در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | وحید یارعلی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:09:52
 

با تمام کسانی که در به صدر رسیدن «رستگاری در شاوشنک» در آی‌ام‌دی‌بی نقش داشتند خصومت شخصی دارم.
تمام کارهایی که میگم بلدم انجام بدم، در واقع قبلا بهم دادن انجام دادم، ولی چون نتیجه انجام دادن قبلیا هنوز هست، دیگه بهتره انجام ندم.

 ۱۰ شهریور ۱۳۷۰
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
درود و وقت بخیر

میدونم مدت زیادیه تا ۱۰دی، ولی میخواستم بدونم آیا تمدید هم میشه؟!
امیر مسعود این را خواند
درود بر شما
اگر بنا بر تمدید باشد حتما اطلاع رسانی خواهم کرد. سپاس
۴ روز پیش، شنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درباره «نقره داغ»ِ مرضیه محمدی
شبی که در پلاتوی تئاتر کتک خوردم!

دیشب کتک خوردم!

با مژده وارد پلاتو شدیم. سر جامون نشستیم. بالاترین ردیف، انتهای سمت چپ رو به صحنه. مژده گفت میشه تو بشینی اونجا که من لبه‌ی نیمکت نشینم؟ لبخند زدم: معلومه ... دیدن ادامه ›› که میشه!

دکور رو نگاه کردم؛ با وجود اینکه بدون عینک همه چیو تار می‌دیدم اما آستیگماتم انقد شرف داشت که اجازه بده پیام صحنه درست به مغزم مخابره بشه: یه زاویه سفید که با خطوط سقف سیاه پلاتو، پرسپکتیو متناقضی رو ترسیم می‌کرد. صندلی روبروی زاویه گرچه چوبی بود و حس زندگی رو منعکس می‌کرد اما قرار گرفتن‌ش لای اون زاویه آزارم می‌داد. احساس می‌کردم گیر افتادم؛ گیر افتادن گوشه رینگ! ..و درست بود. اونجا محل گیر افتادن کسی بود!

عینکم رو از جیبم بیرون آوردم و به چشم زدم. طبق معمول کثیف بود. دادمش به مژده و زمزمه کردم: میشه با شالت تمیزش کنی؟ طبق معمول! دوباره عینک رو زدم. حدس می‌زنی چی؟ هنوزم تار میدیدم. اما نه به خاطر عینک. اشک تو چشام حلقه زده بود.. نقره نقره نقره! ظلمی که به تو روا شد چقد عریان بود. و من چقد ساده بودم که فک میکردم برای دیدنش لابد باید عینکم رو تمیز کنم! تو ظلم رو زندگی کردی؛ ظلم رو مث نفس استنشاق کردی؛ ظلم رو روی رگ‌های ظریف دستای نحیفت سروندی و من.. شاید اگه شیشه عینکم رو پاک نمی‌کردم، لااقل غیرتم انقد جراحت برنمیداشت..

«نقره داغ» فقط یه داستان نبود؛ زخم بود. یه زخم شاید کوچک، اما عمیق و قدیمی. اونی که همجنس نقره‌ست که روی تنش جای هزاران هزار زخم و خیش و خراش خودنمایی می‌کنه، اما برای مرد‌ش هم تحمل دردش اصلا آسون نیست. انگار یه آینه جلوی روت بذارن و بهت بگن: های! آهای! این تویی! و تو با مشت بزنی توی دهن خودت. اون‌وقته که میفهمی مزه خون رو توی دهنت؛ وقتی به خ ِ «زخم» میرسی و انگار خِرخرِ کردنِ «خفه شدن»ـه و مجبور میشی «قورت»ـش بدی، چون به قاف ِ «عمیق» رسیدی.

مرضیه، تو نقره نیستی دخترِ خوب؛ طلایی! اگه خودت، روی صحنه خودت رو باور داشته باشی، مردم هم می‌پذیرند که «نقره»، فقط روی سکوی اهدای جوایزه که «دومه»!

#مرضیه_محمدی #نقره_داغ
#وحید_یارعلی #وهید_ودیگر_هید
#تئاتر #کرمان


پ.ن. نقره تا هفتم دی‌ماه قصه‌ش رو تو پلاتوی انجمن نمایش تئاتر شهر کرمون (چهارراه تهماسب آباد) اجرا می‌کنه. برید ببینید حتمن. 🏃🏽‍♂️🏃🏽‍♀️

لینک تیوال:
https://tiw.al/kY4z
وحید یارعلی (vahidyarali)
درباره نمایش نقره داغ i
نگفتم...
میخواستم بگم،
نشد.
تو دلم گفتم..
💔
راستی! پوسترتون به عنوان یه اثر تجسمی زیباست. ولی بعنوان نماینده یه اثر تجسمی دیگه خیلی از نمایش دوره!! چرا؟! 😅😁 کلا بعنوان کسی که در حیطه گرافیک و تبلیغات هم کار کردم، پوستر خیلی بهتر می‌تونست باشه. توی تبلیغات‌تون هم چند پارگی و از این شاخه به اون شاخه (از این سبک به اون سبک) زیاد دیدم. و به نظرم بزرگترین ضعف کارتون می‌تونه همین باشه. با احترام و مجددا با عشق ❤️🌟
قضیه... جدا از شسته و رفته بودن و تمیز بودن بازی‌ها و هنرمندانه بودن کارگردانی‌ش، برای من نمایش عزیزی بود ❤️
بچه‌تر که بودم، مامانم برام یه کتاب خرید با عنوان «زندگی و سرگذشت مشاهیر ادبیات جهان»‌. من این کتاب رو خیلی دوست داشتم و چند بار در عالم کودکی خوندم‌ش. حس خوبی بهم می‌داد دونستن درباره ادیبان بزرگ جهان! حس دانایی! حس شگفتی! وقتی نمایش شروع شد، پرت شدم به دنیای خیال، غوطه خوردم توی اعماق خاطرات کودکی‌م! وقتی اون کتاب رو ورق می‌زدم و از لئو تولستوی و داستایفسکی و چخوف به رابعه بنت کعب و پروین اعتصامی میرسیدم! نه حتا به روزهایی که جنگ و صلح و اناکارنینا و باغ آلبالو و سه خواهر رو خوندم؛ نه! دقیقن به همون روزهایی که «زندگی و سرگذشت مشاهیر ادبیات جهان» رو می‌خوندم!
شاید دارم پرگویی می‌کنم، ولی باید اینو هم بگم، متن دل انگیز آقای بدخشان و کارگردانی پیر زنده دل، که امیدوارم همیشه دلش زنده بمونه اشکان خان 😁، خیلی چسبید بهم.
از بچه‌های هنرمند بازیگر این کار، خصوصن وکیل ویل دورانت و چاپلین و تولستوی عزیزم (شما اشباااحید!!) هم ممنونم که تشریف آوردن کرمان و این شب زیبا رو برای ... دیدن ادامه ›› من ساختند.

و در آخر... باید از برادر عزیزم حسین ایرانمنش تشکر کنم. ما شهرستانی‌ها خیلی از تئاترهای تراز مملکت محرومیم. هرچند من دوستان خوبی در تئاتر کرمان دارم که سرآمد ایران عزیزمون هستند. اما دیدن کارهای تراز کشور بدون زحمتای این حسین خان و رفقایی که زحمت تهیه رو می‌کشن، خیلی مشکله. همین چند وقت پیش بود که میخواستم در هم تنیدگی احسان گودرزی و خاطره حکیمی رو بیام تهران ببینم، که داغش به دلم موند!
ممنونم رفقا،
ممنونم!

پر کار باشید و درخشان، سرزنده و مانا. 🌟❤️
با عشق از کرمان
محمد فروزنده، Hamid Reza Zarei و امیر مسعود این را خواندند
شاهین ه و پارسا رعایی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
وحید یارعلی (vahidyarali)
درباره نمایش تاکاتسوبو i
من درباره حسی که از نمایش گرفتم، اون بخش تنهایی و غربت‌ش رو توی صفحه م منعکس کردم. در قالب متن.

این رجعت رو به قلی‌پور مدیونم و از خودش و بازیگراش تشکر میکنم. ❣️🐋
پوریا قلی پور (pouriyagholipour9)
سپاس عزیزم
۳۰ شهریور
میتوانید واقعیتی رو تماشا کنید که برای چشمان شما اذین شده است
مثل دنیای رنگ طراح لباس صحنه ای پر از آب تصویر برداری لایو
و البته میتوانید با تمام اینها به واقعیت10درصدی کارگردان نگاه کنید
که شما هیات منصفه هستید
شما کسی هستید که تصمیم میگیرد و شما کسی هست که عصبانی و ناراحت و خوشحال و هیجان زده میشوید
شما میتوانید با 90درصد دروغ صحنه به 10درصدی که در تماشچیان پنهان بود رو تماشا کنید
که نقاشی ها در صحنه گواه اون بودند
به نظرم این اثر بیش از تماشا دعوت به اندیشه داشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
وحید یارعلی (vahidyarali)
درباره نمایش تاکاتسوبو i
پوریا قلی‌پور آرتیست جسور و آوانگاردیه برای کرمان. شاید توی شهری مثل کرمان هر کسی حاضر نباشه برای ساخت یک اثر انقدر ریسک کنه یا توی بازه زمانی بلند مدت پی چندین کار خاص از لحاظ دکوپاژ و سنگین از لحاظ پرسوناژ رو به تنش بماله. اما این رو باید در نظر گرفت که اگه چنین کارگردان هایی نباشند، شهر کرمان حالا حالاها باید شاهد کارهای جنگی و لوده بازی و دورهمی نمایش بعنوان تئاتر بدنه‌ش باشه که صرفن برای اقتصاد تئاتر مناسبن.

تاکاتسوبو، موضوع عاطفی انسانی داره بیشتر به نظر من. جدا از موضوع سیاسی و سبک مستند که در صفحه نوشته شده که من خیلی نپسندیدم اون ابعادش رو، طراحی حرکت و کروگرافی خوبی داشت. نور و میزانسن ها فکر شده، طراحی شده و جذاب بود که باعث میشه یک ساعت روی صندلی میخکوب بشید.

انتخاب موسیقی... به انتخاب موسیقی واقعن کردیت بالایی تعلق میگیره. یه جاهایی من رو واقعن به خروش و جنبش ... دیدن ادامه ›› میانداخت.

حتمن به دیدن کار زیبای تاکاتسوبو برید. شب خوبی رو براتون رقم میزنه. سعی کنین صندلی های نزدیک به صحنه رو بخرید. شاید الان ندونید چرا، ولی بعدن حتمن متوجه میشید 😉😀
پوریا قلی پور (pouriyagholipour9)
سپاس وحید عزیز
۳۰ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برای «تاکاتسوبو» تئاتر فیزیکال تازه پوریا قلی پور

قبل از تحریر:
خوندن این متن، احتمالن عسرتِ نامطلوبی بهمراه داره.

تنهایی، متاعی نیست که خودت بری از رو قفسه برش داری، بذاری‌ش توی سبدت. و حتمن همین جمله هم اونی نیست که کسی که عاشق تنهایی باشه، تکست‌ش رو باهاش شروع کنه. تعریف من از این واژه، همین‌قدر محتومه: نبودنِ هیچی. خود هیچ از نگاه من تعریفی نداره. اگه چیزی که توی سرم از هیچ هست رو بیان کنم-اگه هرجایی جز توی کالبد کلمه بروز کنه، هست میشه. حالا تو فکر کن، تنهایی نبودنِ هیچی باشه! بیشتر توضیح میدم..

تنهایی به مرور زمان گـَلِ تنت میشه؛ اینجوری که دست که میکشی روی پوستت، تکسچر و الیاف‌ش رو لمس میکنی. زبره، آره، ولی نمیفهمی از نوک انگشتاته ... دیدن ادامه ›› یا از بافت اون. شروع نداره؛ از وسطاش میفهمیش. وقتی دیگه بدخیم شده. احتمالن مواقعی که خودت بودی، از دایره واژگانت کلامت رو سوا میکردی و میچیدی روی نوار نقاله ی زبونت، هیشکی نپسندیدت. هیشکی ورنداشته حرفاتو بذاره تو جیبش حتا که بعدن گوش کنه. حرفات ریختن رو زمین. مث نهنگ پنجاهودوهرتزی. ارتعاشات صوتیت، قلپ قلپ حباب شده زیر آب و بعدشم ترکیده و هیچی به هیچی..

هرکی شنیدی، گفت «تنهاییم از اونجا شروع شد که..» بدون ندونسته ازش. دروغ نمیگه، تجاهل میکنه. میخواد لباس تنهایی‌شو دراری براش. تنگه بدمصب. تنهایی نمیتونه.

موجود تنها، شانسشم تخمیه. یعنی اگه یکی هلاکشم کنه، دادستان‌ش توی محکمه‌ش یه آدم الکنه. یکی که محض رضای سگ نمیتونه چار کلوم بدون لکنت صحبت کنه. تا بیاد متن دادرسی رو بخونه، همه حوصله‌شون سر رفته باید ختم دادرسی رو اعلام کنن. یکی بود، دادگاه‌ش توی اقیانوس برگزار شد؛ از شانسش جخ رعد و برقم زد و کل اقیانوس بارید به آسمون.. تو ببین اون دیگه[...]

میخوام بگم اون نهنگ منم. نهنگ پنجاهودوهرتزی. یه مدت همه در جوابم لبخند میزدن و به نفر کناری‌شون میگفتن: خب، میگفتی:) اون صداهام از یه جایی به بعد صدای «آه» کشیدنم بود.

از لحاظ روحی نیاز دارم ریشه «تنهایی» در حقیقت از «تنـْآهی» بیاد. هستم، اما این هستن‌م مالامال از آه‌ها شده. دست بکش روی پوستم..

#تاکاتسوبو #ژاپنیا_بهش_میگن

#دلنوشته #تنهای_پوست_کلفت

#پوریا_قلی_پور #نمایش #تئاتر #فیزیکال #وحید_یارعلی

پ.ن. تاکاتسوبو رو ببینید. این متن برداشت و حس درونی من بود بعد از دیدنش. بخاطر همین اسپویلر آلرت نگذاشتم اولش.

پوریا قلی‌پور، رفیق هنرمند، به جسارت و هنرت احترام میگذارم و امیدوارم اون کسانی که توی این مسیر سنگلاخ به جای همراهیت ترجیح میدن مقابلت بایستند یه روزی سر عقل بیان. 👏🏽🐋

بعد از تحریر:
یک. این یه نقد نیست. کلنجارهای درونی من در باب موضوع نهنگ بودنه.
دو‌. من امشب خیلی رندوم اومدم این کار رو ببینم، با هیچکس هم قرار نذاشتم. میخواستم تنها ببینم‌ش.
سه. اومدم به امید بلیت حضوری، شانسم زد و ردیف یک صندلی سه بهم رسید. اما موقع ورود، متوجه شدم شانسم کماکان ازش خون میچکه. جلسه رسانه‌ای کار بود و ردیف یک رو قشر زحمت‌کش رسانه و مطبوعات گرفتند!
چهار. وقتی صندلی نازنین‌م رو از دست دادم و این دیر بدست آمده بس زود ز دستم رفت، این باعث شد در حین به این فکر کنم که اگه اونجا نشسته بودم از افکت های میدانی کار هم بهره مند میشدم! (تشریف ببرید متوجه میشید!) فلذا، فحش بر رسانه‌ای ها 😅 (مزاح)
کار جون دار و دوست داشتنی بود. متن، بازی ها، کارگردانی و... همه شایسته تقدیر بودند و احترام به مخاطب با ارائه اثر با کیفیت لحاظ شده بود.
به محسن میرزایی و عواملش تبریک و خسته نباشید میگم.

به امید دیدن آثار بیشتر و بهتر.
امیر مسعود، سوزان و شیوا این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کار خیلی قشنگی بود.
با بازیگرهای خیلی مستعد و جوان که همشون دوست داشتنی بودند.

امیدوارم آقای میرزایی کماکان این کارهای قشنگ برای کودکان مث همین کار و دیگر اثرشون "مهمان جامانده" رو ادامه بدهند. هرچند توی این وضعیت بغرنج هنر و تئاتر این مملکت، کمترین بها و حمایت به همین کارهای کودکان و نوجوانان داده میشه.
دمتون گرم.
امیر مسعود، سوزان و شیوا این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

«بودن یا نبودن» مسئله این نیست
از علی کهن عزیز و دوست داشتنی.

راستش دیدن این کار توفیق اجباری بود که برای من و مژده پیش اومد و چه اتفاق خجسته‌ای هم بود.

کار شریفی بود و دوستش داشتم.

ای کاش علی کهن بیشتر از این کارها بکنه. 👌🏼👏🏼
به عوامل کار علی‌الخصوص بازیگرها هم تبریک و خسته نباشید میگم.
وحید یارعلی (vahidyarali)
درباره نمایش آنتیگونه i
کار زیبایی بود. به نظرم برداشت آقای نفیسی، برداشت همگون و قابل قبولی از آنتیگونه بود.
کارگردانی خوب،
بازی‌های روان و خوب نقطه قوت کار بود.
اما به نظرم دکور میتونست بهتر باشه و بازیگرها رو بیشتر روی کارشون متمرکز کنه. پله‌های متزلزل تخت کرئون و طناب‌های دار انتیگونه و اسمنه منو شخصن مدام نگران می‌کرد که نکنه اتفاق بدی بیفته و اجرا خراب بشه. چون به نظرم خیلی حیف میومد.
خانم مرشد، آنتیگونه خوبی بود. از پس نقشش به خوبی براومده بود. به نظرم بازی در نمایشنامه‌های کلاسیک کار هر بازیگری نیست. کار همه بازیگران مخصوصن حوریه مرشد، مهدی خسروی و علیرضا بهادر رو تحسین می‌کنم. و صدالبته این انتخاب‌های خوب و درست رو.

یه جاهایی توی تندگویی دیالوگ‌ها باعث میشد مخاطب درست متوجه نشه و به یادآوری نمایشنامه متوسل بشه. به نظرم این هم اصلاح بشه، بهتره.

به ... دیدن ادامه ›› طور کلی آنتیگونه علی نفیسی رو دوست داشتم و حتمن دوباره به دیدن کار میرم.

از دوستان هم خواهش میکنم از این کار استقبال کنند تا تهیه کنندگان کرمانی بیشتر به نمایشنامه‌های کلاسیک اقبال نشون بدن.
متشکرم که وقت گذاشتین و تماشا کردیم و ممنونم که اهمیت دادین و نظرتون رو گفتین
۰۵ اسفند ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
حقیقت‌ش امشب دوتایی داشتیم پیاده‌روی می‌کردیم که خودمون رو جلوی خانه هنر دیدیم. فکر کردیم بریم یه تئاتر ببینیم. میدونستم سایکوسیس ۴:۴۸ رو صحنه‌ست و خودمو آماده کرده بودم براش. حتا اومدم تیوال و چک کردم که چی قراره ببینیم. ولی وقتی بلیت رو خریدم، متوجه شدم اون ساعت ۱۷:۳۰ اجرا رفته و ما بلیت بودن یا نبودن؛ مسئله این نیست رو خریدیم. توفیق اجباری شد که این نمایش رو ببینیم و پای ساخته استاد عزیز علی کهن بنشینیم و چه توفیقی از این خجسته‌تر.

و اما درباره خود کار؛ قطعن موضوع، موضوع شریفی بود و علی کهن رو ستایش می‌کنم به خاطر این نگاه ظریف و هنرمندانه. پلاتو برای این کار پر بازیگر کوچک بود و مشخص بود کارگردان برای میزانسن‌ها به سختی افتاده، اما خوشبختانه ایشون با ظرافت این مساله رو در کار حل کرده بود. در واقع کارگردانی وزنه سنگینی برای کار بود که باعث میشد بیننده تا پایان کار بهش توجه کنه و همراه باشه.

بازی‌ها هم سیال و ریتمیک بود و همین به نظرم خیلی مهمه. سالن زنده‌یاد علی معلم برای استاندارد خوبی برای صدا و دیالوگ‌های بازیگرها نداره. اما این بازیگرهای جوان از پس‌ش بر اومدند و برخلاف یکی دو اجرا که قبلن اونجا دیده بودم و از این معضل آزرده شده بودم، این اجرا مطبوع بود. سه تا از بازیگرها درخشان بودند به دید من و باقی، دوست دارم بیشتر از محضر استاد کهن برای یادگیری و تلمذ استفاده کنند. امیدوارم همگی موفق باشند و از کار، استقبال شایسته‌ای بشه.

بابت پرگویی عذرخواهم.
سپاس از حضور شما و حسن توجه تان
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

دلگیرم.

سخت دلگیرم و بیزار از این روزها..

روزهایی که قرار بود بهترین روزهای عمر من باشه.. که فکر میکردم یه بار دیگه به عشقی که داشتم رسیدم.
عشق به #تئاتر ، عشق به #بازیگری_تئاتر .

دنیایی که برام از هر علاقه‌مندی دیگری که داشتم، جذاب‌تر و قشنگ‌تر بود. [و شاید هنوز هم باشه..]

خارج شدن از خود، تبدیل شدن به خویشتن ... دیدن ادامه ›› دیگری و زندگی کردن به جای کسی که به واسطه‌ی خود واقعی‌ من وجود داره و نه کس دیگری. باید انقدر نزدیک باشم به اون من دیگری که هیچ‌کس نفهمه، این، من نیستم. یعنی منِ من نیستم. چون در اون لحظه، تماشاچی اون‌قدر به تو نزدیکه که با کوچیکترین حرکت اشتباهی، در باور تو شک می‌کنه و این یعنی تو گند زدی!!
[نوشتن این سطرها برای من ریسکیه. چون با آنچه امروز من میفهمم نوشته شده و مطمئنم بعدها نظرم در این باره بهتر و پخته‌تر میشه.]

اما چیزی که میخوام بگم، این نیست.

من گیر افتادم.

گیر افتادم بین روزهایی که سخت دوست‌شون داشتم و مطمئن بودم بهترین روزهای زندگیم هستند، اما در این لحظه، تبدیل شدند به روزهایی از جنس سیاه‌ترین و دوست نداشتنی‌ترین...

گیر افتادم بین روزهایی که بهترین فایل‌ها و فولدرها توی مغزم رو برای سیو کردن‌شون در نظر داشتم. داشتم حتی [به عادت] نشونه گذاری‌شون می‌کردم که از خاطرم نرن به این راحتی..

اما از نیمه‌ی راه، همه چیز به هم ریخت و...

یکی از بهترین کارگردان‌های من، کارگردان #هامون و #مهمان_مامان ، کسی که بخاطر نقشی که در رشد نگاه همه به هنر، خاصه سینما داشت، ستایش‌ش می‌کردم، کشته شد. به بدترین نحو! به بی‌رحمانه‌ترین و غیرانسانی‌ترین طرز ممکن.. افسوس که توی این مملکت، هر روز باید بیشتر از دیروز سفت‌دل‌تر و قرص‌تر باشی ولی این موقعیت دیگه از کنترل من خارج شده. این نوع مرگ‌ها طبیعتن باید برای شهروند ایرانی عادی شده باشه. اما نشده. برای منِ لعنتی نشده..

در گوشه‌ای در این جهان، دو کشور به جان هم افتادند و مردم هر روز دارند به خاطر پوچ کشته میشن. به خاطر هیچ خونه‌هاشون ویرون میشه و در یک آن، عزیزان‌شون در زیر آوار موشک و گلوله و راکت و هر قتاله دیگه‌ای، باهاشون وداع می‌کنند و میرن..

فکر می‌کردم بعد از این روزهای شیرین، بعد از تجربه مستانه‌ی #نمایش #کلاه_شما_قاضی ، متنی در رثای آنچه دوست‌ش می‌داشتم می‌نویسم و باهاش خداحافظی می‌کنم.

اما این سرنوشت محتوم هر شهروند خاورمیانه‌ایه. که بهترین روزهاش هم با مرگ و خون عجین بشه..

پس عجالتن، نخیر.
یعنی از خیر همین هم گذشتم.
من اصلن این روزها رو دوست ندارم.

#وحید_یارعلی #نه_به_جنگ #داریوش_مهرجویی
فائزه، امیر مسعود، امیرمسعود فدائی، میثم محمدی و سپهر این را خواندند
پویا فلاح این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

مثل اولین باری که شازده کوچولوی اگزوپری یا عقاید یک دلقک هاینریش بل رو میخونی...
مثل دفعه اولی که شعر صدای پای آب سهراب، داروگ نیما، آنکه میگوید دوستت میدارد شاملو، زمستان است یا قاصدک اخوان یا... رو میخونی...

مثل اولین باری که سینما پارادیزو رو میبینی...
مثل اولین باری که هتل کالیفرنیا ایگلز یا ایز دیس لاو باب مارلی یا نومبر رین گانز یا ستروی تو هون لدزپلین رو گوش میدی...

بعد از اینا دیگه خیلی باس بگذره تا دوباره یه چیزی بتونه لذت اولین بار رو بهت بده...

#نوستالژی
#دراما
#اولین_بار
عشق به تاتر همیشه توی رگ‌های من می‌مونه.
چه این کار -که اولین کار من هست و بخاطر موضوع‌ش با سختی‌ها و حساسیت‌های فراوان به اجرا رسید- آخرین کارم باشه، چه نباشه.

یادم می‌مونه روز جمعه، هفتم مهر، دومین شب اجرا رو که وقتی برگشتم رو به سالن و دیدم سالن مملو از جمعیته و پر از چشم‌های دوخته به منه، به صورت توامان زانوهام از شدت ترس به لرزش افتاد و زبونم مثل چوب شد توی دهنم و لذتی که وصف نشدنی بود و هست و برای همیشه خواهد موند.

زندگی کردن در جای دیگری و به جای دیگری، اون حسیه که هیچ‌وقت فراموشم نمیشه...

#نمایش_کلاه_شما_قاضی
#وحید_یارعلی
امیرمسعود فدائی و سپهر این را خواندند
fariba ranjbar و نرگس جورابچیان این را دوست دارند
سلام. چه حس خوبی 👌 موفق باشید
۰۹ مهر ۱۴۰۲
وحید یارعلی
بله متاسفانه! از اون حس‌های خوبی که فقط یکبار، تنها و تنها یکبار به آدم دست میده، بعدش هم هر کااااری کنی، لذت دفعه اول تکرار نمیشه.
چرا متاسفانه؟! خیلی ها همین یک بار را هم تجربه نمیکنند
۰۹ مهر ۱۴۰۲
وحید یارعلی (vahidyarali)
فریبا
چرا متاسفانه؟! خیلی ها همین یک بار را هم تجربه نمیکنند
نه از اون متاسفانه‌های تلخ. از اون‌هایی که افسوس میخوری که شیرینیِ این اولین بار‌ها فقط همون یکبار و در واقع همون اولین باره که قابل لمس و قابل چشیدن هست. افسوس از حلاوتی که وقتی بهش فکر میکنی، همه وجودت از حسِ خوشی اون لحظه به رعشه میفته. اما دیگه تکرار نمیشه.
کسانی که همین یکبار رو هم تجربه نمی‌کنند... کاملن قابل تامله. خوشحالم که نبودم جزو اون کسان. فرمایش سرکار کاملن درسته. 🙏🏼✌🏼👍🏼
۱۲ مهر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
وحید یارعلی (vahidyarali)
درباره نمایش در هم تنیدگی i
زوج هنری هنرمند عزیز من. هنوز داغِ داغِ ندیدن این کار که می‌خواستم بیام و دقیقه نودی، نشد که بشه. 😕
وحید یارعلی (vahidyarali)
درباره نمایش در هم تنیدگی i
برای من که عاشق کارهای «دوباره» و کارهای انفرادی و دوئت‌های خوب این دو نفرم، باید یه راهی پیدا بشه که توی این بازه‌ی زمانی -که برهوت تعطیلی رسمی هم هست?- از کرمان بیام تهران و ببینم‌شون... نیست آیا؟! ?
شاهین ه، امیر مسعود، تانیا، معصومه طالبی، میشا و مهرنوش مومنی این را خواندند
سپهر این را دوست دارد
خرداد که تعطیل رسمی داره
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
پونه ٢٥
اگه شهادت باشه تیاتر هم تعطیله آخه
آها، درسته، حواسم نبود
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
وحید یارعلی (vahidyarali)
بله متاسفانه، تعطیل رسمی خرداد ماه به مناسبت های منافی هنر و تفریح و خوشی هستند.
۰۴ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
 

زمینه‌های فعالیت

تئاتر
شعر و ادبیات
سینما
هنرهای تجسمی

تماس‌ها

Yahoo!
09357771796
اینستاگرم وهید و دیگر هید