سخن کارگردان : شوخی شماره ۱ : سال‌های زیادی در شغل کافه داری مشغول بودم و تا یادم می آمد ۷۰ تا ۸۰ درصد مشتری ها دلشان می خواست کافه داشته باشند همیشه از چم و خم این کار سوال ها داشتند و خیلی هام عاقبت کافه دار شدند ،یکیش خودام😉حکایت حکایت بازیگری آن هم تئاتر است .....در شهری با جمعیت ۱۰ میلیون بیشتر کمتر مثل تهران مخاطب تئاتر آن هم تئاتر بدون دولبریتی چند نفر است ؟
خیلی کم و آن هم احتمالا درصد بالایی از مشتاقان بازیگری است ، و این چرخه ادامه دارد .......خود گویی و خود خندی عجب مرد هنرمندی🙃

شوخی ۲ : آقا بد است که ما به جای مانیفست های طویل و نقد اجتماعی و سیاسی و چه می دانم حرفهای که بیشتر وقت ها خودمان هم باور نداریم یک راست رفته ایم سراغ خودمان؟.....یک سوزن به خودمان زدیم و .....یک سیخ به همسایه 😉
شوخی ۳ : یکی گفت چرا نوشتی کمدی من که نخندیدم ،گفتم ببخش ولی باور کن خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است ،گفت گودرز چه ربطی دارد به شقایق....گفتم من هم نمی دانم خواستم یک چیزی گفته باشم درباب خنده که نداشتی گفت اگر اعتماد به نفس شما را داشتم ......گفتم پولتان را پس بدهم .قبول نکرد ...امیدوارم عذر خواهی ام را ... دیدن ادامه ›› پذیرفته باشد

شوخی ۴ : این اجرا به شدت پیشنهاد نمی شود اما اگر دستی بر آتش دارید یا آتش بازی را دوست دارید، شاید بد نباشد بیاید خودتان ببینید این ماست ما ترش است یا ......
شوخی ۵ : بازی بازی با دم شیر هم بازی ...شوخی پنج را نوشتم برای اینکه پنج تایی بشود

جدی کاملا جدی : از همه عزیزانی که حضور پیدا کرده یا پیدا می کنند و به تماشا نشسته و می نشینند بابت حمایت شان سپاس گذارم ....حتی به غلط

و اما حکایت کلاس بازیگری ما :
کلاس بازیگری فقط یک نمایش نیست ،فرصتی است معلق میان آموزش ،تمرین و اجرای برای آموختن بازیگری با روشی بدیع
با عرض سلام خدمت همه عزیزان با توجه به بازخورد های که در روند اجرای این اثر گرفته ایم بر آن شدم که توضیحی مختصر پیرامون این نمایش در سایت تیوال مکتوب کنم .
کسی آمد و بعد از اجرا به من اعتراض خود را بر تمامیت اعلام کرد
و سرسخت و محکم پای بی ارزشی و بی محتوایی این اثر تاکید می کرد
دیگری نوشت که هیچ دوست که نداشته ضعف کارگردانی و متن را مشهود و فاجعه بار می دانست ،یکی آمد آنقدر این نمایش را دوست داشت که من خودم هم باورم نمی شد😉 اشخاصی هم بودند که در رودرواسی حرفشان را خلاف میلشان گفتند یا نگفتند و خلاصه من همه را خواندم و شنیدم
و نتیجه گرفتم کاش از ابتدا بر صفحه تیوال می نوشتیم که تماشاگر محترم با اجرای غیر معمول و چالش برانگیز از لحاظ فرم و محتوا روبرو هستید ،نمی خواهم شرح واقعه کنم که ماجرایی که وجود ندارد را 😉لو بدهم ،اما مختصر بگویم آنچه ما متوجه نمی شویم و نمی فهمیم نه لزوما بد است نه خوب ،اساسا بد و خوب دیگر تفکیک مناسبی نیست در این عصر که ، تنوع ،پاردوکس ،سلیقه ها ،ناخودآگاه فردی و جمعی و بمباران اطلاعات متناقض و خاکستری ها در بن مایه وجودی انسان مدرن و در تاروپود اش موج می زند.
بله در عصر هوش مصنوعی و ذهن های مرکز گریز شاید این اجرا هم یک پیشنهاد شوخ طبعانه به نظر بیاید یک نقیضه ،یک شرایط مفروض در تعامل با ناخودآگاه مخاطبی که ،البته بخواهد و خود را بسپارد به پیشنهاد ما و در واقع با چنین اجرایی ارتباط بگیرد .
راستش را بخواهید در زمان طراحی اجرا آمادگی هرگونه واکنشی بر این کنش غیر مرسوم را داشتم و از هیچ غافلگیر نشدم اکنون اما:......
نمی خوام بر طبل تفاوت و سخت است فهمیدن اش و فلان و بهمان بکوبم که اصلا اینگونه نیست
اما شاید این اجرا، مخاطبی که سرش درد می کند برای غیر معمول بودن را کمی غلقلک بدهد و با خود همراه کند در تقاطع های پیش رو
که از همان ابتدا سعی می کنیم که قرارداد مان را با مخاطبی که می پذیرد بگذاریم
حالا چرا اینها را نوشتم که بگویم این یک پیشنهاد آموزشی اجرایی برای ایده تا اجرا است و برای هنرجوی بازیگری طراحی شده که از اسمش هم پیداست ، اما برای مخاطب تئاتر هم می تواند جذابیت های داشته باشد اگر در دسته بندی سلیقه ای اش باشد
اما از آنجایی که ما غیر متعارف بودن را پذیرفته ایم
دلپذیر نبودن برای آنان که آمده اند یک نمایش معیار ببینند و یک درام سرو و ته دار برایمان کاملا واضح است و عذر خواهیم اگر توقع شما را برنیاوردیم ،
پس در آخر اضافه می کنم که این نمایش شاید بدردتون نخورد و برعکس بدتان هم بیاید
چون اینجا ماجرایی اجرا نمی شود، اینجا شما اجرا می شوید اینجا شما خود تئاتر هستید
دیر آمدنتان ،بیرون رفتن تان ،علاقمندی تان به بازیگری و سرگردانی و تعلیق بین آموزش ،تمرین ،اجرا .......

راستی من هم فکر می کنم یک نمایش زمانی که در قرارداد هایش با مخاطب در شمایل و شیوه اجرایش موفق باشد مسیر درستی را پیش رو گرفته است حالا ممکن است دوستش نداشته باشد یا داشته باشند

در آخر باشد که صحنه تئاتر چون طناب( بنداندازی) جرعت راه رفتن به افراد نالایق را ندهد.......اگر اشتباه نکنم مرحوم مغفور گوته .....😉

پانوشت : پیدا کردن غلت های املایی ۲ نمره دارد و معلوم می‌شود با دقت خوانده شده😊

کلاس بازیگری که کلاس نباشد کلاس نیست

کلاسی که دلتان نمی آید درآن غیبت کنید
چهارشنبه اول کلاس

پیش فروش روزهای پایانی

اول سراغ کمونیست‌ها آمدند،
سکوت کردم چون کمونیست نبودم.
بعد سراغ سوسیالیست‌ها آمدند،
سکوت کردم زیرا سوسیالیست نبودم.
بعد سراغ یهودی‌ها آمدند،
سکوت کردم چون یهودی نبودم.
سراغ خودم که آمدند،
دیگر کسی نبود تا به اعتراض برآید.

شعر مارتین نیمولر

می خوام بدونید این روال نباید عادی باشه و مطمن ام شما هم با دیدنش به همین نتیجه می رسید .....عادی بودن این روال خودش غیر عادی

تا حالا آدم فروشی کردین ؟
فروختن آدمها خیلی لذت بخش