در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | محمدامین چیت‌گران
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 21:20:00
 

پادکست #_داستان_شب | پادکست #_رادیو_بندر_تهران
‌‌
نویسنده و کتاب‌های چاپ شده:
#روح_سرگردان_خیابان_بهبودی | نشر تیسا
#مرلین_مونرو_غمگین_نیست | نشر اسم
‌‌‌
نمایش‌‌های به صحنه رفته:
زن‌ها بوی سرب می‌دهند | تئاتر شهر

 ۱۱ خرداد ۱۳۶۸
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
شکسته بالتر از من مـیان مـرغان نـیـست
دلم خوش است که نامم کبوتر حرم است


بگذارید من از آخر شروع کنم . . .
بعد نمایش رفتم گفتم سلام ! گفت سلام پسر گلم و لبخند زد . گفتم استاد ! حضرت گاسپاروف جان ! (با خنده) تمدید نمی کنین نمایش رو ؟ گفت نه دیگه . همین ده روز بیشتر نیستیم . بعدش برمیگردم ( کانادا ) . و این از همون موقع هاست که دلم خیلی می خواست به یکی بگم نکن ، نرو و هزارتا نه دیگه .
رفتم پیش علی سرابی . بغلم کرد و در گوشم گفت چقدر حالت خوب نیست امشب ! بگیر برو تا آخـــــــــــر ... دیدن ادامه ›› . . .

بله !
چقدر حال من امشب خوب نیست !
رفتن محمد رحمانیان برای کسانی که هامون بازها را دیده اند همان قدر سخت بود و دشوار که همان قدر با شدت کمتر یا بیشترش که زیاد هم فرقی نمی کند برای من که می خواهد برود و کی بیاید حالا . . .

آخر نمایش خودش گفت که امیدوار است دفعات بعدی سالن بهتری به او بدهند . . .

در تمام مدتی که رانندگی می کردم تا خانه یاد گریه های سلطان افتادم . یاد گلی . . . یاد میترا حنی با عروس خوردشیدش !
یاد خودم . یاد شما . یاد اینکه واسه کسی خال گوشتی بذارین که حال گوشتی بهتون بده !
یا مثلا روتون حساب کنن حداقل اگه تا الآن فقط روتون دیکته می نوشتن . . .


به پهنای صورت ٬ به خالصی متن و هر چیز دیگر دلم تنگ میشه . . . برای ثانیه به ثانیه یک ساعت و سی و شش دقیقه و بیست و چهار ثانیه ٬ جمعه شب ۱۵ شهریور ۱۳۹۲
بهار آرزو ...

امشب بخت یارم بود یه بار دیگه به تماشای یه اثر درخشان دیگه از بزرگ مرد تئاتر سرزمینم " محمد رحمانیان " بنشینم .
یادم میاد آخرین باری که با چشمای تر یه اجرا رو تا آخر تماشا کردم و همه وجودم پر از لذت شد "فنز " محمد رحمانیان بود . امشب بعد از سالها دوباره با چشمهای تر خاطره بازی کردم و تا پایان اجرا همه وجودم سرشار از لذت ... دیدن ادامه ›› ناب شد .

و امشب حیران شدم از هنرنمایی هنرمندی که انقدر خوب و عمیق مردم سرزمینش رو می شناسه و از درد دلشون و بغض وجودشون خبر داره حتی اگه فرسنگها از اونا دور باشه .

و مست شدم از شنیدن قطعه هایی اززیبا ترین ترانه های قدیمی سرزمین مادری ام "ایران"
و در پایان راه همانند پایان "شب سال نو" زمزمه ترانه "بهارآرزو " با بغضی باز شده همراه با بازیگران نمایش همه لذتم رو تکمیل کرد .

خدا رو شکر می کنم که دوباره فرصت همراهی با محمد رحمانیان عزیز و گروه نازنینش ( اللخصوص بانو مهتاب نصیر پور ) رو نصیبم کرد .

از کیفیت اجرا هم هیچ حرفی نمی زنم چون حرف نداشت ........... !!!!!!

محمد رحمانیان کاش همیشه باشی .... شاد ، سبز و خندان مثل امشب ...
۱۶ شهریور ۱۳۹۲
ممنون از اینه همه احساسی که تو متنتون بود......وقتی خوندمش بی اختیار گریه کردم.هم از رفتن استاد........هم...............
یه دنیا مرسی
۱۷ شهریور ۱۳۹۲
لطفاً روی تیوال بنویس
من داستان شب و دنبال می کنم
واقعاً ممنون از نوشته ها و خوانش خوبت
۲۴ مرداد ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام

سلام کردن در اول این نوشته شاید برایم آسان ترین کاری بود که بعد از گذشت سه روز می توانستم انجام دهم .
سه روز صبر کردم که شاید آتشفشان احساساتم کمی فروکش کند و بعدش سعی کنم بنویسم .
"زن ها بوی سرب می دهند!" تمام شد . مانند همه نمایش ها . این نوشته تشکر و سپاسی است از همه دوستان و عزیزانی که همراهی ام کردند . باعث شدند من حرفم را بزنم ، دغدغه ام را بگویم . سپاس از همه آن هایی که از سر لطف و خیرخواهی نقد نوشتند و در طول مدت اجرا ، هر شب یکی از کارهایم این بود که نقدها را بخوانم و یاد بگیرم .
سپاس از ندا مقصودی که با تمام بزرگواری اش به خامی و بی تجربگی من اعتماد کرد .
سپاس از حمیدرضا آذرنگ که او بود تئاتر را برایم جذاب کرد و باعث شد وحشیانه تئاتر ببینم و عاشقش بشوم . سال ٨٦ اولین نمایشی که دیدم ، "خیال ... دیدن ادامه ›› روی خطوط موازی" او بود و افتخارم این بود و هست که در اولین کارم شاهد حضور این بزرگ مرد بودم .
سپاس از مهدی آشنا ، محمد محمودی ، حمید حیدرپور ، مجید خاقانی ، رکسانا قهقرایی که با همه نواقص کنارم ایستادند .
تشکر و سپاس کوچکترین کاری است که می توانم در قبال همه لطف ها و اخم های همگی شما که باعث شکلگیری گوشه ای از زندگی ام بودید ، انجام دهم .

والسلام !

نویسنده و کارگردان نمایش
سلاماقای چیت گران عزیزمن ازدیدن نمایشتون واقعن لذت بردم .به امیدنمایشهای دیگه تون هستم
۲۳ شهریور ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام دوستان !

قصد داشتم تا انتهای نمایش سکوت کنم و از دور شاهد نقدهایتان باشم تا خدای ناکرده این تصور پیش نیاید که خودم را به نظرات دوستان می چسبانم .
اما وقتی نقدهایتان را خواندم یا هر روز چهره شمایی را می بینم که بعد از انتهای کار با لبخند یا اخم هایتان به من اعتماد به نفس می دهید ٬ نتوانستم قدردان این همه محبت و لطف همه شماهایی که چند سالی است می شناسمتان نباشم .

همین بس که دست بوس همه شماهایی هستم که می آیید و می بینید و نه به من ٬ بلکه به تئاتر این مملکت جان می دهید . . .


محمد امین چیت گران
نویسنده و کارگردان نمایش زن ها بوی سرب می دهند !
درود بر شما محمد امین خانِ چیت گران

آقا ما نمایشِ شمارو دوست داشتیم و صادقانه نظرمونو گفتیم فقط.
با آرزوی موفقیت شما هم در این اجرا و هم در اجراهای آینده تان. موفق باشین
۰۶ تیر ۱۳۹۲
موفق باشین همیشه.
۰۶ تیر ۱۳۹۲
به امید موفقیت هر چه بیشتر
۰۶ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تا به امروز ، از نمایشی به این حد مشمئز کننده لذت نبرده بودم !
کار خوبی بود
داستان ها . . . سخت می شود نزدیک پنج ، شش داستان را در کنار هم به طور موازی پیش برد که ضربه ای به کار نزدند .
البته من با نظر خانم فرزانه محمدی مخالفم . اگر نوید محمدزاده را بشناسیم ، کارهای قبلی او را ببینیم می فهمیم که جفاست که با کسی مانند حامد بهداد مقایسه اش کنیم ؟ کدام ماست که نخواهد قبول کند نقش هایی که بهداد بازی می کند نقشی است که در تکرارش شبیه شخصیتی شده است که از او می بینیم . اما نوید اینطور نیست . نوید خوب بازی می کند . خودش است . ادا در نمی آورد . تیپ الکی هم نمی گیرد
پیام دهکردی با خونسردی کاملش خودش را به رخ می کشد .
علی سرابی با نقش کوتاهش تاثیری روی نمایش می گذارد که قابل انکار نیست .
اما احمد مهرانفر . . . خوب بود . بد هم نبود . جایی آنقدر آرام حرف می زد که صدایش را سخت می نشیدم

کار ارزش دیدن و نقد شدن دارد .
مگه میشه پیام دهکردی باشه تئاترش بد باشه!؟!?!
ممنون از نقد و توصیفات خوبتون جناب چیتگران. :)
۱۳ خرداد ۱۳۹۲
محمدامین چیت‌گران (chitgaran)
@رعنا جمالی

ما خاکساریم !
۱۶ خرداد ۱۳۹۲
:))
۱۶ خرداد ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این چه تخم لقی است که هر کس بخواهد از حق و عدالت دفاع کند ؛ حکما باید نعره بزند ؟
. . .
خانم قمرالملوک وزیری نمی دانند که تاریخ را ساز نساختند . . .
. . .
علی یاالحال فکر می کنم با وجود شاه جوان ، این مملکت به یک شاه نیاز دارد
. . .
سکوت کردم . . .
امشب که آخرین شب اجراء بود و برای بار پنجم نمایش را که دیدم باز هم می خواستم سکوت کنم .
احساس می کنم هیچ نظری جز سکوت در برابر لذتی که بردم جایگزین بهتری نداشته باشد !
سکوت می کنم در برابر درماندگی بلقیس
سکوت می کنم در برابر شاه بودن بی کلاه مختاری
سکوت می کنم در برابر مظلومیت اشرف
حتی این چند خط را هم که دارم می نویسم فکر می کنم کلمات هم باز نمی تواند دل دل شدن دلم را در برابر نمایش نشان دهد . . .

خوب بود آقا !
خوب بود خانم !
بسیار بسیار عالی...
یادم باشه حتماً حتماً ایندفعه که رفتم ایرانشهر با مسئولین صحبت کنم تا سردیس یا تندیسی طلاکوب مزیّن به سنگهای قیمتی و انرژی مثبتزا از هِیبتِ شریف شما بسازند و به عنوان نمونه و الگویی از تماشاگر تئاتریه ویژه نصبش کنن روبروی مجسمه ی استاد سمندریان. :| :)
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سال نو مبارک !

ایشالا امسال همه ما یه خیری از تئاتر ببریم .
نمایش های خوب ببینیم . یاد بگیریم . یاد بدیم .

همه چی !

نیلوفر ثانی (niloofarsani)
سال نوی شماهم مبارک .....
۰۲ فروردین ۱۳۹۲
انشالله همه در هر زمینه ای که فعالیت می کنند خیری ببرند و یاد بگیرند و یاد بدهند ... با توجه به تائید حرف شما آقای محمد امین چیت گران
۰۲ فروردین ۱۳۹۲
سلام اقای چیتگران میخواستم اگه امکانش باشه با شما تماس تلفنی داشته باشم اگه لطف کنید ممنون میشوم با تشکر
۱۷ خرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
حوری : می گفتی بجاش بره مستراح ٬ چاه رو نگاه کنه تا بیاد قیافه ما رو ببینه . . . والا !
گوهر : جنس دست مالی ( جنس دست دوم ) مثه مرد زن طلاق داده اس .
مگه زن کالاست؟؟ با احترام اصلاً هم ماندگار نیست :|
۱۴ اسفند ۱۳۹۱
جــبران کنید آقا جبران :))) ..همینه دیگه حقوقه خانوما دسته کم گرفته میشه :دی
۱۷ اسفند ۱۳۹۱
محمدامین چیت‌گران (chitgaran)
بیچاره مردها ! :-))

همون حرف خانم جمالی تاناکورا !
۲۰ اسفند ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آذر : اما مردا از زنای خوشگل خوششون میاد .
حوری : مردا از همه زنا خوششون میاد . حالا یه کم بیشتر . . .
مرده ای که هنوز دارد روی سرم رژه می رود . . .

بیاییم صادق باشیم . مگر در سال چقدر نمایش خوب می بینیم ؟ چقدر نمایش می بینیم که تا مدت ها فکر ما را درگیر کند ؟ کدام نمایش را می بینیم که صادقانه بگوید نمی خواهد باکره به آن دنیا برود ؟ کدام نمایش را می بینیم که این واقعیت لخت را که همیشه از آن فرار کرده ایم به ما نشان می دهد که یک روزی می رسد که پدر به پسر ٬ پسر به پدر ٬ برادر به برادر ٬ خواهر به خواهر رحم نمی کند ؟!
بیاییم صادق باشیم . که در این وضعیت کنونی جامعه و فرهنگ و نگاه مستولی به تئاتر ما گفتن بی پرده این حرف ها سخت است .
بگذارید صادق باشم که شخصیت آذر ( بهناز جعفری ) همان شخصیتی است که بارها و بارها برایم خودم خیال کردم . همان دختر خیالی که هر شب برایش غزل می گویم و عاشقانه دوستش دارم .
می دانم کمی نظرم شخصی شد اما این نظر ناقابل را از ... دیدن ادامه ›› من بپذیرید .

با ریتم کند نمایش موافقم . بارها به این ریتم کند میان نمایش فکر کردم و هر بار به این نتیجه رسیدم که کارگردان بیشتر می خواسته ببینیم . گوهر ٬ حوری ٬ آذر . . .

و البته صدای قطار و سوتش که هنوز تا عمق استخوانم می شنومش . . .

در نهایت . . . این آخر سالی این نمایش را ببینید ٬ شاید لحظه سال نو برای خوشبختی گوهر و حوری و آرامش روح آذر دعا کنیم !

همین !
کاملا بانظرتون موافقم نمایش عاااااااالی بود
۱۵ اسفند ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ز زن رو بردار ٬ ببین سر به کجا میذاره آقا !
آقا چیت گران میشه دیالوگی رو که نوشتین تفسیر کنید؟
حرف ز از زن برداشته بشه چی میشه؟ نفهمیدم منظور این جمله رو. :-/
۰۹ اسفند ۱۳۹۱
zan-z= an
اینم یه خوانشه که به نظر من محتمل تره..
۲۱ اسفند ۱۳۹۱
یا اَبَلفَضل!.. :|
۲۲ اسفند ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گوشت آدم که میسوزه تا استخون میرسه بوی زخم میده .
انقدر بو می کنی تا عادت کنی ٬ وقتی عادت کنی دیگه عوق نمی زنی .

من باید آتش نشان می شدم ! مگه نه ؟
واقعاً دیالوگای خیلی جالبی داره این تئاتر!!! براوو به ذهن خلاقِ آقای آقاخانی.. واقعاً براوو. :)
۰۹ اسفند ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هی میگن گذشته ها گذشته !
خب گذشته که گذشته . . .
الانم هر کی بگه گالش رو گوش تا گوش می برم . . .
نیلوفر ثانی این را خواند
رعنا جمالی، Masood و niloofar.Lotus این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تقی ماسوله ای که دست به سازش می گیره ٬ همه ساکت میشن !
تو که خوب میدونی !
الآنم همه ساکت شدن الاء این دل بی قرار من . . .
اینجا قهوه خونه جنته !
من باب آداب اینجا میگم . . .
نیلوفر ثانی این را خواند
Masood، رعنا جمالی، بهرنگ، hoda sarraf و niloofar.Lotus این را دوست دارند
اینجا قهوه خونة جنّته آقا. کسی تو بهشت آب دهن نمی ندازه!
۰۹ اسفند ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
محمدامین چیت‌گران (chitgaran)
درباره نمایش ویران i
به این می گویند تئاتر مستند . . .
خوب بود .
بازی ها
نمایشنامه
کارگردانی
.
.
.
اگر امشب زلزله بیاد بهش فکر کردید ؟!

البته من با نظر دوستان که می گویند زندگی شخصی بازیگرها بی ارتباط است مخالفم .
شما این زندگی ... دیدن ادامه ›› را بگذارید کنار چیزی مانند زلزله که باز با همه این حرف ها می پرسند اگر بیاد همش فکر می کنیم الان خانواده ما کجاست ؟ یا میشه همون حرف نوید که خانواده من از بازیگری من هم مهمتر است .
من کار رو دوبار دیدم
بار دوم نوید یک سری از دیالوگ هایش را نگفت که نمی دانم سهوا نگفت یا کار به بازبینی رسیده است و حذف شده است .
طراحی صحنه کمی بی ارتباط بود . هر چند اینطور نمایش ها نیاز به صحنه آرایی زیادی ندارد

در کل خسته نباشید میگم
اتفاقاً بنظر من تو این اجرا طراحی صحنه به عنوان عنصری مهم با تمامِ سادگیش کاملاً مرتبط و مناسب بود. وسعتِ رنگ سفیدِ یکدستِ بکگراند (نه فقط مُختصِ ویدئو پروجکشنها) بلکه مهمتر اینکه از لحاظِ بصری و عمقِ میدان و همینطور به جهت خاصیت درونگراییش کمک بزرگی میکرد به تمرکزِ هرچه بیشتر و بهترِ مخاطبِ تماشاگر برای درکِ حس و حالاتِ بازیگرا و همچنین سهولت در دریافتهای ذهنی از مفهومِ اجرا.
۲۸ بهمن ۱۳۹۱
منم کارو 2بار دیدم...چه دیالوگی رو نوید نگفت؟؟؟
۰۲ اسفند ۱۳۹۱
خریدار
محمدامین چیت‌گران (chitgaran)
اونجایی که نوید عصبانی میشه و از تئاتر میگه
از پول و تئاتر کثیف و این حرف ها . . .
۰۳ اسفند ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
محمدامین چیت‌گران (chitgaran)
درباره نمایش برهان i
نمایش عالی است .
تصور همچین استقبالی از نمایش را نداشتم . بازنویسی محمد یعقوبی عالی است . خوب توانسته است منش و اخلاق ایرانی ها را در شخصیت ها بگنجاند .
بازی علی سرابی عالی است . لحن خاص کلامش باعث نمی شود صدایش بلرزد حتی وقتی که از سرما تمام وجودش به لرزه افتاده است . آیدا کیحانی عالی بازی می کند . یک جوری از ته دل گریه می کند و هق هق می کند که آدم با او هم صدا می شود .
اجرای مهدی پاکدل و بهنوش طباطبایی هم خوب بود . . .

به هر حال این نمایشی است که باید دیده شود . هر چند ضعف هایی هم دارد اما در مقابل قوت های نمایش به چشم نمی آید
محمدامین چیت‌گران (chitgaran)
درباره نمایش ترن i
گاهی وقت ها یک چیزهایی هست مثل یک نمایشنامه ، مثل یک دیالوگ ، مثل یک بازی که تا وقتی از سالن بیرون می آیی و شب سرت را روی بالشت می گذاری درگیرت می کند و تو را پرت می کند میان تاریخ و آدم هایی که فراموش کرده ایم . . .

یکشنبه گذشته این نمایش رو دیدم و حالا فقط به این فکر می کنم که . . . اصلا نمی شود گفت . کاش واقعا می توانستم حس درونی ام را بازگو کنم .

فقط این نمایش را ببینید .

همین !
مسئولین عزیز سایت

نمایش برای یک هفته دیگر تمدید شده است . تا پانزدهم دی ماه
تصحیح بفرمایید که از بخش نمایش های پیشین خارج شود .

ممنون
چقدر خوب کلی داشتم غصه میخوردم که از دستش دادم
۰۹ دی ۱۳۹۱
با اینهمه تعریفات و تمجیداتی که شنیدم آخرسر واسه فردا سه شنبه شب (با هزارویک استخاره) رزرو کردم این کار رو... حالا فقط ناراحت اینم که شب خـــیـلـــی دیـــر میرسم خونه:(((... ولی شاید این ریسک کردن واقعاً ارزششو داشته باشه. امیدوارم.
۱۱ دی ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
 

زمینه‌های فعالیت

شعر و ادبیات
تئاتر

تماس‌ها

ایمیل
اینستاگرام
رادیو بندر تهران
داستان شب
توییتر (ایکس)