در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال سلمان سامنی سامنی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 07:14:56
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
اگزیستانسیالیسم یک مکتب مشخص با یک اندیشه واحد نیست :
کیرکگارد اندیشمند اگزیستانسیالیست مسیحی بود . مارسل و یاسپرس به نوعی معنویت فرادینی اعتقاد داشتند . سارتر متفکر اگزیستانس لائیک بود . هایدگر به نوعی اندیشیدن به خدا را دور از ساحت فلسفه ورزی می دانست . پس واژه ی اگزیستانسیالیسم یک مکتب مشخص با یک اندیشه واحد نیست و انواع و اقسام گرایش های فکری در آن موجود است .
نکته دوم : من از ضرورت تاریخی یک اندیشه سخن گفتم . به قول کارل لویت ، از نوعی الاهیات تاریخی . منظور من تقدم و تاخر عددی نبود . بار دیگر حرفم را تکرار می کنم :
اگزیستانسیالیسم فرزند نیهیلیسم است . این جمله به معنای پیش و پس بودن زمانی و یا عددی نیست بلکه تقدم وجود بر ماهیت ، باید ابتدا از سرزمین هیچ انگاری گذار کرده باشد .
یکی از لوازم حاکمیت انگاره ی هیچ این است که آدمی را بدون هیچ فصل منطقی در جغرافیای زمان رها می کند . حالا این آدمی است که باید با تلاش و کار ، میزان آزادی خویش را ... دیدن ادامه ›› تعین بخشد .
انگاره ی هیچ ، مجالی است برای تعین بخشیدن به چرایی و چیستی آدمی . به میزان آزادی اش . اینکه چگونه می خواهد هستی ِ خویش را تعین بخشد .
اما مادامیکه هستی درگیر فصل های منطقی چون دین ، خرد ، لوگوس ، روح و ... باشد ، هستی ِ از پیش تعیین گشته ایست که ماهیتش مقدم بر وجودش می باشد .
پس به این معنا حاکمیت انگاره ی هیچ ، زمینه و مجالی است برای تحقق تقدم وجود بر ماهیت .
نمایش " فلسفه باز " تلاش می کرد چگونگی حاکمیت انگاره ی هیچ بر حوالت تاریخی ما را پدیدار کند . این تذکار ما را آماده ی جهادی بزرگ خواهد کرد . به شرط آنکه از آن نترسیم و با بهانه های چون فقدان امر اخلاقی و دینی ، پرچم مبارزه با آن را بلند نکنیم . انگاره ی هیچ ، امری ارزشی نیست . حوالی تاریخی است که باید به واسطه ی هنر و فلسفه و ادبیات به آن اندیشید .
محمد فروزنده و امیر مسعود این را خواندند
مریم علیپور و آرزو مجیدی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اگزیستانسیالیسم فرزند نیهیلیسم است . تمام متفکران اگزیستانس ، از یاسپرس و مارسل گرفته تا کامو ، سارتر ، حتی هایدگر و کیرکگارد ، به انگاره ی هیچ ، انگاره ی حاکم بر سده ی بیستم با جدیت اندیشیده اند .
اگزیستانسیالیسم( تقدم وجود بر ماهیت ) در جهان دینی و یا حتی جهان مدرن امکان ظهور و بروز نخواهد داشت . چرا که در این عوالم ، انسان همچنان موجودی است با تعریفی معین و متشخص . انسان در این عوالم ، حیوان ناطق است ، حیوان دارای روح است و ...
در همه ی این عوالم انسان موجودی است تعریف پذیر . یعنی به واسطه ی فصلی متعین می شود و همین تعاریف باعث می شود ماهیت او بر وجودش تقدم داشته باشد و آزادی اش نفی گردد .
اما در جهانی که امکان ظهور نیهیلیسم به لحاظ اپیستمولوژیک و انتولوژیک فراهم آید ، انسان موجودی خواهد بود که فقط و فقط " هست " و باید ماهیت خویش را خودش تعین بخشد . یعنی انسان دیگر موجودی نخواهد بود که به لحاظ پیشینی ، ماهیتی مشخص داشته باشد . اینجا زمینی است که فلسفه ، ادبیات و هنر اگزیستانسیالیستی امکان پدیدار گشتن پیدا خواهد کرد .
بار دیگر تکرار می کنم اگزیستانسیالیسم بدون پشتوانه نیهیلیسم ، امری عبث و بیهوده است . تنها یک اسم است که می توان از داخل کتاب ها آن را خواند و به دایره واژگان زبان افزود اما هیچ ثمر و نتیجه ای نخواهد داشت .
کتاب " شش متفکر اگزیستانسیالیست " اثر جان بلاکهام ترجمه محسن حکیمی که آقای کلانتر معرفی کرده اند در این زمینه راهگشاست .
با درود این سخن درست است. اما غالبا در غرب و حتی گاهی در شرق بین مکاتب و نحله های ادبی، هنری و فلسفی رابطه ای دیالکتیک برقرارست. افراط و پافشاری در درستی مبانی یک مکتب سرانجام منجر به تولد مکتبی دیگر میشود که در واقع واکنشی به جزمیت مبانی و بنیان های هستی شناختی مکتب قبلیست. اصولاً فرزند مکتبی بودن به معنای تایید مکتب مادر نیست بلکه بالعکس در اینجا فرزندان علیه والدین انتزاعی خود می شورند. از این رو پست مدرنیسم که خود فرزند مدرنیسم است در واقع واکنشی است علیه مدرنیسم. واکنشی است علیه خردگرایی افراطی و مطلق مدرنیسم. اگزیستانسیالیسم اگرچه از بستر نیهیلیسم نشأت میگیرد اما در حقیقت واکنشی علیه آن است. پوچ گرایی اصل وجود معنا را نفی می‌کند اما اگزیستانسیالیسم اصل وجود انسان و توانایی او در به وجود آوردن معنا را نفی نمیکند و تنها با رد معناهای ذاتی و القایی و پیشینی ، انسان را قادر به خلق معنای پسینی میداند و اراده و رفتار او را در ایجاد معنای شخصی به رسمیت می شناسد. مثال دیگر: افراط در مولفه های شعر سبک هندی منجر به تولد مکتب دوره بازگشت ادبی می شود. گرچه دوره بازگشت ادبی به لحاظ توالی زمانی و بنیان پیدایی، فرزند سبک هندی است و از آن ناشی می شود اما این فرزند، آشکارا علیه مادر خود می شورد و واکنشی علیه آن است.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در یکی از فیلم هایی که آقای خامنه ای برای بازدید از نمایشگاه کتاب رفته بودند دیدم کتاب بینوایان را در دست گرفته ، تورق می کنند و خطاب به صاحب نشر می گفتند :
" البته حجم بسیاری از این رمان های غربی خیلی زیاد است و همین خواندنشان را دشوار می کند . در حالی که بسیاری از این توصیفات اضافی است و اگر برداشته شود ، در اصل داستان خللی وارد نمی شود و خواندنش هم راحت تر می شود "
اصل داستان چیست ؟ چگونه و با کدام اطمینان می توان از اصل داستان سخن گفت ؟
اگر منظور از اصل داستان سه محور شرایط عرفی ، رویداد و بنیان یابی است ، من می توانم سراسر بینوایان را در یک صفحه خلاصه کنم . سراسر شاهنامه را نیز همچنین . اما من با کدام مجوز می توانم بگویم این قسمت از ذهن نویسنده اضافات است و این یک صفحه اصل آن است ؟
بار دیگر جملات بکت که اتفاقا شهره به سکوت ‌و گزین گویی است ، خطاب به مترجم ایتالیایی آثارش را به یاد بیاوریم :
" در ترجمه نمایشنامه من هیچ چیز از خودتان اضافی نکنید و جهان من را به زبان ایتالیایی منتقل کنید و نه زبان ایتالیایی را به نمایشنامه ی من غالب . "
در انتظار گودو نهایتا در یک صفحه قابل روایت است اما این تاکید بکت حتی بر سر یک واژه دقیقا به خاطر چیست ؟
رفقای فرهیخته ، داستان ... دیدن ادامه ›› به یاری خلوت و کنش کاراکترها در بستر زمان ، بدل به داستان می شود . بعضا با بیهوده گویی ها ، با مغالطات زبانی ، با سخنان پوچ و بی هدف و حتی با زبان بازی .
اما جهان درام و فلسفه ای که پیش روی بشر باز شده به ما می آموزاند که چگونه همین سخنان پوچ و بی هدف ، آرام آرام در بستر زمان ، مقدمات بزرگترین کنش های ضروری بشری را فراهم می کند .
از نظر من داستان هیچ اصل و خلاصه ای ندارد مگر آنکه مجموعه ای از کنش های پوچ و بیهوده که در ابتدا اضافی می نمایند ، آن هنگام که در نسبت با " کل " قرار می گیرند ، بدل به پیچ و مهره هایی می شوند که دستگاهی عظیم را شکل داده اند و در کل ، جزئی ترین جزئی ها ، ضروری ترین ضرورت ها هستند .
جنگ و صلح تولستوی ، داستان حمله فرانسوی ها به روسیه است . تمام . ابله داستایوفسکی داستان جوانی است که ارثی به میراث برده و بیهوده می بخشد . آرزوهای بر باد رفته داستان جوانی است که می خواهد نویسنده باشد اما درگیر فساد شهر می شود . شاهنامه روایت اسطوره ای شاهان ایران است ..‌.
این جملات هیچ کمکی به مخاطبان خود نمی کند .
خلوت کاراکترها ، ناخودآگاه آنها ، نسبتشان با زبان ، لحظه به لحظه و آن به آن است که جهانی داستانی پیش روی انسان باز می کند .
درود🌹با کلیات نوشته تون موافق هستم و توی شاخ و برگ داستان هم می‌توان خیلی چیزها آموخت اما درمورد نمایش و تئاتر گاهی بهتره کمی هم خلاصه کار کرد.صندلی های سالن ها مناسب نیستند دمای هوای سالن ها مطبوع نیستند و از جایی به بعد ناخواسته درگیر خستگی میشیم توی دیدار و این ،فهم هسته ی اصلی داستان رو یکم سخت تر میکنه و حیف میشه .
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش نئورئالیسم روایتی در باب چند زن از طبقه ی متوسط شهری است که شکل سنتی خانواده را دیگرگونه می خواهند اما این انتخاب هزینه هایی برای آنها دارد که تحملش سخت و سنگین است .
نمایش شقامک روایتی بود که فروپاشی طبقه متوسط و بی کاری را به عنوان مهمترین سوژه ی این روزهای جامعه ی ایران رصد کرده و تمام تلاشش را انجام داد تا این موضوع را با هستی شناسی دراماتیک به روی سن بیاورد . این نمایش در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که سه عامل اصلی عامل اقتصاد ناکارآمد و دامن زدن به موضوع بی کاری پس از انقلاب در ایرانشهر بوده است : نخست تفسیرهای ارتدوکس از مارکسیسم وارداتی که امروزه ناتوان تر از همیشه برای دفاع از حقوق طبقات محروم است اما همچنان بر اصول بسته ی خود پافشاری می کند . دوم دین داری دولتی که نمی خواهد معرفت دینی را در چارچوب تاریخ اندیشه بفهمد بلکه خیال می کند امر دینی ، از ناکجاآباد آسمان آمده و تا ابدالآباد باید به همین شکل باقی بماند . این نگاه هرگز با پیامدهای دین داری دولتی کاری ندارد و مدام بر نگاه مطلق انگار خویش پافشاری می کند . سوم ستیز رازآلود جمهوری اسلامی با غرب است که مشخص نیست با کدام هدف نامعلوم پیگیری می شود و امروزه ما را بیگانه با جامعه ی جهانی کرده است .
این سه اصل در تحقیقات من نشان داد که چرا جامعه ما دچار بحران های شدید اقتصادی گشته و چرا طاعون بی کاری روز به روز مردمان ایرانشهر را دچار طاعون بی کاری گردانیده است .
تمام تلاش ما بر این بود تا به جای کمدی های آزاد یا نق نق های شبهه روشنگری ، مساله ی حاکم بر روح جامعه را روایت کنیم تا به تعهد هنری خویش عمل کرده باشیم . امیدوارم شرمنده مرام مردمان ایران زمین نگشته باشیم .