خسته نباشید میگم به عوامل این نمایش.
اما متاسفانه هم متن هم کارگردانی، از متوسط هم پایینتر بود.
پیشنهاد نمیکنم.
آخه چقدر شما زیبا هستین خانم آدینه :)
اومدم که یادبگیرم ازتون. و یادگرفتم 🌿
کار تو یه لیگِ دیگه بود :)
لذت بردم
فلسفه و علم رو به میدون مبارزه کشوند نه برای شکست، برای اینکه یادمون نره همواره جهان درحالِ تکامله. و همزمان در حال انحطاط...
نیاز دارم نشست یا یک جلسهی نقد و بررسی برای این کار باشه و پای حرفای نویسنده و کارگردان بنشینم. چون گرههای زیادی برام باقیمونده. که خب بخش زیادیش طبیعیه و بخشیش هم نه. اما دلم میخواد بدونم نویسنده با این گرهها چطور مواجه شده و خلاصه فلسفی علم یکی از فیلداییه که خیلی دوستش دارم و فکر میکنم یه جورایی بشه گفت درونمایهی این اثر فلسفهی علم بود..
دست مریزاد به تیم
سلام. یکی شدن بازیگرها خیلی به دلم نشست. کارکترا تیکهپاره نبودن. ولی قصه هرچند در آغاز درگیرم کرد اما رفته رفته کمجون شد. و شوخیها به اندازه بود. خسته نباشین 🌿
سلام من یه دونه بلیط ردیف ۴ برای امشب دارم اگر کسی میخواد 🌿
09029288810
سلام.
جناب مساوات، از زمان و مکان خودت جلوتری و این چیزیه که یه هنرمند نیاز داره برای اینکه تاثیرگذار باشه.
من دوست داشتم و لذت بردم و یادگرفتم.
کار سخت، تمیز انجام دادنش سختتره. و خا نوا ده تمیز یود خیلی.
خسته نباشین 🌿
فقط یه چیزی؛
من صندلی ۱ ردیف هشت بودم و یه نور سبز گوشهی سمت راست استیج روی کف افتاده بود و خیلی رو مخ بود :( فکر کنم نور بک استیج بود.
گفتم بگم شاید بشه رفعش کرد.
"بازیگر باید کاری کنه که فراموش بشه."
این جمله خیلی درگیرم کرده...
لذت بردم از اصالت و نبوغ استاد زنجانپور و حرفهای بودنِ آقای بهرامی...
به امید اینکه بازم اساتید تئاتر رو روی صحنه ببینیم و یادبگیریم ازشون.
من از کارهای سادهای که اجازه میده بیتکلف روح و ذهنت درگیر بشه، خوشم میاد. خصوصا اگه متن و بازیها خوب باشه.
و برای منی که یه بخشی از وجودم هنوز با جامعهشناسی عجینه
دیدن یه کار اجتماعی روحم رو تازه میکنه...
هنر میخواد که کار اجتماعی تصنعی و شعاری نباشه.
انتظار یه اتفاق غیرمنتظره نداشته باشید، انتظار دکور و صحنه و لباس عجیبی رو نداشته باشید و فقط از قصه و بازیها لذت ببرید.
پیشنهادش میکنم.
سلام و خسته نباشید به تیم آناتومی.
مخصوصا بازیگرا که خییییلی بازی کردن این کار به نظرم سخته حرفی توش نیست که خیلی خوب کارشونو انجام دادن.
اما خب من لذت نبردم.
نه از متن (هم فرم هم محتوا)
نه از کارگردانی
میشد طوری باهم ست بشن سه داستان که انقدر فوکوس کشی مداوم نکنه صحنه. اعصابم خوررررد شد حقیقتا :///
و میشد کوتاهتر باشه کار. و با توجه پیچیدگی متن، اون تعلیق اولیه میشد یکم زودتر به سرانجام برسه و مخاطب بفهمه با چی روبه رو هست.
همین.
سپاس
آهان یه چیز دیگه
پوستر کار رو هم دوست داشتم :) حس خوبی میده و با اتمسفر اجرا هماهنگه.
از اینکه دیدمش راضیام.
خسته نباشید به عوامل بیپایانی ⚘️
حدیث میرامینی لطفا بیشتر روی صحنهی تئاتر باش. تو حیفی برای تصویر:)
از بازیها کلی چیز یاد گرفتم
ممنون
ولی حس میکردم خانم الهام شعبانی عزیز بیشتر از متن با بداهه پیش میرفتن و این گاهی باعث تپق میشد که البته توی ذوق نمیزد ولی خب یکم از تمیزی کار کم میکرد. شاید شبی که من دیدم اینطوری بوده نمیدونم...
اگر برای فردا (پنجشنبه) کسی بلیط داره بگه. ۳ تا میخوام
"ای کاش زندگی هم به اندازهی تئاتر واقعی بود."
بعد از مدتها یه کار ایرانی و کااااملا رئال.
من کیف کردم از دیدنش. ذهنم فارغ بود از پیچیدگیها...
خسته نباشید.
ولی خدایی چطوری بوی خیار تا انتهای سالن میومد؟
عالی بودین
فکر کنم وقتی نقش دچار اشکالی در بدنه راحتتر میتونه باهاش بازی کنه تا اینکه کاملا فلج باشه. اینکه همهی همهی انرژی و حست رو طوری مدیریت کنی که بی کم و کاست به مخاطب برسه خیلی هنرمندی میخواد.
و اینکه خیلی روندن ولیچر برقیت خفن بود زن! میتونی مسابقه بدی باهاش😄
تپق نزدن شاهین زارع هم وسط اوووون همه کلمه، دستمریزاد داشت.
اهان یه چیز دیگه، تا حالا عمارت ارغوان نرفته بودم. خوشمان آمد :))
برای امروز، ۲۶ آبان کسی بلیطی نداره که نخوادش؟
خدایا.مگه میشه انقد نچسب؟
بازیها بد. کارگردانی بد.
تپقهای زیاد.
تیکههای بهم نچسبیده.
شوک شدم اصن 😕
جمعهی گذشته، برای بار سوم دیدمش :)))
هر بار به جور جدیدی کیف میکنم.
چه هیلاج، چه مولوی، چه شهرزاد.
حرفامو دفعه قبل کامنت کردم ولی این موند که "من عاشق رورانس نداشتنتونم." ♡