«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
متاسفانه این تئاترو به دیگران توصیه کردم بدون توجه به اینکه ممکنه گروه ول شدگان دیگه نباشه و کلی حرف شنیدم.
نمایش بسیارعالی. ینی استاد که اصلا نمیتونه اثر بد بسازه. اما خوب حدود بیست درصد سالن که سمت نوازندگان بودند به خاطر استفاده نوازندگان از بلندگو که زیر جایگاهشون قرارداشت خیلی از دیالوگ ها رو درست نمیشنیدند. و هی از هم میپرسیدند چی گفت؟ این مساله حتی برای من که ردیف سوم هم بودم وجود داشت که این واقعا ضعف سالنه. افتخار میکنم که تو عمرم یکی از آثار استادو دیدم.
نمایش بدی نبود. اما محل نمایش عجیب بود. اولین بار بود اینجا میرفتم. سالن اتنظاری وجود نداشت. جلوی مجموعه را هم کنده بودند که نمیشد خیلی جاها ایستاد. صندلی ها هم ناراحت. کمردرد گرفتم. مجبور شدم دستم را ستون کنم که تماشاگر کناریم که مرد کهنسالی بود احتمالا حس کرد میخواهم جیبشان را بزنم. واقعا وضع درامی بود. بازی ها بد نبود. اما عالی هم نبود. فکر کنم یکی از بازیگران جوری خودشان را انداختند که آسیب دیدند. من حس میکنم زیادی رسمی مکالمه میکردند که واقعا لازم نبود. احتمالا میخواستند به متن ترجمه آقای دیهیمی خیلی وفادار بمانند. شبیه مکالمات بازیگران سریال سربداران شده بود. بازی خدمتکار هتل گرچه بسیار تمرین شده به نظر می رسید و دیدم خیلی تعریف کرده اند هم به نظرم یک مقدار اغراق شده به نظر میرسید و زیادی کند بود.
اولین بار بود دوست داشتم یک تئاترو باز هم ببینم. واقعا بازی ها عالی. بالاخص آقای شعبانپور.
نمایش خوبی بود. یادنازنین دیهیمی هم واقعا گرامی که خیلی زود رفت.
ایده خوبی رو خیلی خوب اجرا کردند. ازشون سپاسگذارم
نمایش جالبی بود. بالاخص برای افرادی که انقدر سنشون میرسه که اون اتفاقات رو به خاطر بیارند. بازی آقا پناهنده و خانم دلشاد واقعا درخشان بود و در کل لحظه و دقایق خسته کننده ای نداشت. دکور و نور پردازی هم بسیار خلاقانه بود. اگر اشتباه نکنم یکی از قربانیان بالقوه از دست قاتل فرار میکنه که میشد به اون هم پرداخت. یا پسر اون قربانی که شلاقو زد و حرفاش در دادگاه توجه زیادی به خودش جلب کرد. همچنین تقابل تنهایی این آدم و توجهی که قبل و بعد از دستگیری گرفت (که نهایتا در مراسم اعدامش هزاران نقر شرکت کردند). مدل موبایل و برخی لباس بازیگران به اون سالهای نمیخورد. اون زمان مانتوها تقریبا همه تا زیر زانو بودند. یک مساله ای که وجود داشت و شاهدین بهش اشاره کردند این بود که ماشین از داخل دستگیره و همچنین شیشه بالابر نداشت که همین ماجرا باعث شد این عادت از سر خیلی مسافرکش ها بیفته. اما داخل خودرو پنجره نیمه باز بود.
من انتظار بیشتری ازین تئاتر داشتم. مساله قابل توجهی که داشت، قدرت بازیگر بود. نشون داد آقای ابر واقعا بازیگر خیلی بزرگیه که تو یک ساعت و نیم میخنده، میخندونه، گریه میکنه، شدیدا عصبانی میشه و هیچ وقت تو این یک ساعت و نیم که اغلبشو یک نفره بازی میکنه، قدرت اجراش نمیفته. اما داستان، با اینکه برگرفته از نویسنده خیلی بزرگی بود، برام خیلی جذاب نبود.
من خیلی تئاتر نرفتم و اوایلش هم مطمئن نبودم کار خوبی باشه چون از اول شبیه کارهای قبلی هم که رفته بودم نبود. اما هر چی جلو رفت خنده و گریه رو با هم تجربه کردم و یاد نماد تئاتر افتادم. تبریک میگم بهشون. چقدر هم انرژی گذاشتند.
در یک عبارت بخوام بگم: کار قوی. اولین بار بود یک تئاتر با نمایشنامه ایرانی رفتم و قبلش هم کمی شک داشتم. واقعا عالی بود. اصلا گذشت زمانو متوجه نشدم. یک مقدار هم از کامنتها در تیوال نا امید شدم. یعنی فکر کردم مرجعیه که میتونم بهش اطمینان کنم. اما من با بیشتر این کامنت ها و امتیاز هم رای نبودم. ترجیح میدم مثل همین نمایشنامه به اقوال دوستان نزدیکم اعتماد کنم.
واقعا کار فاخری بود و من لذت بردم. تجربه اولم بود. عالی.