که زیر سلسله رفتن طریق عیاریست.
خسته نباشید. بسیار.
با خون یخزده در رگها، فرو رفته در صندلی. قابهای دهشتناک. خسته نباشید. خسته نباشید.
تاریده باد تیرگی تیرهگون تاریکی از تاریخانهی تن
خیرهکننده و نفسگیر. خسته نباشید به گروه عزیز سیئر، همیشه بدرخشید.
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
روبهصفتان زشتخو را نکشند
گر عاشق صادقی ز کشتن مگریز
مردار بود هر آنکه او را نکشند
روی تشکچه و خارج از ظرفیت انسان/ اسب، پنجاه/ پنجاه رو دیدم و حالا انسان خوشبختتری هستم. نفسگیر. ابدیتی برای چشمها. نشانه و معنا. کاش میشد همیشه وجود را، انسان را، اینطور به عمق برد و زیبا کرد و معنا سپرد تا از رنجش کاسته شود. ممنونم. بسیار ممنونم.
خانوم، آغوشی برای چشمها.
خسته نباشید به خانم بخشی و گروه نمایش خانوم.