سالور امرِ مشتبه شده‌ی فرهنگی بر مدار ایدئولوژی ترکی است که نشانه‌هایی از لیبرالیسمِ اجتماعی را در خود دارد. این فکت که ممکن است در ادامه به سوسیالیسمِ فرانسوی تبدیل شود و ما شاهد انباشتی از تجربه فرد در برابری و یا انتقام باشیم که شکل مابه‌ازایی در جامعه‌ی خود برای آن نتوان یافت، به خودی خود توهم توطئه در داستان‌ها را افزایش خواهد داد. این توهم ناشی از برخورد غیرِ آکادمیک با آثاری است که مثلا علی سرتیپی در جایی اشاره می‌کند VOD‌ها گرایشِ مخاطبِ ایرانی به محصولاتِ غربی، ماهواره، را کاهش داده‌اند. محصولاتِ غربی ناشی از تمرکز غرب بر فرهنگ و احیاناً نقد فرهنگی بر جامعه‌ی خود است؛ اما به طور مشخص راجع به محصولات شبکه نمایش خانگی باید اشاره کنم که بر مدار فرهنگی غرب در حال داستان‌گویی برای فرهنگی است که ناجوانمردانه مورد تهاجم رسانه‌ای قرار گرفته. «گردن‌زنی» در مَطلعِ خود ثابت کرد به مراتب ارزشی بیش از آثارِ حاضر در شبکه نمایش خانگی دارد اما این ارزشِ صرفاً آکادمیک باعث نخواهد شد مخالف یک جریانِ فرهنگیِ در حالِ بروز شنا کند. به طور اتفاقی در فضای مجازی، که ممکن است فیک باشد، دیدم که علیخانی با افتخار از پخش و اجرای «جوکر» بانوان صحبت می‌کند و گفته است: وظیفه بود و باید می‌کردیم.
#علی_رفیعی_وردنجانی

👇برای مطالعه کامل متن از لینک زیر استفاده کنید👇
https://longtake.ir/mag/?p=25336
محمد فروزنده این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
جوکر که فصل دوم آن را با حضور بانوان شاهدیم، با توجه به یادداشت پیشین خود، «پانسمان»، که به پایین بودن سطح کیفی این برنامه اشاره کردم، حضور بانوان تنها به زرق و برق بیشتر آن افزوده. کاراکتری حیوان خانگی‌اش سوسکی است که از فرانسه آورده، دیگری مثلا عکس قاجاریِ نسل پیشین خود را به تمسخر گرفته و بزرگ آنها یوْ یوْ می‌کند. این اصلا مسئله‌ی ما نیست که خانم‌ها، باید در جامعه حضوری برابر با آقایان داشته باشند و با عینک روشن‌فکری علیخانی نقش آفرینی کنند؛ که البته باید اعتراف کرد بازی‌ها بهتر از گروه آقایان بوده. دغدغه‌ی ما حفظ مقام شامخ یک زن در ابعادِ اجتماعی است که حضور پیدا می‌کند. اگرچه این شخصیت‌ها با ذهنیت نویسندگان یک برنامه واقع‌گرا خلق شده‌اند و به جرات می‌توان گفت حرکتی بنا به خواسته خود نمی‌کنند اما هنگامی که این پرسوناژها در یک برنامه واقع‌گرا ظاهر می‌شوند و چهره‌ای طبیعی به خود می‌گیرند که در میمیک و حتی طرز پوشش آنها تاثیر می‌گذارد؛ در حالِ انتقال تفکری هستند که می‌خواهد تابو شکنی کند. تابو شکستن با آداب شکنی متفاوت است. ما یک‌سری خطوط قرمزی داریم که عبور از آنها به معنای غرق شدن در باتلاق شبه‌روشن‌فکری است و موانعی بر سر کار داریم که خستگی را بر تنِ سازندگان باقی می‌گذارد و...

برای مطالعه کامل متن از لینک زیر استفاده کنید.

https://longtake.ir/?p=24337
محمد فروزنده و بهار مشفق این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
داریوش ساخته هادی حجازی‌فر نمایشی است از فردگرایی‌های شخص در گذشته. این فردگرایی‌ها ماجرایی نهفته در خود دارند که انگاره‌های تاریخی و فامیلی را بوجود می‌آورند. چیزی که در قسمت اول این سریال دیدیم قصه‌گویی به زبان امروزی کیمیایی بود. شکلی از داستان‌سرایی در ادبیات که با بازگشت فرد یا افرادی اتفاق می‌افتد و پایان‌بندی آن به نسخه‌پیچی مولف بستگی دارد. اعتراف می‌کنم که مسعود کیمیایی بهترین نسخه‌پیچ این‌گونه داستان‌سرایی‌ها است اما به همان اندازه حجازی‌فر در قسمت اول «داریوش» نشان داد، ابدا طراح خوبی برای چنین پلات‌هایی نیست. اول از خودِ هادی شروع کنیم. کاراکتری که اصلا به‌ کارِ چنین پرسوناژی نمی‌آید و «داریوش» قصه باید به مراتب افتاده‌تر و مسن‌تر باشد. دوم ژیلا شاهی را داریم که ارتباطش با پدری که قاتل بوده و فرار کرده و برگشته کلیشه‌ای و دم دستی است و گریمِ امروزی‌اش که نقدی بر جامعه می‌تواند باشد، هیچ کمکی به آن انگاره‌های تاریخی و فردیتِ پرسوناژ نکرده. کارگردانی حجازی‌فر تا کی باید شبیه به مهدویان باشد. اگرچه کمی از میزان‌سن و نورپردازی‌های کیمایی را تقلب کرده اما نمی‌تواند از آموزه‌هایش فرار کند و...

برای مطالعه کامل متن از لینک زیر استفاده کنید.

https://longtake.ir/?p=24305
محمد فروزنده این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
غربت به کارگردانی امیر پورکیان یک آناتومیِ تفسیری از شکلِ غیرارادیِ مهاجرت است که لایه‌های دراماتیک و سابجکتیو قصه، عشق و خیانت را به‌دوش می‌کشند. این دو مقوله هیچ ربطی به حاشیه‌‌نشینی و غرب‌زدگی پیدا نمی‌کنند و چه‌بسا در میان اقشار مرکز نشین و شهری بیشتر دیده شود. این یک پدیده اجتماعیْ برای فرار از موقعیت‌های کنونی است که در بافت زیسته در آن جغرافیا تعریف می‌شود؛ اما باید اذعان کرد این فرهنگِ اکتسابی به مرور تبدیل به شخصیتی از فرد خواهد شد که در انتها هیچ نمی‌توان حدس زد صنم، فرید را دور می‌زند یا به او وفا می‌کند. رضا دُرمیشیان در «مجبوریم» با شناخت کافی درامی را طراحی کرد که لایه‌های پیچیده چنین اجتماعی را به تصویر می‌کشد اما در ادامه «غربت» تصویری مدرن از نحوه و زیست چنین جوامعی، حداقل در قسمت اول خود، نشان داده که نمی‌توان میزان نترس بودن آنان از قانون را با موتور سواری یک خانم بدون کلاه ایمنی نشان داد. فیلم با یک میان نوشته که اصلا هم سینمایی نیست حاشیه‌نشینی را بهانه‌ای برای گفتمانِ خود قرار می‌دهد. از سویی دیگر انتخابِ آناهیتا درگاهی، در نقش محبوبه، این گفتمان را برهم می‌زند. مخاطب گروهی از بازیگران را در این فیلم می‌بیند که جدای از تصویرِ عینیِ سرمایه‌داری، مکملی برای این روایت خشن نیستند. به غیر از مهدی حسینی‌نیا باقی، در مدیومِ چنین قصه‌هایی قرار نخواهند گرفت و چه بهتر بود که امیر پورکیان بازیگرانی ناشناخته را انتخاب می‌کرد. و...

برای مطالعه متن کامل از لینک زیر استفاده کنید.

https://longtake.ir/?p=24340
امیر مسعود و محمد فروزنده این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
قتل عمد فیلمی از سعید دولتخانی یک اتفاقِ بد برای سینمای ایران است که هنوز منِ بیننده در شوک اعوجاج فرهنگی آن مانده‌ام. فیلم از نظر حفره‌های متعدد در فیلم‌نامه شاهکاری است که نمی‌توان ما‌به‌ازایی برای آن یافت و بزرگترین پرسشی که مولف باید به آن پاسخ دهد این است که شغل آقای ترکان واقعا چه‌ بوده که اسلحه حمل می‌کند، برای ظاهر سازی کار خیر انجام می‌دهد و نقشه‌ی قتل خواهر خود را می‌کشد؟ یا چرا و چگونه کاراکتر ترکان با جاست فرندِ قهرمان قصه، اردلان، ازدواج می‌کند و... فیلم پُر از چنین جزئیات و فکت‌های غلطی است که مخاطب را به اشتباه درگیر کشمکش می‌کند و اندک تعلیقی هم که به واسطه‌ی بدبختی‌ها و فداکاریِ اردلان بوجود می‌آورد هیچ‌گونه سمپاتی مشخصی با تماشاگر برقرار نخواهد کرد. بدترین سکانس فیلم لحظه‌ای است که نشان می‌دهد آقای متمول قصه با دوستش در حال خوردن مشروبات الکلی همراهِ چیپس و ماست هستند. تا چندی پیش باید صحنه‌های سِرو و چگونگی میل کردن مشروبات الکلی را از فیلم‌های خارجی سانسور می‌کردیم و دغدغه‌ی این را داشتیم که نکند چیزی از دستمان در رود؛ اکنون باید به فکر فیلم‌های بدِ غیر فرهنگی خودمان باشیم که مثلا اردلان اولین باری که می‌خواهد به نسیم پیشنهاد دوستی دهد چگونه عمل کرده؟. فیلم نه تنها حرف فرهنگی نمی‌زند بلکه ضد فرهنگ است. بلد نیست حرف اجتماعی هم بزند و بیشتر اَدایش را در می‌آورد و...
برای ماطلعه متن کامل از لینک زیر استفاده کنید.
https://longtake.ir/mag/?p=25278
محمد فروزنده این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شب، شهر، تاریکی ساخته سمانه قربانی کیائی مستاصل و مسئله‌دار است. استیصال در فیلم پارامترهایی مانند: دیالوگ، کاراکتر، داستان و در نهایت فرم را ... دیدن ادامه ›› تحت تاثیر قرار داده و اما مسئله ژورنالیستی قربانی کیائی زن بودن و چرایی ترس از خانواده و تشکیل دوباره آن است. دیالوگ‌ها به تنهایی مشخص می‌کنند یک فیلم اولی آن را نوشته و نمی‌شود داستان را از محتوای اثر دنبال کرد و اندک تعلیقی که برای منِ فیلم‌باز ایجاد می‌کند هنگامی است که سوگل به عنوان دوست یا نامزد یا هرچیزی که امروزی‌ها اسمش را می‌گذارند، با کارفرمای نوید تنها می‌شود؛ او که پیش از این به سادگی و زودباوری، که در نتیجه هالویی نوید را می‌رساند، خنده‌هایی از ته دل می‌کند، تنها با یک تعریف سطحی برای کارفرمای نوید که: پدرش معتاد بوده و او هرچه درخواست کمک می‌کرده، هیچ جوابی نمی‌گرفته و... مثلا داستان را به اوج می‌رساند، فیلم شدیدا نیاز به بازسازی و بازشناسی دارد. چگونگی در سینمای کوتاه ایران پُر از شعارِ آرمانی و غیر ایماژی است در صورتیکه باید تصاویر حاوی درون فیلم‌ساز باشند نه اینکه فیلم‌ساز درونش را فدای تصویر کند. ما اتفاقی نمی‌بینیم که بعد پلیس به نوید زنگ بزند که سوگل او را به عنوان آشنای خانوادگی معرفی کرده و ما او را مست در خیابان گرفته‌ایم و...
برای مطالعه کامل این نقد از لینک زیر استفاده کنید.
Https://longtake.ir/mag/?p=25170
هذیان هملت به کارگردانی رهام بحیرایی و نویسندگی محسن رهنما از 27 فروردین ساعت 18 در سالن تماشای تالار هنر به روی صحنه می‌رود. قبل از آنکه به تحلیل این نمایش بپردازم باید این نکته را یادآوری کنم که قرار نیست مثلا منی که خیلی بهم حال داده‌اند و اسمم را زده‌اند مدیر رسانه از اثر ایراد نگیرم یا از روی دوستی و رفاقت هم که شده از کار خوب بگویم و برای آن مداحی کنم؛ از همین رو باید به چالش‌های عمیقی که در متن وجود دارد و همچنان متن را یک مانیفست برای خودبزرگ‌بینی می‌بینم اشاره کنم. این مانیفست که اسمش مونولوگ شده در نمایشنامه مخاطب را از چند زاویه مورد تهاجم قرار می‌دهد. اول معلوم نیست چرا در دل روایت شکسپیری و دانمارکی خود روی به هدایت و «بوف کور» آورده و درام را برای ایرانیزه کردن شبهه‌وار پیش می‌برد؟ دوم شکسپیر در «هملت» به دلیل ناشناخته بودنش شکسپیر است و قرار نیست شناخت نسبی خود را به مخاطب تزریق کنیم. باید باور کنیم ما نمی‌توانیم مثل او خلق کنیم. این عمل را رهنما در «چند درجه سو تفاهم در مقیاس اتللو» نیز انجام می‌دهد. علاقه رهنما برای رفتن به سمت عامل و علت در خانواده و موشکافی آن را در «تئوری میس کال» یا حتی «شب‌زده‌ها» می‌توان دید. اگرچه این علاقه از سوی خود بحیرایی هم وجود دارد و در کارگردانی همه سعی خود را می‌کند تا صراحتا بگوید که عمو و مادر فلانی با هم روی هم ریخته‌اند و بیش از آنکه رابطه شخصی‌اش مهم باشد، کشف حقیقت برای او مهم شده. این کشف چگونه به مخاطب، خانواده و غیرت، خیانت می‌کند؟ و...
برای مطالعه کامل متن از لینک زیر استفاده کنید.
http://longtake.ir/?p=24216
دون ژوان به کارگردانی صبا نساج‌پور که تا 6 اسفند ماه 1402 در مجموعه فرهنگی هنری فرشچیان ساعت 19 به روی صحنه می‌رود، یک اثر کلاسیک منطبق با ذائقه‌ی ایرانی و شرافتمندانه است. در بسیاری از نمایش‌هایی که در ایران، مشخصا اصفهان، با اسم برداشت، اقتباس و یا هر عنوان دیگری به روی صحنه می‌روند، این مهم در نظر گرفته نمی‌شود که تا چه میزان مخاطب ایرانی ممکن است با فرهنگ غربیِ اثر، هرمونوتیک برقرار کند و در درجه بعد این فکت نادیده گرفته خواهد شد که اثر اقتباسی چه میزان به درد امروزِ جامعه می‌خورد. واقعیت آن است که باید اعتراف کنم امروزِ جامعه ایران همین است. دخترهایی که فریب ظاهرسازی دیگری جهت ارضای نیاز روانی و نه فقط جسمانی را خواهند خورد بدون آنکه متوجه آن باشیم این یک مسئله روانی است که در همه کتاب‌های اروین د.یالوم به آن اشاره شده. از سویی دیگر این گفته فروید به تجمیع این نمایش می‌آید که: همه مشکلات روانی ریشه در عدم مهار شدن یا ناتوانی برای ارضای نیازهای جنسی دارد. «دون ژوان» با این مسئله خیلی جهانشمولانه برخورد می‌کند و اتفاقا موفق هم هست که زن فریب چه فاکتورهایی در مردان را خواهد خورد: من برات همین الان یه شعر سرودم؛ آواز خواندن؛ قد بلند، صدای کلفت، موهای پریشان، اظهار به عشق و نداشتن قصد سوء استفاده‌گری و... ما با بخشی از شناخت مرد و نقد روانشناسانه او مواجهیم که قطعاتی لذت بخش برای زن به همراه دارد. این جزئیات حتی می‌توانند زنی را که در جنگل با حیوانات درنده سر و کله زده، جذب خود کند و...
برای مطالعه کامل متن از لینک زیر استفاده کنید.
http://longtake.ir/?p=24186
بهزاد سیفی (behzadseyfi)
سپاس از لطف شما
۰۱ اسفند ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هتل بعدی نمایشی از امیرمسعود میرمجربیان، تئاتری فرامتن است که اُبژه‌های مینیمالیستی درون خود دارد. انتخاب و اجرای مارتین مک‌دونا سخت است؛ چرا که کلام و روابط فرهنگی نویسنده تطبیق ناپذیر در مواجهه با فرهنگ ایرانی عمل می‌کند. وفاداری به متون مک‌دونا بخصوص «مرد بالشی» که میزان مواجهه آن چه در اجرای نقش مروین، با بازی تحسین برانگیز مجید بدیع‌زاده، چه در مفهوم زیباست. بدون شک بدیع‌زاده بهترین بازیگر این نمایشنامه است و البته امیر اصفهانی، که من معتقد بودم برای نقش مناسب نیست، مونا ابوشهاب و صادق رضازاده نیز به اجرا جان می‌دهند اما نمایشنامه به‌گونه‌ای است که گویی برای بدیع‌زاده نوشته شده. مسئله‌ی اصلی تئاتر اصفهان نداشتن مخاطب است. این نداشتن مخاطب یعنی کسانی که رفاقتی و دوستانه دعوت می‌شوند تا اجرا را ببینند. «هتل بعدی» موفق در زمینه جذب مخاطب عمل کرده و امیدوارم این موفقیت ادامه‌دار باشد چرا که احساس می‌کنم، وقتی قصه‌گویی داشته باشیم و تعلیقی برای تماشاگر ایجاد کنیم این تعلیق خودش بزرگترین تبلیغ برای اجرا است. مردی که دست قطع شده دارد و مدام 27 سال پیش را یادآوری می‌کند در مواجهه با مروین هیچ است. او شبیه «لئون، حرفه‌ای» لوک بسون شیر می‌خورد یا به گلش آب می‌دهد و این مابه‌ازای سینمایی را دوست دارم اما وقتی بدیع‌زاده شیر را با ولع بیشتری سر می‌کشد ما فرای متن را می‌بینیم که البته هنر مک‌دونا و نویسندگی میرمجربیان بوده که توانسته‌اند این مهم را ایجاد کنند و...
برای مطالعه کامل از لینک زیر استفاده کنید.
longtake.ir/?p=24181
جناب آقای رفیعی عزیز، به عنوان یک مخاطب عام تئاتر، نقد منصفانه و دقیق شما را در مورد نمایش "هتل بعدی" خواندم و از نکات ظریف و دقیقی که مطرح کرده‌اید، استفاده کردم. متاسفانه سیستم کامنت‌گذاری در آن سایت مشکل دارد و به همین دلیل، اینجا کامنت می‌گذارم.

همانطور که شما اشاره کردید، این نمایش نقاط قوت و ضعفی دارد. از جمله نقاط قوت آن می‌توان به بازی تحسین‌برانگیز مجید بدیع‌زاده، وفاداری به متن مک‌دونا، قصه‌گویی و ایجاد تعلیق، جذب مخاطب، خلاقیت در ایجاد لایه‌های فراتر از متن، خلاقیت در ایجاد مابه‌ازای‌های سینمایی و طرح مسائل جهانشمول مانند تبعیض نژادی و مشکلات جنسی ... دیدن ادامه ›› اشاره کرد.

از نقاط ضعف اثر هم می‌توان به عدم تطبیق کامل کلام و روابط فرهنگی با فرهنگ ایرانی (عدم وجود مابه‌ازای فرهنگی برای برخی عناصر) و طولانی بودن نمایش اشاره نمود.

در مورد نقش مروین؛ کاملاً با نظر شما موافقم. جناب بدیع‌زاده در نقش مروین فوق‌العاده عمل می‌کنند. در بعضی از اجراهای جهانی، این شخصیت بیشتر به عنوان یک سیاه‌پوست کمدی معرفی می‌شود، اما در این اجرا، به نظر من سعی شده است تا به لایه‌های عمیق‌تر روانشناسی این شخصیت و تناقض‌های درونی او نیز پرداخته شود. این موضوع باعث شده است تا شخصیت مروین از عمق و جذابیت بیشتری برخوردار شود.

به نظر من سایر بازیگران هم فوق‌العاده هستند: آقای اصفهانی در نقش کارل به خوبی توانسته است تناقض‌های این شخصیت را به تصویر بکشد. او از یک طرف شخصیتی خشن و عصبی دارد و از طرف دیگر، در برابر مروین، شخصیتی مظلوم و آسیب‌پذیر پیدا می‌کند. بازی ایشان در سکانس‌های درگیری و همچنین سکانس‌های احساسی بسیار قابل تحسین است. خانم ابوشهاب در نقش مرلین بازی ظریف و در عین حال قدرتمندی ارائه داده است. او به خوبی توانسته است پیچیدگی‌های این شخصیت و تناقض‌های درونی او را به نمایش بگذارد. بازی ایشان در سکانس‌های مونولوگ و همچنین سکانس‌های رودررو با مروین بسیار دیدنی است.
آقای رضازاده در نقش توبی، با لحن و بیان عالی و حرکات فیزیکی قدرتمند، به خوبی این شخصیت را نشان می‌دهند. ایشان در سکانس‌های گفتگو، به طور موثری تسلط دارند.
در مجموع، به نظر من نمایش "هتل بعدی" تجربه‌ای جذاب و دیدنی برای مخاطبان تئاتر است. بازی‌های درخشان بازیگران، قصه‌گویی قوی و پرداختن به مسائل جهانشمول، این نمایش را به اثری قابل تامل تبدیل کرده است.
۲۴ بهمن ۱۴۰۲
منظور ایشان از آن سایت اگر اشتباه نکنم، سایت خودم بود که زیر پست گذاشتم، بله درستش می‌کنیم بزرگوار
۲۴ بهمن ۱۴۰۲
امیرمسعود فدائی
سیستم کامنت گذاری سایت اشکالی نداره ها! شما چون شماره‌تون به عنوان خریدار ثبت نشده هر جای برگهٔ نمایش که بنویسید نوشته‌تون بدون برچسب خریدار نمایش داده میشه، همین.
با سلام و احترام، منظورم سایت
longtake.ir/?p=24181
بود، همینجا از اینکه در کامنت قبلی خود(به علت دیروقت بودن) از زحمات و خلاقیت جناب آقای مسعود میرمجربیان، نویسنده و کارگردان توانمند نمایش "هتل بعدی" غافل شدم، عذرخواهی می‌کنم. بدون شک بازنویسی و کارگردانی اثری براساس نمایشنامه‌ای مشهور مانند "مراسم قطع دست در اسپوکن" چالشی بزرگ است و ایشان با ظرافت و جسارت این کار را به سرانجام رسانده‌اند.
قصه‌گویی قوی: میرمجربیان با وفاداری به متن اصلی مک‌دونا، قصه‌ای جذاب و پر از تعلیق را روایت می‌کند. تماشاگر در طول نمایش، با شخصیت‌ها ... دیدن ادامه ›› همذات‌پنداری می‌کند و برای کشف رازهای داستان، لحظه شماری می‌کند.
وی در مقام کارگردان، با خلاقیت از المان‌های مختلفی مانند موسیقی، نور و حرکت استفاده کرده است تا فضایی متناسب با داستان و شخصیت‌ها ایجاد کند.
طراحی صحنه مینیمالیستی، فضایی ساده و متمرکز بر شخصیت‌ها و دیالوگ‌ها ایجاد کرده است. اما آیا این مینیمالیسم، تا حدی به ضرر فضاسازی و انتقال مفاهیم عمیق‌تر نمایش نشده است؟
از طرف دیگر،
میرمجربیان در کارگردانی این اثر، فضایی برای بداهه‌پردازی بازیگران ایجاد کرده است که این موضوع، طراوت و پویایی خاصی به نمایش می‌بخشد. البته این بداهه‌پردازی‌ها در برخی موارد بیش از اندازه می‌شود و از انسجام و ریتم نمایش می‌کاهد.
۲۴ بهمن ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
قطع فوری به کارگردانی مریم بحرالعلومی صراحتا درباره جدایی، خانواده و گوشه‌هایی از بحران اجتماعی است. فیلم با یک PAN در سکانس ابتدایی همه‌چیز را نشان می‌دهد. در حالی که دیگران جشن دارند و خوشحال‌اند کسی آلبوم به دست خاطرات را ورق می‌زند و گریه می‌کند. در این برداشت کلی دوربین از منزلی که وسایل آن کارتن‌پیچ شده و یا آماده جابجایی هستند ما دغدغه می‌بینیم. همواره مریم بحرالعلومی فیلم‌ساز مسئله‌مندی در سینما بوده و سعی می‌کند اگر هم استقلال در فیلم‌سازی‌اش دارد آن استقلال در راستای پیشرفت زنانگی در جامعه باشد و نشان دهد یک زن چگونه با و برای زندگی می‌جنگد. این مهم را حتی در اثر پیشین او «شهربانو» شاهد هستیم؛ اما «قطع فوری» نه تنها شعاری نمی‌شود و مانند سریال‌های تلوزیون وجه تسمیه خود را از دست نمی‌دهد بلکه به مراتب در شکل و ساختار سینمایی با فرهنگ ایرانی سازگاری پیدا کرده است. شناخت مولف از زندگی‌ای که فروپاشیده شده و یا زندگی‌ای که فروپاشیده خواهد شد به مراتب ارزشمندتر از خلاقیت‌های فیلمی بی‌ادعا و کم هزینه است که توان روی پای خود ایستادن برای قصه‌گویی را دارد. سینما برای معنا بخشی به نمادها نیاز به قصه دارد البته که کاربرد نماد در سینما از دوران آندره بازن تا به امروز همچنان بحث طویلی میان نظریه‌پردازان ایجاد کرده اما به مراتب باید این مهم را در نظر گرفت که وقتی برای احساسات دو نفر میان یک‌دیگر مسئله دیده می‌شود یعنی فیلم عمیقا رابطه‌ای را شکار کرده که ادامه آن زیباتر از عدم آن است. مهم‌ترین نقدی که بر فیلم وارد است بازی‌های در سطح است. ما رابطه‌ای که و...
برای مطالعه متن کامل از لینک زیر استفاده کنید.
http://longtake.ir/mag/?p=25045
متن بسیار خوب و درستی نوشته اید. احسنت.
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
فیلم عالی با موضوع قوی و جدید 🫡
واقعا موضوع فیلم خیلی متفاوت بود و حس‌مینیمال بودن به آدم منتقل می‌کرد به دور از ادا و شوخی های مسخره ای که الان توی فیلما جا افتاده و همینطور سناریو های غمگین فضایی که حال آدم و غمناک میکنه
از اول تا آخر فیلم حالت چهره من با چهره میثم و شادی تغییر می‌کرد و اگه خوشحال بودن میخندیدن و اگه ناراحت بودن بغض میکردم 🥹
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دستمال من زیر کدوم درخت آلبالو گُم شده؟ به نویسندگی و کارگردانی سعید محسنی که تا 29 دی ماه 1402 ساعت 19:30 در سالن تماشای تالار هنر به روی صحنه می‌رود، اصلا دوست داشتنی نیست و نمی‌شود نمایشی را که مخاطب و بیننده‌هایش را به سُخره می‌گیرد دوست داشت. جدای از بازی خوب بازیگران که مژگان نوایی استادانه مهارت خود در کنترل عضلات صورت، بیان و فارق شدن از احساس را به نمایش می‌گذارد، داستان موجود در بطن نمایش را دوست ندارم. این دوست ندارم شخصی‌ است و می‌تواند کسی پس از پایان تماما وِل اجرا بگوید خیلی هم خوب بود و من خیلی چیزها ازش فهمیدم. در بدو نمایش ما تلویحا می‌بینیم که مژگان نوایی روبه تماشاچیان برمی‌گردد و می‌گوید: وا مگه خولند. این گفته از پرسش بزرگ که نشات گرفته از خاطرات تلخ مولف است را مثلا بازیگری می‌گوید که مانند اسنپ در محل، نمایش اجرا می‌کند. ما وقتی قرار است نمایشی بسازیم و در آخر بگوییم من خیلی حرف‌های جدی و مهمی زدم و شما نفهمیدید اصلا چرا باید نمایش بسازیم؟ نمایشی که برای تعمیق بخشیدن به خود وام‌دار کامو و بکت است و هیچ‌راه فراری جز یک پایان ول که در آخر بینندگان همدیگر را نگاه می‌کنند و منتظرند تا اتفاقی رخ دهد، ندارد. البته می‌توان بحث را خیلی فلسفی دید و گفت: آن دو نیمی از خود ما بودند، حتی کسی که زنگ می‌زند و سفارش نمایش می‌دهد. اما تئاتر باید جریان‌ساز و داستان‌گو باشد، تئاتر بدون جریان چگونه می‌تواند فلسفه تولید کند. داستان اینگونه شروع می‌شود که و..
برای مطالعه متن کامل از لینک زیر استفاده کنید.
http://longtake.ir/?p=24133
گیج‌گاه عادل تبریزی فیلمِ مهجوری است که رسالت سینمایی‌اش را به واسطه‌ی تکیه بر بدنه نوستالژیک سینمای ایران ادا کرده. فیلم فرم، ساختار سینمایی، خوبی دارد و اگرچه می‌توانست محتوای غنی‌تری را شامل شود اما در مقایسه با دیگر آثاری که بی‌خودی سر و صدا به‌پا کرده‌اند واقعا لذت‌بخش است. به عنوان اولین اثر سینمایی بلند فیلم‌ساز، فیلم به مراتب بیشتر از اثری چون «نهنگ عنبر»، سامان مقدم، از سینمای ایران نوستالژی‌سازی می‌کند. استفاده به‌ جا و به اندازه از جمشید هاشم‌پور اگر او را یک ابرقهرمان سینمایی نخوانیم، بسیار حائز اهمیت است. زوجِ سینماییِ حامد بهداد، حسن خشنود و باران کوثری، مهتاب واقعا دلپذیر است و تمپو و ریتم فیلم را در مدار موسیقی بر آن سوار کرده است. سروش صحت هم که نقش مرتضی را در فیلم را ایفا می‌کند اگرچه به اندازه‌ی «قهرمان» اصغر فرهادی، مهجوری‌اش احساس نمی‌شود اما انتخاب درستی بوده. ما وقتی از سینما در ایران حرف می‌زنیم از گذشته سینمای ایران سخن نمی‌گوییم بلکه دائما منتظریم ببینیم سینما برای فرهنگ ایرانی چه هدیه‌ای دارد؛ این مهم درباره «گیج‌گاه» صدق می‌کند که اگر فرهنگ‌سازی بخصوصی نکرده بر ضد فرهنگ ایرانی هم قصه نمی‌گوید و هدفش از رجوع به گذشته تکریم بازیگری است که باید بیشتر از این‌ها او را شناخت. وقتی بهداد نقش بدل هاشم‌پور را بازی می‌کند و بعد این سر تراشیده تبدیل به نمادی برای دوستی با فرزند مهتاب می‌شود خیلی خوب است. حتی ما درباره این بدل می‌توانیم ارجاعاتی به نقش پزشک که هاشم‌پور بازی آن را بر عهده دارد، دهیم و بگوییم که دکتر و بیمار یکی هستند؛ این درحالی است که هاشم‌پور می‌گوید او که بازیگر است برادر من است. به شکل برقراری ارتباط و ایجاد عاطفه میان مهتاب و حسن در فیلمنامه دقت کنید و...
برای مطالعه متن کامل بر روی لینک زیر کلیک کنید.
http://longtake.ir/mag/?p=25007
ویلای ساحلی فیلمِ غیر جدی کیانوش عیاری است که با شعارهای نخ‌نما شده توانسته مخاطب را قلقلک دهد و تالی فاسدهایش را بپوشاند. این‌که در فیلمِ عیاری، رضا عطاران، پژمان جمشیدی یا ریما رامین‌فر بازی می‌کنند اصلا مهم نیست اما این خیلی مهم است که این فیلم را کارگردان فیلمی چون «خانه پدری» ساخته که من تمام قد از آن دفاع می‌کنم. داستان فیلم نوعی تجاوز به حریم خصوصی آدم‌ها محسوب می‌شود و قبل از اینکه بخواهیم کاراکترهایش را به شخصیت درون ذهن نزدیک کنیم باید این اعتراف را به جا بیاوریم که یونس همان است که در «دینامیت» اطیابی دیدیم. ما غرق در اندوه می‌شویم وقتی یک فیلم‌ساز مهم فرهنگی کشورمان فیلمی ضد فرهنگ کشور می‌سازد آن هم مادامی که شوخی‌های فرخ، عطاران، با آن چهار مسافر ابتدایی فیلم که معلوم نیست چه نسبتی با هم دارند و به گفته داستان به بیننده هم ربط پیدا نمی‌کند تا چاقویی که یونس، جمشیدی، به دست مسافران خانه می‌دهد، اگر آن را سمبولیک و ربطی به «خانه پدری» و کاربرد شمشیر در آن ندهیم، خیلی مسموم کننده است. انگار یک فیلم اولی خوب که هنوز کارنامه‌ای در سینمای ایران ندارد پشت دوربین رفته و دائم می‌خواهد رفتار فرهنگی ایران را به یک بیماری روانی نسبت دهد. ماجرای دزدی و مچ‌گیری آن توسط دیگری هم نوعی استیصال از قصه‌گویی فیلم‌ساز است. فیلم‌سازی که باید طرف مردم باشد، ناخواسته مردم را نقد می‌کند. آیا ما با یک کمدی مواجه هستیم یا با یک قصه اجتماعی که از خستگی کمدی شده است؟ بیننده به زعم من با هیچ‌کدام از این ژانرها روبه‌رو نمی‌شود و...
#علی_رفیعی_وردنجانی
برای مطالعه متن کامل از لینک زیر استفاده کنید.
http://longtake.ir/mag/?p=25004
کتاب خاطرات غیر ارادی من، سربازی و عشق نوشته علی رفیعی وردنجانی توسط انتشارات نسل روشن منتشر شد. در بخشی از این کتاب آمده است:
صدای شیهه اسبی از خواب بیدارش کرد، شده بود جاوید.
جاوید با چشمان بُهت زده اش به دیوارهای اتاق نگاه می کرد.
گویی کسی او را در خواب بوسیده باشد. گونه‌ی راست او خیس
شده بود و در مواجه با هوا مورمور می شد. دستش را بلند کرد
تا صورتش را پاک کند، اما انگشت نداشت. همانطور که داشت
به مشتِ بی انگشت خود نگاه می کرد، ناگهان صدای موسیقی
بلند شد. صدا از دور می‌آمد و باعث خنده اش می‌شد؛ مثل وقتی
که پدربزرگش او را در آغوش می گرفت و کف پاهایش را قلقلک
می داد. از روی تخت ... دیدن ادامه ›› بلند شد. انگار از کنار کسی که خوابیده
بلند می‌شود. آرام و بی‌سر و صدا. چند قدمی تا در خروجی اتاق
فاصله بود. ترسید به پاهایش نگاه کند و دست دیگرش را پشت…

برای خرید کتاب بر روی لینک زیر کلیک کنید.

https://nasleroshan.com/?p=11996
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تماشای این اثر متفکرانه و عمیق را به همه دوستداران تئاتر پیشنهاد می‌کنم چرا که باور دارم تئاتر اصفهان نیاز به چنین نمایش‌هایی بیش از پیش دارد.
یادداشتی درباره این نمایش نوشته‌ام که شما را به مطالعه آن پیشنهاد می‌کنم. برای مطالعه بر روی لینک زیر کلیک کنید.
https://longtake.ir/?p=23945
سپهر، امیر مسعود، نوید عسکری فراهانی و stanco این را خواندند
رضاک این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خرید کتاب در جست و جوی سینما در کتابراه: http://ketabrah.ir/go/b60277

خرید کتاب در جست و جوی سینما در طاقچه: https://taaghche.com/book/105527
Reza1991s، نیلوفر ثانی و امیر مسعود این را خواندند
امیرمسعود فدائی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برای خرید کتاب وقتی اوفیلیا می گرید از طریق سایت انتشارات اقدام کنید یا به دیجی کالا و فیدیبو مراجعه نمایید
https://www.digikala.com/product/dkp-6048062
https://nasleroshan.com/?p=7130
https://fidibo.com/book/119614
 

زمینه‌های فعالیت

سینما
تئاتر
شعر و ادبیات

تماس‌ها

alirafieivardanjani