در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مرتضی کلانی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 20:11:01
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
https://drive.google.com/file/d/1GnHyj62CSu80XZA3QSX0I5YvC6_LSzxM/view?usp=sharing
سلام
لینک pdf کتاب ایران نامه _ مجموعه شعر
آخرین اثر این جانب
با لمس لینک می توانید آن را بخوانید .
به بهانه ی روز جهانی تئاتر

" ترانه های محلی " ، سرشار از زندگی ست .

بعذ از چند ماه دوری ناخواسته از تئاتر شهر ، سرانجام ، روز پنج شنبه ششم شهریور ماه ۹۳ ، موفق شدم در سالن اصلی ، نمایش " ترانه های محلی " را ببینم. کار فوق العاده خوب آفای محمد رحمانیان که با بازی خانم مهتاب نصیر پور ، آقای اشکان خطیبی و... بر روی صحنه اجرا شد .
نمایش ،مسافرت یک آهنگ ساز مقیم خارج از کشور به ایران و بررسی او را پیرامون ترانه های محلی مطرح می کند . اجرای ترانه های محلی با گویش گیلکی ، مازندرانی ، شیرازی ، لری ، کردی ،
آذری ، خراسانی و بلوچی و به خوانندگی آقای علی زند وکیلی و خانم هانا کامکار فوق العاده بود .
در یک قسمت که با ترانه " شیر علی مردان ... دیدن ادامه ›› " ،با گویش لری شروع شد و با توصیف تیر باران شیر علی مردان و وصیت او به پایان رسید ، در واقع نقطه اوج نمایش بود . شیر علی مردان در متن وصیت خطاب به مادرش می گوید : " آرزو دارم مردم ایران ، با گام های شمرده در فضای آباد و آزاد گام بردارند ". سپس ، راوی می گوید : او با فریاد " زنده باد ایران " زندگی خود را به پایان می رساند .
در خاتمه باید گفت : " ترانه های محلی " ، سرشار از زندگی است ، چرا که زندگی غم ها و شادی های مردم را در بر می گیرد.

پ.ن ۱ : امروز ۱۲ شهریور ۱۴۰۰ ، دلم برای تئاتر ِ شهر لک زده.
پ.ن۲ : امروز ۷ فروردین ۱۴۰۳ ، روز جهانی تئاتر ، گرمی باد .

روز جهانی شعر هم گذشت که مبارک باد
مبارک باد آن جامه که اندر رزم پوشندش
مبارک باد آن باده که اندر فتح نوشندش
مبارک باد هر بزمی که بر این خاک پوشندش
پ ن:
روح عزیز جناب سیاوش کسرایی عذرخواهم. فدا مدا❤
۰۷ فروردین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یلدا ! صدایم کن . صدای ِ تو ، مرا به وجد می آورد .
یلدا ! با من بیا ، با من بمان . می خواهیم گشتی بزنیم ، همین اطراف . می خواهیم آهی بزنیم به راهی . چه کسی بهتر از تو ، چه کسی سزاوارتر از تو . می خواهیم انار و آجیل مان را قسمت کنیم سفره بیندازیم به پهنای ِ ایران ، اما  انارمان ِ خشکیده و آجیل مان سنگ شده .
به سرخی ِ شفق نگاه کن . رویت را بر نگردان ، یلدا ، تو را هم صدا زده . می خواهد جشن بگیرد ، می گوید : سفره های تان را پهن کنید ، اصلن بروید پیش ِ حافظ . می دانی در آرامگاه حافظ ، سفره صفایی دارد . شمع روشن می کنیم و حافظ را هم صدا می زنیم ، تا او بیاید و شعرهایش را برای ِ ما بخواند.....

میثم محمدی این را خواند
alireza babaie این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به مناسبت ۱۴ مرداد ، سال روز پیروزی انقلاب مشروطیت :" رویکردی نوین به سوی قانون مندی و ستیز با قانون گریزی در قالب تاسیس مجالس مشورتی و ایجاد نهاد های مدنی داشت ، هنر و ادبیات را متحول ساخت  ..."#پیمان_متین

"بی تباران انبوهند
مگر از کومه بر آید دودی
گیرد وُ آتش ژرفی گردد
ور نه چشمم نخورد آب ز من
                      ... دیدن ادامه ›› _ یا من ها_
کاب مان سرد
نان مان گرم
مشت مان در جیب است
حرف مان اما از آتش و خون است مُدام..."
#محمد_زُهَری
پ.ن : در سال روز پیروزی انقلاب مشروطیت ، یاد ستارخان ، سردار ملی و باقرخان ، سالار ملی را گرامی می داریم .

نسل دهه ی ۸۰ را نسل زِد ( ضد ) می نامند ؛ آن ها بر خلاف نسل ایکس ( دهه ی ۵۰ و ۶۰ ) و نسل ایگرگ ( دهه ی ۶۰ و ۷۰ ) که سایه روشن هایی از دنیای پیشا اینترنت و جهان قبل از فراگیری تکنولوژی را تجربه کرده بودند با اینترنت و فضای مجازی رشد کرده اند . دنیای آن ها بدون فناوری ِ روز بی معناست . زیست یک دهه ی هشتادی با اینترنت و فضای مجازی گره خورده است . پس شعر و ادبیاتش هم باید با نسل های پیش از خودش متفاوت باشد.ادبیات این نسل را در آغاز ، ادبیات جایگزین ( Alt Lit )
می نامیدند . نوشته هایی که خود شخص با حضور مستمر در فضای مجازی منتشرشان می کند . از مشخصه های بارز این ادبیات می توان به بیان مستقیم و بی واسطه ی عواطف اشاره کرد . ادبیاتی که شاید خالی از ضعف ِ  تالیف و اشتباه های دستوری هم نباشد . اما شاید اصطلاح مِتا مدرنیزم ( metamodernism )
قرابت بیش تری با این جریان _ اگر بتوان نامش را جریان گذاشت_
داشته باشد .

#نیما_جم " بُرشی از مقاله ی شعر و تغییر پارادایم "
نقل از مجله ی وزن دنیا _ شماره ی ۲۴ _دی ۱۴۰۱ _ ص ۲۱۰

در پیاده رو

از پیاده رو خیابان انقلاب به چهار راه ولی عصر می روم .اولین چیزی که به چشمم می آید ، ساختمان اصلی تئاتر شهر است . چهار سالن نمایش دیگر هم در آن محوطه است : تالار چهار سو ،کارگاه نمایش ،تالار سایه و سالن قشقایی .اما ، من از همه بیشتر تالار چهار سو را دوست دارم ، و آن جا با فضای دنج و دل نشین اش
به من آرامش می دهد .
آخرین نمایشی را که در تالار چهار سو دیدم ، "کافه مک آدم "بود که زنده یاد محمود استاد محمد آن را نوشته و کارگردانی کرده بود .این نمایش، برای من فوق العاده جالب بود .استاد محمد ، زندگی دانشجویان خارج از کشور را به نمایش در آورده بود و در به دری ها و سرگردانی های آن ها را .
یادم می آید که ما در پایان نمایش ،چندین بار محمود استاد محمد و گروه او را تشویق کردیم ، و آن ها برای قدردانی از تماشاگران سه ، چهار بار به پشت صحنه رفتند و برگشتند ، و ما از تشویق آن ها سیر نمی شدیم .خاطره ی این نمایش ، همیشه در ذهن من خواهد ماند ، و شخصیت متواضع و دوست داشتنی استاد محمد .
یادش گرامی .

سوار اسنپ که شدم ، راننده ی جوان توجهم را جلب کرد . سر ِ صحبت را باز کردم . اول از ماشین اش که تیبا بود پرسیدم که چه قدر خریده گفت سه سال پیش ۸۰ میلیون ، و حالا چه قدر است ۴۰۰ میلیون .
بعدش گفت برای جوون ها کار نیست . تایید کردم . گفتم تو هم حتما" تحصیلات دانشگاهی داری و او گفت ؛ رشته ی کارگردانی تئاتر را خوانده ام . در آمدی ندارد . آه از نهادم بلند شد . آخر من عاشق تئاترم . آن گاه از کارهایش در تئاتر شهر و مشکلاتی که بر روی صحنه آوردن نمایش وجود دارد ، گفت.
گفتم سال ۵۸ تئاتر مرگ یزدگرد را در تالار چهار سو دیده ام از بهرام بیضایی . او در جواب مطرح کرد که ای کاش بتواند این اجرا را ببیند .
بعد به ادبیات رسیدیم و کارهای صوتی و دیگر چیزها.
این هم  گپ وُ گفت من با راننده ی اسنپ و یا درست تر کارگردان تئاتر ! در ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲

stanco، علی عبدالرحیم، نرگس رضوی، سپهر و Reza1991s این را خواندند
alireza babaie این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام . فیلم میناری ۲۰۱۹ را ببینید ، جالبه . سرگذشت یک خانواده ی کره ای آمریکایی و مصائب و مشکلاتی که در آن کشور به آن دچار می شوند . همین طور تفاوت فرهنگ ها....
یکی از پنج فیلمی هم هست که اسکار ۲۰۲۱ بهترین فیلم نامه را دریافت کرده .
امیرمسعود فدائی، سپهر و امیر مسعود این را خواندند
سید حسام حجازیان این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اعلان ِ زوال سیم وُ زر خواهم کرد
دولت همه را به رنجبر خواهم داد

#عشقی ( دیوان ، ص ۴۰۹ )
نقل از " یا مرگ یا تجدد " _ ص ۱۸۳

پ.ن : انصافا" بهتر از این نمی توان حرف ِ دل آدم های ندار را زد .
به خصوص وقتی که صد سال پیش گفته باشی.

به مناسبت سال روز قتل ِ شاعر .

" گذر عمر و گذران روزگار بیش از آن چه گمان می بریم شتابنده است . تا وانگری ، می بینی که نیستی ! " تو گویی که سهراب هرگز نبود!" و آن چه در یاد مانده است و می ماند ، این سخن ِ حکیم ابوالفضل بیهقی است که آورد " این روزگار _نیز _ بر یک قرار نماند!"

#محمود_دولت آبادی
"عبور از خود"

Reza1991s و امیرمسعود فدائی این را خواندند
آذین حجازی، صبا صالحیان و تانیا این را دوست دارند
شب تنور و شب تموز بگذرد
۰۴ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فیلم ِ فینچ

ده سال از برخورد شراره‌ای خورشیدی به زمین می‌گذرد اکنون دمای زمین تا ۷۰ درجهٔ سانتیگراد (۱۵۰ درجهٔ فارنهایت) افزایش پیدا کرده و زمین توسط اشعهٔ فرابنفش به سیاره‌ای بدون استفاده، غیرقابل سکونت و سوخته تبدیل شده و در معرض رویدادهای شدید آب و هوایی قرار گرفته. یکی از معدود بازماندگان مهندس رباتیک فینچ واینبرگ است که همراه با سگ خود گودیر و یک ربات کمکی در آزمایشگای زیرزمینی سنت لوئیس که زمانی متعلق به شرکتی بود که قبلاً در آن کار می‌کرده، به تنهایی زندگی می‌کند. فینچ فقط برای جستجوی لوازم و غذا با لباس محافظ و مقاوم در برابر گرما و اشعهٔ ماوراء بنفش بیرون می‌رود.

فینچ (انگلیسی: Finch) یک فیلم آمریکایی در ژانر فیلم درام وعلمی تخیلی به کارگردانی میگل سپاچنیک است که در سال ۲۰۲۱ منتشر شد. در این فیلم تام هنکس و کلب لندری جونز ایفای نقش می‌کنند.
پ.ن : این فیلم فوق العاده ست ، آن را ببینید .



موسیقی در دوران ِ باستان

نکیسا با باربد در ساخت قطعه هفت‌نوازی معروف سرود خسروانی همکاری کرده‌است. مضامین اصلی ترانه‌های او در ستایش خسرو پرویز بودند. وی همچنین سرود ملی آن زمان را ساخته بود.

موسیقی در دوران ساسانی بسیار شکوفا شد چرا که بسیاری از پادشاهان پشتیبان هنر و حتا برخی خود هنرمند بودند. در این دوران شعر، آوازخوانی، موسیقی، و هنر بسیار محبوب شدند و شاهانی همچون خسرو پرویز و اردشیر از نوازندگان پشتیبانی و حمایت کردند. موسیقی‌دانان بسیاری همانند رامتین، بامشاد، باربد،سرکش و نکیسا به استادان بزرگی در موسیقی تبدیل شدند و اثرگذاری‌های آن‌ها از زمانه خود فراتر رفت. باربد و نکیسا دستگاه موسیقی ایرانی، خسروانی، را بسیار تحت تأثیر قرار دادند و به آن کمک کردند. گفته شده که یک بار نکیسا ترانه‌ای سروده که شنوندگان چنان متأثر شدند که بیهوش شدند یا جامه‌های خود را دریدند (جامه‌دران).


• منبع : صفوت، داریوش (۱۳۵۰). پژوهشی کوتاه دربارهٔ استادان موسیقی ایران و الحان موسیقی ایرانی. تهران: وزارت فرهنگ و هنر. ۱۰۱ صفحه. (شماره کتابشناسی ملی: ۴۶۰۱۹ّ)

بلبل باغی به باغ دوش نوایی بزد
خوبتر از باربد، نیکتر از بامشاد

منوچهری
۳۰ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کتاب هایی که خوانده ام

رنج های ورتر جوان ، اثر گوته ، ترجمه محمود حدادی .
" کتاب " رنج های ورتر جوان " اولین کتاب تراژیک از نوع مدرن ، در ادبیات آلمانی است ". گوته در 24 سالگی این اثر را نوشت . داستان عاشقانه ورتر و لوته که به ناکامی می انجامد.
" او جدال خیر و شر را نمی گوید ، حتا از گناه هم سخن نمی ورزد، بلکه با دیدگاه وحدت وجودی  _ که از اسپینوزا فیلسوف پیش از خود گرفته بود _ به تضاد بین ذهن فرد و اجتماع می پردازد . این کتاب در مبارزه با کهنه اندیشی قرون وسطایی ، نقش مهمی ایفا کرد و راه گشای فکری انقلاب بزرگ فرانسه بوده است ".
کتاب " رنج های ورتر جوان " از سوی نشر ماهی در قطع جیبی به چاپ رسیده است .

در پیاده رو

از پیاده رو خیابان انقلاب به چهار راه ولی عصر می روم .اولین چیزی که به چشمم می آید ، ساختمان اصلی تئاتر شهر است . چهار سالن نمایش دیگر هم در آن محوطه است : تالار چهار سو ،کارگاه نمایش ،تالار سایه و سالن قشقایی .اما ، من از همه بیشتر تالار چهار سو را دوست دارم ، و آن جا با فضای دنج و دل نشین اش
به من آرامش می دهد .
آخرین نمایشی را که در تالار چهار سو دیدم ، "کافه مک آدم "بود که زنده یاد محمود استاد محمد آن را نوشته و کارگردانی کرده بود .این نمایش، برای من فوق العاده جالب بود .استاد محمد ، زندگی دانشجویان خارج از کشور را به نمایش در آورده بود و در به دری ها و سرگردانی های آن ها را .
یادم می آید که ما در پایان نمایش ،چندین بار محمود استاد محمد و گروه او را تشویق کردیم ، و آن ها برای قدردانی از تماشاگران سه ، چهار بار به پشت صحنه رفتند و برگشتند ، و ما از تشویق آن ها سیر نمی شدیم .خاطره ی این نمایش ، همیشه در ذهن من خواهد ماند ، و شخصیت متواضع و دوست داشتنی استاد محمد .
یادش گرامی.

جناب کلانی عزیز چه خاطره زنده کردید، چه هیجانی، چه خشمی.
۲۸ خرداد ۱۴۰۱
آرمین
جناب کلانی عزیز چه خاطره زنده کردید، چه هیجانی، چه خشمی.
درود و سپاس جناب آرمین عزیز .
۲۸ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیدار اسماعیل فصیح با ارنست همینگوی

«کلاس من از اول فوریه شروع شد. بیشتر درس‌ها دربارهٔ ادبیات جهان بود، با دو درس خاص دربارهٔ کارهای ارنست همینگوی. استادان به کارهای او بیشتر از کارهای دیگر نویسندگان آمریکا و اروپا توجه می‌کردند. ماه‌ها بود که استادان ادبیات دانشگاه و دانشجویان علاقه‌مند از ارنست همینگوی، که همان نزدیکی‌ها زندگی می‌کرد، دعوت کرده بودند روزی به دانشگاه بیاید و دربارهٔ زندگی و نوشته‌های خود برایشان سخنرانی کند. همینگوی این دعوت را عقب انداخته و گفته بود حال و حوصله و توانش را ندارد. سرانجام در ماه آوریل جواب مثبت داد و قرار شد روز یکشنبه بیست و سوم آوریل، ساعت ده صبح، سخنرانی‌اش را انجام دهد.

آن روز من و آنابل صبح زود به دانشگاه رفتیم تا جای خوبی در سالن پیدا کنیم. نشان به آن نشانی که همینگوی تا ساعت یازده پیدایش نشد. سرانجام خبر رسید که وارد محوطهٔ دانشگاه شده. لباس اسپورت با شلوارک شکاری و پیراهن نیم‌تنهٔ ورزشی به تن داشت. او که در آن زمان شصت‌ساله بود، به سالن اجتماعات نیامد. روی صندلی‌ای وسط چمن باغ بزرگ نشست و رئیس دانشگاه استادان هم حریفش ... دیدن ادامه ›› نشدند.

همهٔ حاضران، استادان و دانشجویان به‌صورت نیم‌دایره جلویش نشستند. من و آنابل در اولین ردیف جا گرفتیم. همینگوی همین که منتظر بود همه سر جاهایشان بنشینند، مدام عصایش را از این دست به آن دست می‌کرد و به من خیره شده بود. لابد چون مثل بقیهٔ پسرها موبور و چشم‌آبی نبودم. با صدایی ظریف و کمی زنانه پرسید: «شما کجایی هستید؟»

حتماً فکر کرده بود من با آن خوش‌پوشی و پوست سبزه اهل آمریکای لاتین هستم. با لهجهٔ آمریکایی گفتم «آیرَن»، که البته دو معنی داشت: یکی «ایران» و یکی «من دویدم». با خنده سرش را بالا گرفت و پرسید: «تمام راه را؟ از آسیا تا آمریکا؟»

گفتم: نه، آقا! با اتوبوس و قطار و هواپیما.»

«چه می‌خوانید؟»

«زبان و ادبیات انگلیسی. من در تهران کتاب پیرمرد و دریا را خوانده‌ام. در جهان کم‌نظیر است. بهترین رمانی است که تا کنون نوشته شده.»

«این‌طور فکر می‌کنید؟»

«اثر ادبی جاودانه‌ای است و کاملاً نمادین، زیرا وقتی مرد در دریای زندگی بزرگ‌ترین ماهی عمرش را گرفت و آن را با قایق به ساحل کشاند، کوسه‌های خونخوار از آن جز اسکلتی باقی نگذاشته بودند.»

با خنده‌ای کم‌حوصله یک انگشتش را به طرف من دراز کرد و پس از مکث کوتاهی فقط گفت «Right». همه دست زدند. آنابل برگشت و با عشق و تحسین به من نگاه کرد. فکری در سرم می‌چرخید. نمی‌دانستم ارنست همینگوی به من گفته «Right» یعنی درست است، یا «Write» یعنی بنویس....

امیرمسعود فدائی، آذین حجازی و سپهر این را خواندند
ابرشیر، neda moridi و بامداد این را دوست دارند
آقای کلانی، منبع ش رو می‌فرمایید لطفا.... خیلی خوب بود..
۲۸ خرداد ۱۴۰۱
neda moridi
آقای کلانی، منبع ش رو می‌فرمایید لطفا.... خیلی خوب بود..
درود بر شما
زنده‌یاد اسماعیل فصیح نویسنده‌ای بود پرکار، اما خاموش و گوشه‌نشین. فقط دو بار به مصاحبه و گفتن از خودش تن داد، که دومی‌اش گفت‌وگوی مفصل با سعید کمالی دهقان بود در سال ۸۶، وقتی سعید در بیمارستان در کنارش بود. متن کامل این گپ مبسوط را سعید در کتاب «دوازده به علاوه‌ی یک» آورده و ماجرای معروف دیدار فصیح با ارنست همینگوی را هم از زبان او روایت کرده است.
این متن در ماهنامه ی اندیشه پویا _ مرداد ۱۳۹۶_ هم چاپ شده .
با سپاس از توجه شما ، پایدار باشید .
۲۸ خرداد ۱۴۰۱
مرتضی کلانی
درود بر شما زنده‌یاد اسماعیل فصیح نویسنده‌ای بود پرکار، اما خاموش و گوشه‌نشین. فقط دو بار به مصاحبه و گفتن از خودش تن داد، که دومی‌اش گفت‌وگوی مفصل با سعید کمالی دهقان بود در سال ۸۶، وقتی ...
بله، اسماعیل فصیح رو با «درد سیاوش» شناختم و سعی کردم پیگیر کارهاشون باشم.... نثر شون رو دوست دارم.... این لخت هم که شما گذاشتید به همون گیرایی بود....
مرسی از شما.
۲۸ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من عشق را
در خیابان دیدم
هنگامی که رهگذری
به سوی ِ مقصد می دوید .
من عشق را
در کوچه پس کوچه های شرم دیدم
هنگامی که دو تَن
همدیگر را نظاره می کردند .
من عشق را
در چهار پاره ای دیدم
که سروده شد با شور وُ شوق .
من عشق را
در غزلی دیدم
که آرام می گرفت
در مسیر ِ جان.

#مرتضی_کلانی

آذین حجازی، امیرمسعود فدائی و سپهر این را خواندند
بامداد این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شب رونمایی از دو کتاب نیمایوشیج ؛ یادداشت های روزانه و مجموعه اشعار طبری " روجا " ، با پیام تصویری شراگیم یوشیج از سوی خانه ی هنرمندان ساری با همکاری مجله ی بخارا برگزار می شود . زمان برگزاری امروز پنج شنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۱ ساعت هفت عصر می باشد و به طور مستقیم از نشانی زیر در اینستاگرام پخش می شود :
bukharamag@
امیرمسعود فدائی، آذین حجازی و سپهر این را خواندند
بامداد این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید


او با گل ها زندگی می کند
در کنار سبزه وُ درخت
با آرامشی عمیق
از حاصل خیزی ِ خاک .
آب را آواز می دهد
به روانی ِ روح
در باغی بزرگ
با میوه های ِ شیرین .
سرتاسر ِ زمین
رسیده ست به نفس ِ باد
آتش اما خاموش شده
از خاکسترش بر آمده ... دیدن ادامه ›› قُقنوس
می رود به هر سو
با طبیعت می سازد
به هر رو .

#مرتضی_کلانی
۲۰/خرداد/۱۴۰۱

#مصطفی_کلانی(۱۷اردیبهشت۱۳۳۵_۳۰اردیبهشت۱۴۰۱)
یادش جاودان .به یاد برادری که از دوران جنینی با او زندگی
کرده ام ، او همیشه در دل وُ جان من زندگی می کند .

سپهر، آذین حجازی و امیرمسعود فدائی این را خواندند
بامداد و سید مهرداد حسینی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به یاد برادرم مصطفی

تا هیجده سالگی با هم بودیم . یک جور لباس می پوشیدیم وُ روی یک رخت ِ خواب می خوابیدیم . در همه ی دوران دبستان و دبیرستان هم توی یک کلاس بودیم . فقط کلاس ششم دبستان بود که ما را جدا کردند . من گفتم چرا این جور شد ؟ برادرم مصطفی جواب داد : مرض داشتند ...
...رنج ها  را تحمل کرد ...یک بیماری هولناک او را از ما گرفت ....
چهار سال بود که ندیده بودمش . موقع تولد به همدیگر تبریک گفتیم ، حدود دوهفته پیش . آرزوی دیدار همدیگر را داشتیم .
حیف از تو مصطفی
ای ... دیدن ادامه ›› کاش به جای تو
من رفته بودم به ناگاه ...
"اما دریغ وُ درد
که دژخیم مرگ
در انتخاب خویش
غافل وُ کور وُ بی رحم بود ."

۲/خرداد/ ۱۴۰۱

#مصطفی_کلانی(۱۷ اردیبهشت ۱۳۳۵_۳۰ اردیبهشت۱۴۰۱)
یادش تا همیشه ماندگار.


یادشون گرامی
تسلیت عرض میکنم جناب کلانی عزیز . داغ و دردِ خیلی بزرگیه . از خدا براتون صبر طلب میکنم . آمین که روح برادر بزرگوارتون قرین آرامش و رحمت الهی باشه .
الهی که سلامت باشید و خودتون و عزیزانتون غم نبینید .
خیلی متاسفم
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
سپهر
. نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچیک از مردم این آبادی... به حباب نگران لب یک رود قسم ، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت، غصه هم می گذرد ، آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند... لحظه ها ...
سپاس از شما ، پایدار باشید .
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
بامداد
حقیقتن تلخ و دردناکه . نمیدونم چی بگم چون هیچ حرف و صحبتی نمیتونه غمهای سهمگینی مثل این رو تسکین بده . اما مطمئن باشید الان برادر بزرگوارتون بی هیچ درد و ناراحتی غرق در آرامش و محبتِ خداوند هستن ...
سپاس از شما دوست عزیز ، پاینده باشید .
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کتاب ِ جدیدم منتشر شد .

همیشه آرزو داشتم کتابی بنویسم که در آن از همبستگی بین
ملت ها  سخن روَد ، کتاب ِ  " همچو حافظ "  چنین است . برای این منظور چه کسی بهتر از حافظ ، که خود جهان شمول است و من هم  سال ها با او مانوس بوده ام  . در این کتاب دانشجویانی  از ملیت های مختلف به همراه  ِ استادی آلمانی از احساس ِ خود درباره ی شعر حافظ سخن می گویند و....
  همه ی کتاب هایی که بعد از مشروطیت منتشر شده و مربوط به حافظ است را خوانده ام و چنین چیزی نیافته ام . بنابراین  روایت داستانی بر اساس زندگی و
اندیشه ی حافظ در این کتاب جدید است . استاد و دانشجویانی سخن می گویند که بیشتر آن ها غیر ایرانی هستند  و پروژه ی درسی شان درباره ی حافظ است ؛ در ابعاد ِ گوناگون .
سعی کرده ام گفت ِ گوی فرهنگی بین ملت ها را هم در آن
بگنجانم ، و مسائلی از این دست.
بر اساس تجربه ی زندگی که در فرانسه داشتم _ در گذشته ... دیدن ادامه ›› های ِ دور_ شخصیت ها انتخاب شده اند . یعنی بیشترشان را دیده ام و با آن ها نشست وُ برخاست داشته ام . ولی مضمون داستان از فکر وتخیل ِ خودم است . گو این که در آن وقایع ِ  تاریخی دوران حافظ و نگاهی به جهان ِ  آن دوران و جهان ِ  معاصر هم از زبان آن
شخصیت ها بیان می شود . زمان ِ داستان هم در آستانه ی سال ۲۰۰۰ میلادی ست و حال وُ هوای شروع قرن بیست وُ یکم در آن نمایان است . به هر حال یک روایت  داستانی ست .
خلاصه باید خوانده شود تا ببینیم نظرات چه گونه است؟

به زودی کتاب صوتی آن منتشر می شود .

۱ نفر این را امتیاز داده‌است
به به :)
درود به جناب کلانی عزیز . خیلی خوش برگشتین قربان :) و بسیار خوشحالم که با خبری اینچنین دلپذیر و وجدآور برگشتین . تبریک میگم و امیدوارم همچنان شاهد چاپ و نشر آثارتون باشیم .
مشتاقم که کتاب صوتیش رو تهیه کنم . با صدای خودتونه ؟
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
بامداد
به به :) درود به جناب کلانی عزیز . خیلی خوش برگشتین قربان :) و بسیار خوشحالم که با خبری اینچنین دلپذیر و وجدآور برگشتین . تبریک میگم و امیدوارم همچنان شاهد چاپ و نشر آثارتون باشیم . مشتاقم ...
درود جناب بامداد عزیز . خیلی خوشحالم که دوباره شما بزرگوار را این جا می بینم . امیدوارم مثل قبل با انرژی و اشتیاق فراوان دوباره تلاش کنیم .
و با مشارکت سایر دوستان ، تیوال همچنان پُر بار بماند .
کتاب صوتی را یکی از دوستان که صدا پیشه است ، دارد ضبط می کند که به زودی منتشر خواهد شد .
همواره در این مدت هم که کرونا خیلی مشکل برای ما و همگان به بار آورد ، به یاد شما بوده ام . پیروز و پایدار باشید .
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
مرتضی کلانی
درود جناب بامداد عزیز . خیلی خوشحالم که دوباره شما بزرگوار را این جا می بینم . امیدوارم مثل قبل با انرژی و اشتیاق فراوان دوباره تلاش کنیم . و با مشارکت سایر دوستان ، تیوال همچنان پُر بار بماند ...
سلامت باشید :) من هم امیدوارم بخش ادبیات تیوال به همون طراوت و شوری که چندین سال قبل با حضور شاعران و ادیبان و اندیشمندانی چون شمای بزرگوار داشت برگرده .
بسیار عالی . هرچند به شخصه دوست داشتم با صدای شما داشته باشمش ، اما بسیار مشتاق و چشم انتظارم ، به محضِ انتشار لطفن اطلاع رسانی کنید تا فورن تهیه ش کنم . سپاس برای وجود و حضورِ پر برکتتون
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید