در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | محمد کارآمد درباره نمایش ریچارد سوم: نمایش پست‌مدرن ریچارد سوم، آینه‌ای است از جوامعی که در چنگال دیکتاتوری
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:47:26
نمایش پست‌مدرن ریچارد سوم، آینه‌ای است از جوامعی که در چنگال دیکتاتوری‌ها گرفتارند؛ جایی که فساد در بالاترین سطح اخلاقی به هنجار تبدیل شده و تمامی مناسبات انسانی به بازی‌های قدرت و خیانت آلوده شده‌اند. این اثر، همان‌طور که پیش‌تر اشاره کردم، بسیار فاخر است و باید دیده شود. بازیگری، کارگردانی، نور، صدا و موسیقی در این اجرا در کمال خود قرار دارند و شاید بتوان آن را یکی از بهترین اجراهای مدرن شکسپیری دانست. ندیدن این اثر برای هنردوستان بسیار ناخوشایند خواهد بود. دوستان، لطفاً این اجرا را از دست ندهید!

در این اجرا، ریچارد نه‌تنها به‌عنوان یک شخصیت فاسد و دسیسه‌گر نمایش اصلی شناخته می‌شود، بلکه خود را به‌عنوان کارگردان این دنیای نمایش هم به تصویر می‌کشد، موجودی که نه فقط بر بازیگران، بلکه بر تماشاگران واقعی هم سلطه دارد و حتی نقش‌هایی به آن‌ها واگذار می‌کند تا کاملاً در چارچوب قدرت او عمل کنند.

این تصویر دیکتاتور-کارگردان نمادی از حکومتی است که قدرتش فراتر از دنیای داستان می‌رود و وارد زندگی واقعی انسان‌ها می‌شود؛ جایی که حاکمان نه‌تنها کنترل سیاسی را در دست دارند، بلکه بر هویت، رفتار و حتی تفکرات افراد نیز مسلط می‌شوند. رفتار ریچارد با بازیگرانش که با حقارت به آن‌ها نگاه می‌کند و تماشاگرانی که او را تحمل می‌کنند، درست مانند سیستم‌های توتالیتر امروز است؛ حاکمانی که مردم را به ابزار تبدیل می‌کنند و از آن‌ها برای تحکیم قدرت خود ... دیدن ادامه ›› بهره می‌برند.

در همین بستر، رابطه ریچارد با مادرش و شکایت او از اینکه هرگز از محبت مادری بهره‌مند نشده، نه تنها مسئله‌ای شخصی نیست، بلکه نشانه‌ای از روابط خانوادگی تخریب‌شده در دل ساختارهای دیکتاتوری است. مادر ریچارد به‌عنوان شخصیتی بوالهوس، ناپاک، و بی‌وفا به تصویر کشیده می‌شود، و ریچارد معتقد است که این خیانت مادرش دلیل اصلی زشتی و فساد درونی اوست. او مادر را متهم می‌کند که فرزندانش حاصل خیانت و بی‌وفایی هستند و به همین دلیل کشتن دیگر فرزندان را عادلانه می‌داند؛ چرا که در چشم ریچارد، مادرش هیچ‌گاه به او وفادار نبوده و محبت واقعی نشان نداده است. این تصور ریچارد از مادرش به نوعی توجیه اخلاقی برای جنایت‌های او تبدیل می‌شود؛ چرا که او معتقد است در جهانی که حتی مادر هم خیانتکار است، هیچ نوع وفاداری یا عشقی واقعی وجود ندارد.

از طرف دیگر، لیدی آن که ابتدا به عنوان شخصیتی انتقام‌جو ظاهر می‌شود و به دنبال نابودی ریچارد است، با وعده عشق او فریب می‌خورد و به وصلت او رضایت می‌دهد. این پیوند نامشروع میان عشق و قدرت، تداعی‌گر سازش‌هایی است که افراد در سیستم‌های دیکتاتوری برای بقا و دستیابی به موقعیت بالاتر انجام می‌دهند. خیانت لیدی آن با باکینگهام و باردار شدن او از این رابطه نیز به شکلی عمیق‌تر، تصویری از فساد سیستماتیک و عمیق درون نهادهای قدرت ارائه می‌دهد؛ جایی که روابط انسانی به ابزارهای معامله و دسیسه برای رسیدن به قدرت تبدیل شده‌اند.

باکینگهام که در ابتدا به عنوان شریک دسیسه‌های ریچارد عمل می‌کند، خود به دام خیانت می‌افتد. او به جای همدست بودن، به دشمنی پنهان تبدیل می‌شود که در نهایت توسط ریچارد از میان برداشته می‌شود. جالب است که ریچارد با آگاهی کامل از خیانت‌های باکینگهام و لیدی آن، آنها را تمسخر کرده و به شکلی نمایشی هر دوی آنها را از صحنه خارج می‌کند. این آگاهی ریچارد از خیانت‌ها و تسلط کامل او بر دیگران، به نوعی نماد قدرت مطلق در سیستم‌های توتالیتر است؛ جایی که حتی خیانت‌کاران هم در بازی دیکتاتور شکست می‌خورند و نابود می‌شوند.

در نهایت، وقتی ریچارد باکینگهام را به مادرش می‌سپارد تا او را بکشد، این عمل نوعی انتقام نمادین است؛ ریچارد مادرش را به مثابه منبع اصلی خیانت و فساد معرفی می‌کند و قتل باکینگهام توسط او، تحکیم این ایده است که خیانت مادرانه نه تنها ریچارد، بلکه تمامی کسانی که به نوعی با خانواده در ارتباط هستند، را به نابودی کشانده است.

این تغییرات شخصیتی و تعاملات پیچیده میان شخصیت‌ها، به‌خوبی انعکاسی از دنیای معاصر است؛ جهانی که تحت تسلط حکومت‌های دیکتاتور و فاسد، همه روابط انسانی و اخلاقی به‌نوعی تخریب می‌شوند. در این ساختارهای توتالیتر، همه چیز از جمله عشق، خانواده، و حتی خود هنرمندی به نوعی ابزار برای قدرت تبدیل شده‌اند.