پیام ترسناک سید محمد مساوات از اینکه این اخرین تجربهی تیاتریش قراره باشه
من رو با تمام غرور نداشتم زمین زد.
من ارزوی کار با سید را به گور نمیبرم.
ارزوی نوید شدن برای سید رو.
به دست و پایش میافتم و میخواهم در فیلم کوتاهی تیزری هرانچه که باید کارگردانم شود.
سالش را به خاطر نمیاورم ما و سید در جشنوارهی تجربه کار داشتیم. زیدان را که دیدم مو به تنم سیخ شد. این دیوانه کیست که دکورش زمین چمن است و قهرمانش خونخواه زیدان. کمر به قتل ماترادزی بسته با یک چمدان و یک قداره. کارهای دیگرش را دیدم و به خودم گفتم: یک روز تبریز را و تیاترش را رها میکنم برای بودن در کنار بد اخلاق و بددهن و مغرور و چه و چه و چه.
دیدمش.
کی؟ کنار پوراذری نشسته بود، پوراذری اگر تیاتر باشد مساوات اینده تیاتر نیست مساوات تاریخ تیاتر معاصر است.
چه کردیم با مساوات
... دیدن ادامه ››
که بخشید عشق صحنه را به ارامشی غیر ابدی.
سید ارزویم را براورده خواهم کرد
کار کردن تو شبیه به پادشاهیاست همه چیز دست خودت نیست بعضی چیزها جزو میراث و سنن پادشاهی است.
تاج فقط با مرگ به سر دیگری گذاشته میشود.
عاشقت میر سعید.
پن: سید دادا ببخش جون خودم. چون اینیستا و ... ندارم اینجا برات نوشتم.
خلاصه نوکرم سید.