در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مریم خاقانی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:30:52
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نمایش جالب، بازیها و کارگردانی گیرا که اول تا آخر منو با خودش کشوند
وقتی فهمیدم بازیگرا تازه کار هستن بیشتر تحسینشون کردم


و چقدر این تئاتر چسبید بعد از مدتها
پویا فلاح و سارا فتحی این را خواندند
رویا و سارا علاقمند این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فضاسازی عالی، انتقال عالی احساس.
تنش آدمهای گیرافتاده در یک فضای بسته: با توجه به لباس و عناصر صحنه و مناسبات افراد، یک خانواده ی سنتی در دهه ... دیدن ادامه ›› ی شصت- که در واقع قالب وقوع این اتفاقاته و میتونه با هر زمان و مکان مناسب دیگه عوض شه. از این رو نمایش به هیچ وجه «دهه شصتی» نیست.

ناظر برتر «مقدس» خسته که اول کار جای افرادو تعیین میکنه، بعد مداخله نمیکنه- غیر از آخر کار که تبرو از دست خواهر بزرگتر میگیره- و وای میسته ببینه چی به سر هم میارن، و آخر به شکل اول نمایش ردیفشون میکنه.
تلاش افراد برای پناه بردن یا نسبت دادن خودشون به این مقدس.
برادر بزرگتر سنتی، که کارش ارعاب و اعمال خشونته و بعد احساس گناه و بوسیدن پای مقدس.
خواهر لال (شاید «قدرت»های برتر خانواده امکان سخن گفتن رو ازش گرفتن؟) که به مقدس شکایت میکنه و غیر از نگاه خسته چیزی عایدش نمیشه.
برادر متهم به دزدی که رژ میزنه، کار به کسی نداره و همه بهش کار دارن، طرد شده و مدام زیر لب با خودش حرف میزنه.
خواهر بزرگتر مبادی ارزشها که برای ابراز وجود کاری جز التماس بلد نیست و البته آخر کار منفجر میشه و تبر رو برمیداره.
برادر معتاد توسری خور برادر بزرگ.
برادر یاغی. تنها کسی که از خشونت برادر بزرگ در امانه؛ تا آخر نمایش که بعد از برملا کردن اون راز به شکل وحشیانه ای کتک میخوره.

فکر بسته، ارزش های سرکوب گر، و هیستری و خشونت و احساس گناهی که به دنبال این ارزش‌ ها میاد- و در آخر، فروپاشیدن باوری که این افرادو کنار هم نگه داشته بود و امکان دخالت و سرکوب رو به وجود میاورد. و بعد جنون. چه آشنان این آدما و واکنشاشون. یاد شخصیت‌های داستایوسکی و درگیری درونی و بیرونیشون افتادم.
برای انتقال این مفاهیم لازم نیست به دید تین ایجری و «این بد است/آن خوب است» و لگد زدن به نمادای این ور و اون ور رو آورد. به واقع انسان و رنج انسان این قدر تک بعدی نیست.

بسیار دوست داشتم. شاید دوباره برم- برای اولین بار در عمرم.
برای من بهترین نمایشها اونان که فضا و حسشون منو میکشه داخل کار. چیزی بیشتر از همراه شدن. مطمئنا طراحی صحنه و نزدیک بودنم به بازیگرا و حرکات بدنشون تاثیر مهمی در این راستا داشته.

پ.ن:‌ صندلیای خارج از ظرفیت که پشت قابها قرار میگیره بهترین جاست برای تماشای نمایش. با توجه به طراحی صحنه، به نظر میاد «جای اصلی» در واقع همین صندلیاس و بقیه خارج از ظرفیتن.
درود و سپاس ، خیلی عالی نوشتید
اتفاقن منم دوست دارم یکبار دیگه کار رو از توی قاب ها (مخصوصن اون قاب ایستاده طوری کناری) تماشا کنم
۲۵ آذر ۱۳۹۸
باعث خوشحالیه جناب جعفریان
۲۵ آذر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مریم خاقانی (mariekh)
درباره اپرای عروسکی مولوی i
یه نمایش عالی از حماسه، عشق، شعف، غم، عرفان.
فکر نمیکنم نیاز به تعریف بیشتر داشته باشه.
5 از 5.
شکل روایت- حذف دیالوگ و اجرا به سبک فیلمای صامت- خلاقانه بود و مناسب داستان؛ استفاده ی بازیگرا از بدن هم تو ایده عالی بود هم اجرا؛ مدت نمایش ... دیدن ادامه ›› خوب بود و خسته نمیکرد؛ و کار اون قدر جذاب بود که هیچ جا اون وسطا تو عالم خودتون نرید- اتفاقی که زیاد برام میفته.
منتها داستان و شخصیتا رو دوست نداشتم و اون جور درگیرم نکرد، که به سلیقه ی خودم برمیگرده و احتمالا هر کی اجراش کنه همین خواهد بود.
بعد از اجرا خیلی ذهن و فکرم درگیر شد.... اگر کسی این رمان خوانده باشه و شناختی از جیمز جویس داشته باشه اون موقع ارزش زحمت این گروه و دراماتورژی کارگردان متوجه میشه. این اجرا سادگی ای بود که از دل یک پیچیدگی عمیق جویسی بیرون کشیده شده بود البته با درایت کامل . من حظ بردم از دیدی که نسبت به رمان داشتند و چه ظریف تمام حرفهایش را به طنز زیراکانه گفت و آنجا که دیگر تماشاگران به خندیدن مشغول بودند من مو به تنم سیخ شده بود... اجرا پختگی ای داشت غیر قابل توصیف. بازی ها، موسیقی، طراحی نور و حتی افرادی که به بازیگران همیاری می رساندند همه یکدست و با دلیل طراحی شده بودند. من که باید چند بار دیگه ببینم تا بتونم دریافتم و از اجرا کامل کنم. نکات ریزی داشت که خیلی باید دقیق تر شد... تشبیه من از اجرا چیزی شبیه مینیاتور بود هیچ قسمت شو نه می شد حذف کردو نه اضافه....
شدیدا پیشنهاد می کنم با اطلاعات در مورد رمان و جویس برید اجرا رو ببینید هرچند اجرا انقدر کامل و استلیزه شده که هر کسی از ذن خودش دریافتی داشته باشه.. حتی جمله ای که در انتها توسط بازیگر اصلی یا همون استیون نوشته میشه چقدر دقیق و حساب شده بود.... فکر می کنم به ددالوس ایکاروس اشاره داشت اما با تاویلی از نگاه کارگردان... انقدر ذوق داشتم حیفم اومد ننویسم.......
۰۵ آذر ۱۳۹۸
ایده و اجرا عالی بود و بسیار خلاقانه.
ارتباط برقرار کردن با موضوع و شخصیتها و دغدغه سازندگان فرد به فرد متفاوته.
حالا که به خنده اشاره کردید بگم: بنده از دسته ای بودم که از اول تا آخر کار میخندیدند. و چرا که نه؟ کار طنز داره، جویس طنز داره، و تازه این همه ماجرا نیست. هر کس تاویل و واکنش خودشو داره که محترمه. خنده به هزار و یک دلیل میتونه باشه و بر خلاف عقیده رایج نشونه نفهمی نیست.
ممنون از نظر شما.
۰۵ آذر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
متاسفانه خسته کننده بود
موضوع نمایش - بازیای سیاسی و قربانی شدن مردم و غزه و حتی طعنه به مذاکرات و چهل سال و ..- رنگ و لعاب حرفای مهم رو داره ... دیدن ادامه ›› که البته در سطح و به ساده ترین شکل- دیالوگ- بیان میشه. روایت آشفته س و گیرایی نداره. ترانه ها که هر کدوم به تنهایی خوبه به جا استفاده نشدن. شخصیتها نه به صورت جداگانه خوب پردازش شدن نه اون قدر در قالب گروه نشستن که به عنوان جزئی از کل موفق باشن.
فقط نفرت انگیز بودن شخصیت هوتن شکیبا خوب دراومده و ترانه ی پایانی جذابه.
طعنه به مذاکرات...تکلیف نمایش مشخص شد... پاچه‌خواری و افتضاح
۲۵ مهر ۱۳۹۸
من حس پاچه خواری یا طرفداری سیاسی نگرفتم.
شاید منظورم از "طعنه" رو درست بیان نکردم: میخواستم بگم با پرداختن به مذاکرات اسلو اشاره ای هم به مذاکرات معلق این روزها داشت، در همون حد که آدمای معمولی میدونن.
با مضمونش مشکل نداشتم؛ از نظر فنی خوش ساخت نبود به نظرم.
۲۵ مهر ۱۳۹۸
باز جای شکرش باقیه ای خواهر؛ که ترانه های خوبی حضور داشته اند در نمایش.
۲۶ مهر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بازی مجید رحمتی عالی بود: اجرای چند فرم نمایشی نیازمند تمرین و انرژی زیاد، طوری که مخاطب رو یه ساعت دنبال خودش بکشه.
دست مریزاد
رضا بهرامی و فرناز نوروزی این را خواندند
لیلا مظاهری و فصیح این را دوست دارند
سپاس خانم خاقانی
۲۶ شهریور ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یه اجرای قوی، متفاوت و جذاب!
دیگران باعث شدن برم و اگه به خودم بود احتمالا این نمایشو نمی دیدم. راستش توقع نداشتم جالب باشه، مخصوصا به خاطر ... دیدن ادامه ›› فرم کار و نظراتی که در موردش خونده بودم؛ اما یکی از بهترین کارایی شد که تو این چند وقت دیدم.
ابزار اصلی نمایش بیان بازیگرا بود که به خوبی همراهش شدم. صحنه خالی بود و لباسا ساده و تیره، مثل پلاتوی تمرین. گاهی تغییر نور به کمک کار میومد وموسیقی به جا استفاده شده بود.

چند تا نکته که تو این کار دوست داشتم:
- شخصیتا به نوعی بدون جنسیت هستن: آبان به کامران تغییر می کنه. یادمه تو «پرومته» هم یه بازیگر زن نقش پرومته، این مرد اساطیری، رو بازی کرده بود. این مرزشکنی رو دوست دارم و برام یادآور همه گیر بودن مسائل بشریه.
- تشبیه روح و جسم ناهمخوان فرد افسرده به دو دوست که یکی دیگری رو همراهی می کنه در حالی که کارای مشترک لذتی براش نداره و مدت هاست مورد بی توجهی قرار گرفته: «دیگه خسته شدم از این که با پاهای تو راه برم»
- شکل نمایش تضاد اوج و فرود روانی که با وجود سادگی ملموس بود
- حس و فضای خاص کار و تعاملی که باهام ایجاد کرد

مشخصه «برداشتن» حاصل تفکر و تمرینه: سازنده ها می دونستن چی میخوان بگن و تلاش کردن از ابزارها بهترین استفاده رو ببرن.
دمتون گرم! خسته نباشید.
شانس آوردم یکی از آشناها بلیت امشبو داشت و نتونست بره و ازش خریدم و این جوری تقریبا تو دقیقه ی نود قسمت شد دریم لندو ببینم. واقعا حیف بود از ... دیدن ادامه ›› دستم بره.
دریم لند، یه نمایش شیرین و خاص. کار این سبکی ندیده بودم و احتمالا تا مدتی نخواهم دید.
دنیای نمایش خوب ساخته و پرداخته شده طوری که از زندگی روزمره بیرونتون می کشه و می بره تو خودش. گریم، طراحی لباس، نورپردازی و چیدمان کارو دوست داشتم که شاد بود و به سبک فیلم های صامت ساخته شده بود؛ به خصوص تو این روزا که استفاده از لباس تیره ی تمرین تو تئاترا مد شده و خیلی مورد علاقه ی من نیست. شخصیت ها و حرکات و شکل ارتباط برقرار کردنشون با مخاطب دوست داشتنی بود. جا داره از موسیقی خوب کار هم یاد کنم.
بازیها عالی، کارگردانی عالی.
فقط رقص آخر کار لازم نبود به نظر من و خوب بود نمایش با خوابیدن چارلی تموم شه.
به هر حال کلی لذت بردم. آفرین به این خلاقیت. واقعا خسته نباشید!
سپیده و حسین تاجیک این را خواندند
حمیدرضا مرادی، آوا تدین، المیرا آشفته و فرشته این را دوست دارند
سپاس فراوان ✨
۰۶ شهریور ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دلم برای زندگی در تئاتر تنگ شده؛ این نمایش جادویی که منو میخکوب کرد و برد تو حال و هوای اولین تئاترایی که می دیدم، روزای اول جوونی که چهارراه ولیعصر و مراکز فرهنگی هنری و کافه هاش با بوی قهوه و پوستر نمایشا رو در و پنجره شون مسحورم می کردن.
نمایشی که جادوی تئاتر داره. نمایشی که طوری مجذوبم کرد که یادم بره تو شبی از آخرین شبای آذر بدون تشکچه نشستم کف سالن سرد مستقل، بین اون همه تماشاگر خارج از ظرفیت که خدا میدونه چند نفر بودن.
دوست دارم باز ببینمش...
شاید بهترین نمایشی که دیدم.
زندگی در تئاتر یکی از بهترین کارهایی بود که دیدم
پیشنهاد میکنم برای اینکه حسی شبیه زندگی در تئاتر و داشته باشین دریم لند رو هم ببینید، البته در صورت تمدید شدن
۰۲ شهریور ۱۳۹۸
نمیشه قیاس کرد، ولی مثل زندگی در تئاتر من هنوز دارم توی جو تئاتر زندگی میکنم
۰۲ شهریور ۱۳۹۸
ما دلمون زندگی در تئاتر می‌خواد....
۰۳ شهریور ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فضاسازی اون باشگاه تاریک رو که نماد درونیات شخصیت ها بود دوست داشتم. اگه شخصیت دکتر مستقیم با تماشاگر صحبت نمی کرد خیلی بهتر بود. به نظرم به نمایش ننشسته بود.
الهه هدایتی و وحید ملکی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این نمایش به دلیل تفاوت فرم و موضوع، و تلاش بازیگرش برام محترمه.

اما توقع داشتم عمیق تر و تاثیرگذارتر باشه. من به خاطر مضمون جالب این نمایش ... دیدن ادامه ›› تصمیم گرفتم ببینمش، مضمونی که به نظرم در سطح می مونه و وارد روان این مرد چهل ساله ی به ته خط رسیده نمی شیم: یه سری دلیل میاره که چرا به این جا رسیده، انگار که درد دل کنه یا ماجرایی رو تعریف کنه، اما اون روند درد درونی رو نمی بینم. نه لازمه آدم این مصیبتا رو بکشه که به این جا برسه، نه مصیبت حتما آدمو به این جا می رسونه. شایدم توقعم برآورده نشده چون تصویر ذهنیم از نمایش با چیزی که دیدم فرق داشته و بقیه این طور فکر نمی کردن.
جاهایی که نقش بزرگسالی خودشو بازی می کرد از همه بهتر بود. با بچگیش نتونستم ارتباط برقرار کنم.
جای تامل و سکوت هم تو کار خالی بود. احتمال هدف از حرف زدن و تحرک بی وقفه ی بازیگر، کاهش ریسک انتخاب فرم مونولوگ و کشوندن مخاطب تا آخر کار بوده، در حالی که اگه حجم گفتار کم و فرصت تاکید و تفکر بیشتر بود می تونست تاثیرگذارتر باشه.
یه فیلم داستانگوی خوب. باهاش همراه شدم و لذت بردم و به قول معروف حالمو عوض کرد.

جای این جور فیلما تو سینمای ایران خالیه: خیلی فیمسازا قصد ... دیدن ادامه ›› به رخ کشیدن خلاقیت، تفاوت، روشنفکری و ... رو دارن که به خودی خود بد نیست به شرطی که دربیاد؛ در حالی که معمولا حاصل کارشون یه اثر تقلیدیه، مخاطب رو هم درگیر نمی کنه و نه این ورو درست حسابی داره نه اون ور.
پایان بندی فیلم رو خیلی دوست داشتم: قرار گرفتن تو زاویه دید سرخپوست- که هرگز ندیده بودیمش و از روبه رو نخواهیم دید-، تحویل گرفتن ساک و ارتباط چشمی با رئیس زندان- که اتفاقا به نظرم نه برای جلب توجه مددکار، که بعد از پایان درگیری درونیش تصمیم گرفت سرخپوست رو آزاد بذاره-، و پشت سر گذاشتن همه ی شخصیت ها و ادامه ی راه تو یه دشت باز.
این پایان تاثیرگذار بود و منو مجاب کرد چقدر خوبه که سرخپوست آزاده، در حالی که دیالوگای مددکار در تاکید بر غیرانسانی بودن اعدام بیگناه این تاثیرو نداشت.
و یک پایان هندیه فاجعه بار حیف کرد کل فیلمو
۱۳ مرداد ۱۳۹۸
به نظر من هندی نبود :) صدالبته که نظرا متفاوتن.
۱۳ مرداد ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تعریف زیادی ازش شنیده بودم ولی لذت نبردم.
با دو نمایشنامه ای که کار بهشون ارجاع داده تا حدی آشنا هستم: مساله این نیست. مساله اینه که اگرچه عذاب کشیدن شخصیت زن رو می بینم- و مشخصه بازیگرا زحمت کشیدن-، خود نمایش به من نشون نمی ده روند سیزیف وار بازیگری به این روز انداختتش، و اگه از اطلاعات خارج از نمایش- مثل بروشور و صحبت با بقیه ی تماشاگرا- بگذریم فقط مونولوگ اسماعیل گرجی به این مساله اشاره می کنه، در حالی که وقتی اسم نمایش سیزیفه توقع دارم زحمت فرسایشی هل دادن سنگ و برگشتن سر خونه ی اول رو ببینم.
به نظر من زندگی در تئاتر خیلی بهتر بود.
سلام

بهترین نمایشی که تو چند ماه اخیر دیدم. کار خیلی شبیه پرومته بود که به نظرم مشکلی نیست، چون هر دو بر پایه ی فضاسازی قرار دارن و تمام اجزای نمایش بیش از هر چیز در خدمت ایجاد حال و هوای آثار سوفوکل هستن و از این نظر موفق عمل کردن.

هیچ کدوم از اجزا به تنهایی خودنمایی نمی کنه و در عین حال، همه درخشان هستن. انتقال حس تراژدی و تقدیرگرایی، و بردن تماشاگر به فضای اساطیری کار ساده ای نیست و تو آئورا به خوبی اتفاق میفته. دقیقا به همین دلیل نیازی نیست جزئیات داستان رو بدونید یا زیر و بم شخصیت ها رو بشناسید: اون چیزی که باید شما رو درگیر کنه سر جاشه.

خسته نباشید به این گروه، و امیدوارم کارای این سبکی بیشتر ساخته شه.
شاهین، MajidZare و بهمن رضائی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید