در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال امین | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:14:01
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
بازی‌ها به شکل حیرت‌انگیزی تاثیرگذار بودند. به‌قدری دقیق، دل‌نشین و چسبیده به نقش که گاهی اوقات فراموش می‌کردم که این‌ها بازیگرند. نمایش هم که کاملاً تاثیرگذار و آموزنده. بسیار لذت بردم و این کار برای من جزء کارهایی خواهد بود که ته‌نشین ذهنم شده و حالا حالاها مرورش خواهم کرد.
اما نکته‌ی عجیب برای من قهقه‌زدن‌های تعدادی از دوستان تماشاگر بود. گرچه کمی طنز برای کاهش تلخی متن وجود داشت، ولی عکس‌العمل‌های این چنینی حیرت‌‌آور بود.
درباره‌ی این فیلم فکر می‌کردم و این که چرا این اسم غیر فارسی انتخاب شده. شاید هدف این بوده که ببینیم گلدن تایم به چی اطلاق میشه، ظاهرن یکی از ... دیدن ادامه ›› اون‌ها توی پزشکی کاربرد داره و منظور از گلدن تایم، اون زمان محدود و طلایی هست که میشه یک بیمار / مجروح رو از مرگ نجات داد و احتمالن نیاز به تصمیم‌گیری مهمی هم داره. لینکش:
https://en.m.wikipedia.org/wiki/Golden_hour_(medicine)
در اپیزودهای مختلف این فیلم هم چنین لحظاتی وجود داره، تصمیم‌گیری های مهمی که می‌تونه به مرگ و زندگی منجر بشه؛ مرگ یک نفر، یک زندگی و یا یک رابطه؛
یا حیات دادن به یک نفر، به یک زندگی و یا به یک رابطه.
بهزاد هندی، زهره مقدم، امیر مسعود و رضا غیوری این را خواندند
نفیسه نوری این را دوست دارد
تعبیر شما هم جالبه.اما به نظر من اینجا منظور زمان طلایی فیلمبرداری و یا عکاسی هست. یک ساعت بعد از طلوع و یک ساعت قبل از غروب. تمام اپیزودها هنگام غروب اتفاق می افتند.
۱۵ فروردین ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با دیدن این فیلم اطلاعات چندان بیشتری نسبت به آنچه با جستجو کردن در اینترنت درباره‌ی این حادثه دستگیرتان می‌شود، به‌دست نمی‌آید؛ مگر نمایش روایت‌های آدم‌‌های مطلع آن زمان که کمتر شناخته شده اند. گرچه گفته می‌شود این مستند، روایت بی‌طرفانه‌ای نسبت به عاملان این حادثه‌ست، به نظرم قاب‌هایی در این فیلم وجود دارد که کارگردان علاقه‌مند است ترور را به آن‌ها نسبت بدهد.
یکی از فیلم‌های دوست داشتنی جشنواره. پر از ظرافت، تلنگر و در عین حال امیدوارانه. قصه ی آدمهایی که در عین اینکه مستقل از هم زندگی میکنند، کاملن به هم وابسته اند. این اتصال چه با قصه و چه از طریق کات های هوشمندانه، نشون داده میشه. از برخی ضعف‌ها مثل بعضی از بازیها و شعار زدگی ش که بگذریم، فیلم خوش ساخت و اثرگذاریه.
یاسمن پورمهران، الیسا مظاهری، navidjahan، نیلوفر و امیر این را خواندند
محمد لهاک این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام، من دو تا بلیت برای فردا دارم، صندلی های c-1-7 و c-1-8.
می‌تونید برای تهیه‌ی بلیت‌ها با شماره‌ی 09352000457 تماس بگیرید
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام، من دو تا بلیت برای امروز پنجشنبه دارم که متاسفانه نمیتونم برم.
جایگاه A، ردیف 2، صندلی‌های 8 و 9
09123206273
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امین (amin323)
درباره فیلم ملبورن i
در این نوشته به برخی از جزییات فیلم اشاره شده است.
از یک زاویه، فیلم موضوع دروغ و مسئولیت‌پذیری را بیان میکند با طرح چند سوال؛ اینکه این زوج باید مسئولیت این بچه را میپذیرفت یا انتخابی دیگر داشت؟ و حال که مسئولیت را پذیرفته نباید تاوان این پذیرش مسئولیت را میداد بجای فرار از آن؟ و رویکری که سوژه های فیلم داشتند البته پذیرش یک مسئولیت نابجا و بعد از آن فرار از پذیرش نتایج آن مسئولیت‌پذیری و البته در این فرایند دروغهای مکرری که گفته شده در جهت پنهان کردن واقعیت و به جای پذیرش مسئولیت، آن را به گردن شخصی دیگر انداختن علیرغم میل باطنی (شاید پرستار بچه هم دقیقا در همین وضعیت بوده و ترجیح داده خود را از آن شرایط رها کند (سراسیمگی پرستار و زوج در هنگام ترک خانه این شباهت را بیشتر نشان میدهد) این زاویه از فیلم شباهت زیادی با فیلمهای آقای فرهادی دارد که البته ان جزییات و ساختار قوی را نمیبنیم.

از زاویه‌ی دیگری هم میتوان این فیلم را دید. به غیر از سکانس آخر، این فیلم تماما در یک آپارتمان فیلمبرداری شده است و غیر از چند صحنه‌ی محدود از بیرون آپارتمان، خیابان و درون تاکسی، تمام صجنه‌ها هم مربوط به درون آپارتمان میباشند. در طبقه‌ای که این زوج ساکن هستند، دو خانواده‌ی دیگر هم زندگی می‌کنند که به نظر میآید مجموعا نمایانگر سه نسل هستند. نوزاد را میتوان نمادی از اینده‌ی کشور یا حکومت (؟) دید که نسل دوم که آنرا به ارمغان آورده (ایجاد کرده) به نسل سوم میسپارد (ولی معلوم نیست زنده یا مرده! و خود نسل دوم هم وضعیت اسفباری از جهت یکپارچگی و اتحاد دارد و کاملا از هم گسیخته و نیازمند حضور نیروی نظامی جهت رفع اختلاف بین چپ و راست!) و نسل سوم که آنرا مرده می‌یابد (حال ممکن است خود باعث مرگش شده باشد به‌دلیل سهل‌انگاری یا واقعا از ابتدا ... دیدن ادامه ›› مرده تحویل گرفته باشدش)، راهی جز این نمیایبد که خود مهاجرت کند؛ البته تاکید فیلم بر مهاجرت نکردن است و تنها به قصد ادامه تحصیل سفر کردن، ولی باتوجه به جریانات فیلم و دیالوگ‌های بین امیر و مادرش، مهاجرت منطقی‌تر جلوه می‌کند خصوصا که اسم استرالیا به میان میاید که مقصد بسیاری جهت مهاجرت شده است یا حداقل میتوان گفت اگر از ابتدا هم قصد مهاجرت نکردن داشته شاید با این اتفاق چاره‌ای دیگر برای خود نیابند.
زاویه دید دوم جالب توجه است.
البته خود کارگردان در گفتگویش اشاره به ایده این قصه کرده که خیلی ارتباطی با آینده کشور و یا حکومت ندارد اما مثل شعر حافظ که مثل آئینه است و هرکس خود را در آن می بیند فیلم هم میتواند چنین باشد و این نوع نگاه هم که امین بیان کرد قابل تعمق است.
۱۷ دی ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
راستش خیلی برام عجیبه که این فیلم چطور جایزه‌های اصلی جشنواره (فیلمنامه و فیلم) رو برده. به نظر من که کاملا فیلم شلخته ای ساخته شده و این شلختگی از اسم فیلم شروع میشه و توی داستانک‌های فیلم هم ادامه پیدا میکنه. جند تا داستانک مثل بازیگر شدن شهدخت، اختلاف شهدخت و پرویز، مهاجرت و جدایی آذر، داستان آذر و کیانی و ... در فیلم شروع می‌شن و بدون اینکه پرداخته بشن رها می‌شن.
به نظر من برخلاف خلاصه‌ی فیلم منتشر شده، نکته‌ی اصلی فیلم کوبیدن (و نه نقد) مهاجرت و ستایش فرهنگ و بنیان خانواده‌ ایرانی بوده که از نگاه من ابدا منصفانه نیست. اون چیزی که از فرهنگ ایرانی نشون داده میشه کمترین تشابهی با واقعیات بیرونی نداره همچنین توصیفی که از یک مرد انگلیسی منتقل میکنه و ....
این فیلم به نظر قرار بوده کمدی باشه و تلخی‌های فیلم رو با دیالوگ‌ها و موقعیت‌های طنز تلطیف کنه ولی به غیر از یکی-دو موقعیت، بقیه‌ی مواقع با شوخی‌های بی‌مزه‌ای طرف بودم.
نماهای طبیعت، برخی بازیها مثل خانم خیراندیش و قسمتی از کارگردانی آقای افخمی حرفه‌ای بودن کار رو می‌رسونه ولی در مجموع فیلم ضعیفی رو شاهد هستیم که ابدا لایق بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه نیست.
من هم 2 تیر نمایش رو می‌بینم (به‌همراه همسرم)؛
برای برگشت (صیاد-عباس‎آباد-سهروردی) می‌تونیم در خدمت 2 نفر از دوستان باشیم.
0935-2000457
امین (amin323)
درباره فیلم چ i
فیلم از نظر تکنیکی، مثل تدوین، فیلم‌برداری، کارگردانی، جلوه‌های ویژه و صدابرداری به‌نظرم جزء بهترین‌های جشنواره است مخصوصا 2 تای آخری اما متاسفانه با حرف‌های فیلم نمی‌تونم کنار بیام:
...اینکه بین سرتیپ فلاحی و وصالی (فرمانده پاسدارهای پاوه) حق به وصالی داده می‌شه (واقعا تمام اون فرمانده‌های ارتش که اول انقلاب اعدام شدن یا خونه‌نشین دشمن مردم بودن؟)
...یا اینکه چون انقلاب روسیه و فرانسه خشونت داشته توجیه خوبیه برای اینکه انقلاب ایران هم همون مسیر رو دنبال کرده باشه که اگه به این شکل باشه پس ادعای مقدس بودن اون کجا قرار می‌گیره؟
...یا وقتی بین دکتر چمران و دکتر عنایت حق به چمران داده می‌شه (واقعا چرا شیعیان لبنان حق استقلال دارن ولی کردها ندارن؟)
...یا وقتی جدایی‌طلبای کرد آشوبگر نشون داده می‌شن و ...
انصافا کسانی که خواهان جدایی سازی ایران هستن (حالا چه کرد یا هر قومیتی) اگه آشوبگری نباشه پس چیه !! .. قطعا نافرمانی مدنی نیست . یک شورش مسلحانه اس و تهدید برای امنیت و یکپارچگی ایرانه
۲۰ بهمن ۱۳۹۲
چنین نتیجه‌گیری‌ای از حرف من درست نیست. شما کمتر جایی رو پیدا می‌کنید که یک قومیتی به‌این شکل چندپاره باشند بنابراین نیازی نیست کل دنیا مرزبندی جدیدی داشته باشند. نکته‌ی دیگه اینه که خط‌کشی همین مرزها هم "ایجاد" شده، وحی منزل نیست و ممکنه نیاز به تغییر داشته باشه.
۲۱ بهمن ۱۳۹۲
(( نکته‌ی دیگه اینه که خط‌کشی همین مرزها هم "ایجاد" شده، وحی منزل نیست و ممکنه نیاز به تغییر داشته باشه. )) .. کلام خودتونه !
واقعا این چه منطقیه !!
از این حرفتون برمیاد که ظاهرا با تجزیه ایران مشکلی ندارید !!
من که دیگه هیچی ندارم بگم
۲۹ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دوستان عزیز، برای روز جمعه 18 بهمن دو تا بلیت دارم ردیف 3 صندلی‌های 21 و 22.
9123206273
من بلیتاتونو می خوام sms هم دادم بهتون.
۱۵ بهمن ۱۳۹۲
سلام، بله
۱۷ بهمن ۱۳۹۲
من 3تا بلیط برای سه شنبه 22بهمن دارم وسطای ردیف 3
اگه کسی خواست sms بده به09386641602
۲۰ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کسل‌کننده، بدون کمترین خلاقیتی به‌همراه منطقی ضعیف در اتفاقات فیلم؛ در یک کلام خیلی بد...
سپهر امیدوار، hadi azimi، manimoon، صادق موسوی و طاها این را خواندند
امین میرزاباقری این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فیلمی تاثیرگذار با بازی‌های قابل قبول، فیلم‌برداری و قاب‌های فکر شده و همین‌طور کارگردانی خیلی خوب. جزییات قابل تامل در روایت همزمان یک داستان لطیف عاشقانه با نمایشی از تلخی زندگی افغان‌ها در ایران، و البته پایانی تلخ ولی واقع‌گرایانه...
عاشقانه‌های فیلم در کنار سکانس‌های پایانی بسیار دلنشین و تاثیرگذار بودند.
به‌راحتی 4 از 5 به این فیلم می‌شه داد.
ادم بعضی وقت ها نوقع همچین فیلم خوبی از بازیگرهای غیر مشهور نداره . امیدوارم در گیشه هم با استقبال عمومی مواجه بشه.
۱۴ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"طرحی از رضا میرکریمی" که در تیتراژ ابتدایی فیلم آمده بود ناخودآگاه باعث شد مقایسه‌ای داشته باشم بین این فیلم و فیلم "یه حبه‌ قند" میرکریمی. باوجود خوش‌ساخت بودن اون فیلم، به‌دلیل باورپذیر نبودن و سفیدنمایی بیش از حدی که داشت چندان اون فیلم رو دوست نداشتم. به‌نظر می‌رسه این فیلم به‌نوعی همون فضای ذهنی رو اما کمی باورپذیرتر به زعم من، دنبال می‌کنه. هر دو فیلم در صدد نشان‌‌دادن فضایی مثبت از ایران هستند؛ در فیلم اول بیشتر درون یک خانواده‌ی سنتی ایرانی با "جاذبه‌های" اون روبرو بودیم و در این فیلم بیشتر "جاذبه‌های" طبیعی -قنات، کویر و کلوت- را می‌دیدیم در کنار اشاره‌هایی به فرهنگ ایرانی، سادگی و صمیمیت و مهمان‌نوازی‌های‌شان. یکی از نکات بارز تفاوت این دو فیلم نگاهی بود که به خارجیان وجود داشت. در فیلم اول میرکریمی علاقه‌مند بود ارتباط ایران-غرب را برقرار نکنه (عدم ازدواج دختر فیلم با خواستگار مقیم امریکا) ولی در این فیلم در نهایت "ماریا"، "حسین" را که ابتدا عضوی از القاعده می‌دید ظرف یکی-دو روز تصورش به‌نحوی تغییر کرد که دوست داشت به نوعی حسین را پسر خودش ببینه!
در مجموع فیلم "مثبتی" بود با بازی‌های خوب و دل‌نشین و قاب‌های بسیار زیبا از طبیعت جذاب کرمان؛ البته نکات منفی کمی هم نداشت مثل اغراق در نشان دادن "فضای مثبت ایرانی"، تغییر باورناپذیر ماریا و برخی از ‌بی‌منطقی‌های داستان...
بیتا نجاتی این را خواند
سپهر امیدوار، farhad riazi، الهه الف، الهه و غزاله کهن دل این را دوست دارند
تغییر ناگهانی ماریا خیلی بی دلیل به نظر می اومد
۲۸ دی ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به‌غیر از پایان‌بندی که هم بی‌ارتباط بود هم ناامیدکننده، فیلم خیلی خوبی بود با جزییات بسیار زیاد؛ از جمله قاب‌های زیبا. قصه‌ی "کاوه‌"‌ای که از زندان آزاد می‌شه ولی ظاهرا به زندان بزرگ‌تری پا می‌ذاره و به‌قول خیاط بهتر بود که "تو این سرما توی همون زندون بمونه..." که "سرما"ی فیلم هم اشاره‌ای به سرمای "ذاتی" کلان‌شهری مثل تهران داره. فیلم دو تا "رعنا" داره که اولی از دزدی در جوونی به خودفروشی در 40سالگی -که بلوغ آدم‌هاست- می‎‌رسه! رعنای دومی هم علی‌رغم میل باطنی "ناگزیر" از افتادن به مسیر دزدی‌ه که اون‌هم به قتلی ناخواسته می‌رسه...
یکی از جذاب‌ترین سکانس‌های فیلم، جاییه که رعنا به خونه‌ی کاوه می‌آد که دو قاب زیبا می‎‌بینیم؛ یکی کاوه که درون خونه‌ست با فضایی تیره‌وتار و دیگری رعنا که بیرون، در فضایی روشن و پر امیدتر قرار داره و کاوه با اشاره به همین تفاوت‌ها از اون می‌خواد که مسیرش رو جدا کنه که در همین حین با عبور موتورسوار نیروی انتظامی، کاوه رعنا رو به داخل خونه که همون فضای تاریک و ناامیدانه‌ست می‌کشونه؛ اشاره‌ای که هم به‌نوعی عامل‌های تاثیرگذار در تباهی‌ رعناها رو نشون می‌ده (کاوه‌ها و حکومت‌ها شاید!) و هم سرنوشت محتوم رعناها رو؛ جایی‌هم که چنین اتفاقی می‌افته برای هر دو رعنا یکی‌ست؛ حتا برای شخصیت زن "حوالی اتوبان". شاید هم ساختمون قدیمی نمادی از شهر یا حتا کشور باشه که درست‌شدنی نیست و باید یکی از فرنگ بیاد و درست‌ش کنه...
خیلی خوب بود این نگاه به فیلم.کاملا موافقم با همه حرفاتون :)
۰۶ دی ۱۳۹۲
ممنون از توجه‌تون :)
۰۷ دی ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امین (amin323)
درباره نمایش سقراط i
یکی از نشریه‌های سیاسی تاثیرگذار بعد از رهایی از توقیف، درسرمقاله‌ی اولین شماره‌ی بازنشرش، اشاره کرده بود که بعد از این‌همه سال تلاش برای توسعه‌ی سیاسی و تثبیت دموکراسی به این درک رسیده‌اند که تمام این سال‌ها مسیر را اشتباه می‌رفته‌اند و "توسعه‌ی فرهنگی" و در واقع "آگاهی‌بخشی" به‌ مردم و افزایش دانش‌شان مهم‌ترین دغدغه‌ باید باشد چراکه مردمان "آگاه"، خود مترقی‌ترین حکومت‌ها را برخواهند گزید....
در جایی از نمایش، افلاطون معترض است که چرا یک چوپان، هم‌ارز با دانایان یک جامعه می‌تواند حاکمان کشور را تعیین کند - موضوعی که شاید دغدغه و "درد" خیلی از ما هم باشد- سقراط حل این مسئله را در "آگاهی‌بخشی" به مردم / همان چوپان‌ها می‌داند چراکه تنها راه رسیدن به حکومتی شایسته همین است!
امین (amin323)
درباره نمایش دایی وانیا i
این کار رو دوست نداشتم، البته نمی‌تونم صفت "بد بودن" را به این اجرا نسبت بدم؛ "خسته‌کننده" احتمالا بهتر باشه. قصه‌ی نمایش به دوره‌ی فئودال‌های روسیه برمی‌گرده ظاهرا (باغ یا حیاط بزرگی که کل روایت نمایش در اون می‌گذره و فروش زمین و خانه این اشاره رو داشتن) و در واقع زوال این دوره و آدم‌هاش رو نشون می‌ده. شیب‌دار بودن صحنه‌ی نمایش هم به‌نوعی در صدد تاکید به این سقوطه.
مشکلی که من با این نمایش داشتم این بود که "موضوع" و قصه رو اصلن دوست نداشتم و شاید بهترین پرداخت‌های حول چنین موضوعی کسالت بار به‌نظرم بیاد. در واقع این اجرا از دید من کانسپت جذابی نداره وگرنه کانتنت‌ش قابل توجه می‌تونه باشه برای علاقه‌مندان چنین موضوع‌ی.
فیلم را خیلی دوست داشتم نه به‌خاطر فرم تازه‌اش که به خاطر مضمونی نه‌چندان تازه که به شکل تازه‌ای بیان‌شده بود. فیلم، قصه‌ی آدم‌های دنیای امروز را تعریف می‌کند که از مفهوم اصلی زندگی غافل شده‌اند و سرگرم دعواهای بی‌هدفی هستند که نتیجه‌اش لذت‌نبردن از زندگی‌ست. این‌که عشق جایگاهی در معادلات آدم‌بزرگ‌ها ندارد و زیاده‌خواهی آدم‌ها هم تمامی ندارد. از نگاه من فرم فیلم دو کارکرد مهم داشت. اول این‌که بیشتر از این‌که با یک فیلم سینمایی روبه‌رو باشیم با یک خانواده‌ی ایرانی طرف هستیم که کاملا نزدیک و قابل باور هستند. در واقع این‌ها فیلم بازی نمی‌کنند بلکه برشی از زندگی‌شان را به ما نشان می‌دهند. حتا ابتدای فیلم کارگردان روی این موضوع تاکید می‌کند که هنرجوهاب بازیگری می‌بایست همان‌طوری که در حالت عادی رفتار می‌کنند، جلوی دوربین هم عمل کنند. کارکرد دوم هم به سکانس‌های آخر فیلم برمی‌گردد که کارگردان علاقه‌مند است که پایان واقعی (و البته نه‌چندان شیرین دنیای واقعی) را تغییر داده و یک پایان زیباتر را حداقل در دنیایی خیالی ثبت کند؛ به‌مانند خالقی که با دخالت در فرایند خلق، سرانجام بهتری را برای مخلوقان خود رقم می‌زند؛ بر خلاف دنیای واقعی ما!
امین (amin323)
درباره نمایش کله پوک ها i
یکی از بدترین نمایش‌هایی بود که دیدم. به‌نظر می‌اد متن اصلی کاملا قابل تامل و پرمفهوم باشه، ولی متن (ترجمه) و اجرا، فاجعه! نه بازی‌ها، نه دیالوگ‌ها، نه شوخی‌ها و نه هیچ چیز دیگه‌ای جالب توجه نبود.
طنز نمایش کاملا سطحی و بدون کمترین خلاقیتی بود؛ مثلا استفاده‌ی نادرست کلمات ("رفتن" رو "اومدن" به‌کار بردن و "بالا" رو به‌جای "پایین" استفاده کردن که بارها و بارها استفاده شد)، یا اشتباهات بیانی و کلامی و شنیداری که محور تمام طنرهای کلامی بودند کل ایده‌هایی بود که به‌عنوان طنز کار استفاده شده بود که واقعا دم دستی بودند.
تفاوت سلیقه‌ها و نگاه‌ها به‌جای خود، ولی واقعا متوجه نمی‌شم دوستانی‌که نمایش رو دوست داشتن چی توی این کار دیدن.
امین (amin323)
درباره نمایش قرار i
نمایش خوبی بود. ایده‌ و پرداختی بکر که قبلا ندیده بودم و البته بازی دوست‌داشتنی علی سرابی که مثل همیشه عالی بود. خیلی از دوستان نقطه ضعف نمایش رو کند بودنش در دقایق اول می‌دونن. من هم موافقم که روند ابتدایی داستان کند و کم‌دیالوگ بود اما اتفاقا فکر می‌کنم همین مسئله از نقاط قوت نمایشه که از همون ابتدای کار، با "یکنواختی" زندگی شخصیت‌های داستان، "دردمند" بودنشون و حتا کند گذشتن زندگی‌هاشون همراهی کنیم. همون‌طور که دوستان هم اشاره کردند از نمادهای داستان، "منزوی" بودن و شدن انسان مدرن است که با اشاره‌های نمایش و اینکه "امید هم از ایران رفته" روشنفکرها و طبقه‌ی تحصیلکرده و متوسط ایرانی در نظر میان که حتا بازگشت و "حضور" نسل بعدی هم برای موندن راهگشا نیست. از تلخی پایان نمایش می‌توان کم کرد وقتی عدد 8 شخصیت مرد داستان رو نمادی از بی‌نهایت و ازلی و ابدی بودن ببینیم و این‌که این رفتن صرفا یک مرحله‌ی گذار است.