در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال سریال ایرانی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 04:49:11
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
میخواستم بعد از قسمت اول نظرمو بگم
گفتم زود قضاوت نکنم🥴
دو قسمتی ک دیدم افتضاح، اینهمه بازیگر و این همه بد بودن🙄
با توجه ب اینکه بیشتر سریال هم در ترکیه ساخته شده و بازیگر ترکی داره و هزینه های بالا،بنظرم بیشتر جنبه ی تجاری مهم بوده و جنبه ی تمیز کردن پول تا ساخت یک سریال😑
بعد از مدت ها من هم دست به قلم شدم تا بگویم انتظارم از نرگس آبیار با کارنامه ی درخشان سینمایی اش واقعا فراتر از این ها بود … لزوما هر کارگردان قوی که فیلم خوبی می سازد نمی تواند سریال خوبی هم بسازد و برعکس … فیلم برداری سووشون افتضاح بود مثل یک فاجعه تمام عیار با سکانس های شلخته و گیج کننده و لحظاتی که چشم نواز بود اما مثل خواندن رمان عمیق و درگیر کننده نبود و مخاطب را مجذوب و میخکوب نمی کرد … از طرفی هم باورم نمی شود همین کارگردان بامداد خمار را به این زیبایی و ظرافت به تصویر بکشد !!! فقط می دانم برگ برنده ی تمام آثارش انتخاب بازیگران مناسب برای هر نقش و طراحی گریم و صحنه و لباس است.
امیر مسعود و شاهین محمدی این را خواندند
علی عطاپور این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اجراهای روزبه حصاری در برنامه «کارناوال» بی‌تردید از درخشان‌ترین و کم‌نظیرترین تجربه‌هایی بود که می‌توان در قالب یک برنامه نمایشی و تلویزیونی مشاهده کرد. آنچه او روی صحنه ارائه داد، تنها یک اجرا ساده نبود؛ بلکه با بازی عمیق، بدنیت قدرتمند، بیان حساب‌شده، سناریوهای سنجیده، نورپردازی هوشمندانه و موسیقی تأثیرگذار، مخاطب را در لحظه میخکوب می‌کرد.

با وجود اینکه این اجراها تنها از طریق تلویزیون و در شبکه خانگی دیده می‌شد، تأثیری که بر مخاطب می‌گذاشت کم از تجربه حضور واقعی در سالن نداشت. هر صحنه با چنان دقت و انرژی پرداخته شده بود که بیننده را برای چند دقیقه از زمان جدا می‌کرد و وارد دنیایی می‌ساخت که روزبه حصاری با قدرت و ظرافت خلق کرده بود. واقعاً حیف و صد حیف که چنین نمایش‌های فاخر و سنگینی در حضور عموم برگزار نشد و تنها عده‌ای معدود و با شرایط خاص توانستند این اجراها را از نزدیک ببینند.

خلأ چنین نمایش‌هایی با این سطح از سناریو، طراحی صحنه، نورپردازی و بازی سال‌هاست در تئاتر ما احساس می‌شود. اجراهای روزبه حصاری نشان داد که تئاتر می‌تواند هنوز هم شگفت‌زده کند؛ می‌تواند به استاندارد جهانی نزدیک شود؛ می‌تواند تجربه‌ای خلق کند که مخاطب پس از پایان اجرا برای چند دقیقه نتواند ... دیدن ادامه ›› از جایش بلند شود. این حس همان چیزی بود که در کارهای او موج می‌زد و جای آن در صحنه‌های رسمی تئاتر به‌شدت خالی است. ای کاش روزبه حصاری این اجراهای خارق‌العاده را در سالن‌های تئاتر هم روی صحنه ببرد تا ما بتوانیم این تجربه کم‌نظیر را از نزدیک لمس کنیم.

اما تلخ‌ترین بخش ماجرا قضاوت نادرستی بود که از سوی برخی تماشاگران حاضر صورت گرفت. تماشاگرانی که بی‌انصافی کردند، عظمت اجراها را ساده شمردند و رأی شایسته‌ای به این آثار ندادند. کاش این نمایش‌ها در معرض قضاوت افرادی قرار می‌گرفت که حداقل ذوق و سلیقه نمایشی داشتند، تا نتیجه‌ای رقم بخورد که در شأن توانایی‌های روزبه حصاری باشد. چراکه کیفیت اجرایی او در سطحی قرار داشت که نه‌تنها در این برنامه، بلکه حتی در مقایسه با نمایش‌های بین‌المللی نیز قابل دفاع و افتخارآفرین بود؛ نه اینکه در کنار نمایش‌های سطحی یا رپ‌گونه سنجیده شود.

در نهایت امیدوارم روزبه حصاری این نقد را ببیند و این اجراهای فاخر را دوباره روی صحنه تئاتر زنده کند. ما بی‌صبرانه منتظریم این‌بار نه از پشت قاب تلویزیون، بلکه در تاریکی سالن و از فاصله چند متری، نظاره‌گر شکوه بازی‌های او باشیم. این آثار شایسته دیده‌شدن دوباره‌اند و مخاطبان واقعی تئاتر، بی‌شک قدر چنین هنری را بیش از هر کس دیگری خواهند دانست.
امیر مسعود این را خواند
رها برگزینی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اوج و شاهکار این پروژه و کل این دو سری و چندفصل بنظر من فصل هفتم بود و هست. با تشکر و عرض خداقوت به همه عوامل حرفه ای این کار و به امید پروژه های پیشرو و محشر بعدی :)
امیر مسعود این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برتا: داستان یک اسلحه به کارگردانیِ امیرحسین ترابی بخشِ پنهان در یک روایتِ پلیسی است که به کشف و شهودی عقلانی بر اساسِ ادله‌ ختم می‌شود. قصّه برایم خیلی تعلیق داشت و از همه مهم‌تر شیوه‌ی پرداخت به واکنش‌های سرگرد، با بازی حقیقت‌دوست، برایم جذاب و خاصّ بود. اگرچه از نظر تکنیکی در برخی جاها با کارگردان هم‌نظر نیستم، مانند: اُپِنینگِ فیلم که در ابتدا مدیومی همتای فیلم‌های استنادی دارد و بعد، آن تمرکز به روایتی منسجم تغییر می‌کند و از حالت 4:3 به واید جهش می‌یابد. تغییرِ مدیوم در یک اثرِ قصّه‌گو نباید به اندازه‌ای سریع و غیرقابل مفهوم باشد که تماشاگر شکل مابه‌ازایی آن را نتواند پیدا کند؛ مثلاً همه‌ی ما همذات‌پنداریِ عمیقی با این قصّه داریم که بر اثرِ واکسن‌های آلوده‌ عدّه‌ای بی‌کَس‌وکار شده‌اند اما این به سمپاتی و هرمونوتیکِ جریانی ارتباط داده نشده. تکنیک در برخی لحظات داستان را به خوبی، تا به اینجا که یک قسمت از آن را دیده‌ام، روایت نمی‌کند امّا آنچه برای شخصِ من در ذاتِ چُنین درامی اهمیت دارد استفاده از الگوریتم‌های نوآورانه‌ای است که تبدیل به ویژگیِ مُنحصِربه‌فردِ سرگرد می‌شوند. مثلاً در «نوار زرد» امیر آقایی را بارها دیده‌ایم که با همسرش در خیالِ خود حرف می‌زند و این برایمان شاید تکراری باشد امّا استوانه‌ی درام در «برتا: داستان یک اسلحه» تفاوت‌ها را مشخص خواهد کرد و...
متن کامل را در مجله سینمایی برداشت بلند بخوانید.
https://longtake.ir/mag/?p=25929
ویدئوی مرتبط را در کانال آپارات من ببینید.
https://aparat.com/v/cma086v
امیر ناصری این را خواند
محمد فروزنده و درسا این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شغال بهرنگ توفیقی نهایتِ ذاتِ فرهنگ گُسیختگی در جامعه‌ی نمایشِ خانگی است که ترویجِ افسردگی، بی‌بندوباری، سیاست‌زدگی و واپس‌گرایی در آن زبانزد شده. گویی نافِ نمایش‌خانگی را یک اُپوزیسیون بُریده. داستان‌هایی پُر شده با مشروباتِ الکلی، موادِ مخدر، ثروتِ ناشناخته، پوکر، تجاوز به عُنف روابطی که به ازدواج ختم نمی‌شوند و خارج از ازدواج هستند و... که همه‌ی این تالی‌فاسدها بجای یک نقدِ اجتماعی تبدیل به فرآیندی دراماتیک و جذاب می‌شوند تا بیننده ناخودآگاه نسبت به سلبریتی‌های مُنَقَّش در اثر کِشِش پیدا کند. اگر قرار است این شبکه کپیِ خوب یا بدی از محصولاتِ ترکیه‌ای و یا هرجای دیگری برایمان بسازد، پس وجودِ ذاتیِ او کم کم جایگزین صدا و سیمای ملّی خواهد شد و زودپزی را از مزخرفاتِ غربی پُر خواهد کرد که سوپاپ اطمینانِ آن دیگر خراب شده. من مسئله‌ام با تدافعِ فرهنگی این شده که اساساً با تداخلِ فرهنگی اشتباه گرفته می‌شود. تجاوز به نجابتِ یک دخترِ ایرانی همان‌اندازه باید بد باشد که مشروب خوردن و دماغی بالا رفتن. این آثار از ایرانی بودن فقط نام و شمایلِ فارسی را بدوش می‌کشند و بویی از معرفت و فرهنگِ ایرانی نبرده‌اند. غیرِ ممکن است محصولی الهام گرفته از غرب حاویِ جزئیاتی باشد تا فرهنگِ ملّی را بدوش کشد. بله من خیلی کوچکتر از آنم که درباره‌ی فرهنگ و زن ایرانی حرف بزنم امّا حداقل دلم برای امثالِ خودم می‌سوزد که با تلویزیون سرگرم نمی‌شوند و پناه می‌برند به آثاری که با شیبِ ملایم در حالِ فروپاشیِ نظامِ فرهنگیِ کشور هستند سرشان گرم شده و...
متن کامل را در مجله سینمایی برداشت بلند بخوانید.
https://longtake.ir/mag/?p=25833
https://www.aparat.com/v/zld80l7
ملیکا حبیب اللهی (میکاییل) این را دوست دارد
دیگه وقتی جلوی چشممامون خانم هارو ب زور میزدن و میبردن تو وَن ، و ملت ب جز فیلم گرفتن کاری دیگه نمیکردن، الان با ی سریال سطح پایین ، غیرت ایرانی قمار شده!!!؟
خیلی وقته بی غیرتی مُد شده
کدوم غیرت برادر🕊️😊🕊️
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کار بدی نبود، اما خیلی هم مالی نبود راستش! نرگس آبیار با شاهکار «شبی که ماه کامل شد» الان باید چیزی رو ارائه می داد که نه چندتا، بله حداقل یک پله بالاتر از «نفس» یا همین «شبی که ماه کامل شد» می‌بود، که خب به دیدگاه من، پایین‌تر از اوناست. میلاد کی‌مرام بدترین و مریم سعادت بهترین انتخاب در بین هنرپیشه‌گان این کار بودند.
امیر مسعود این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
عالیه
اوج غیرحرفه‌ای و تخیلی بودن سریال در قسمت ششم جاییه که پژمان جمشیدی در یک روز از داستان، در صحنه‌های مختلف با مو و ریش بلند و کوتاه و حتی با لباس‌های متفاوت ظاهر میشه!
یعنی واقعاً هیچ‌کس پشت صحنه حواسش به این تغییرات نبوده؟!
چطور ممکنه یک اثر این‌قدر بی‌دقت و شلخته ساخته بشه؟!
رنگ تیشرت از یک پلان به پلان بعدی عوض میشه و این یعنی ضعف جدی در تداوم و هماهنگی صحنه‌ها.
وقتی تا این حد اصرار دارید که یک نقش رو حتماً پژمان جمشیدی بازی کنه، لابد ایشون همزمان در چند پروژه دیگه هم بوده و گریم‌ها تغییر می‌کرده.
اینقدر اشتباهات ساده!!!
خجالت نمی کشید؟!
اون چیزی ک مخاطب رو فرض کردید، خودتونید😊
من اگه اعتماد به نفس منوچهر هادی را داشتم الان اسکار گرفته بودم!
آوا فیاض (avafayyaz)
درباره سریال شغال i
به وقت دیده شدن
تأملی در موقعیت بازیگری امیرحسین فتحی
آوا فیاض

روزنامه ایران | پنج‌شنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۴ | صفحه ۱۹

بعضی داشته‌ها همان‌قدر که از بیرون فرصت دیده می‌شوند، برای خود شخص، تهدید هستند.
به دنیا آمدن در یک خانواده شناخته شده یعنی هویت فرد از همان اول بر اساس نام خانوادگی‌اش تعیین می‌شود، نه عمل‌کرد یا دست‌آورد شخصی.
در ... دیدن ادامه ›› بازیگری، پسر یا دختر فلانی بودن شاید کاتالیزوری برای ورود به این عرصه باشد اما ساخت هویت فردی و اثبات استعداد و توانایی شخصی خیلی سخت‌تر و زمان‌برتر از زمانی‌ست که یک فرد ناشناس پا به این حوزه می‌گذارد چرا که اجازه آزمون و خطا دارد و بدون پیش‌زمینه فقط به خروجی نهایی کار او دقت می‌شود.
امیرحسین فتحی یکی از مثال‌هایی‌ست که شاید اگر پسر یک کارگردان حرفه‌ای و کاربلد نبود خیلی زودتر از این‌ها نقش‌های متفاوت از او‌ می‌دیدیم، نه لزومن به معنای کیفیت بیش‌تر بلکه فضا داشتن برای تجربه‌های متعدد.
نقش «کامیار» در سریال شغال که این روزها در حال پخش است، وقت دیده شدن امیرحسین فتحی است. انرژی و تلاش‌‌های او برای به تصویر کشیدن این کاراکتر چندلایه با انتخاب یک بازی بیرونی و متفاوت نسبت به نقش‌های قبلی‌اش، در کل کار دیده می‌شود اما چرا این تلاش‌ها گاه به درستی به ثمر نشسته و گاه غلوشده به چشم می‌آیند؟

این بازی بیرونی جایی که لایه جدیدی از کاراکتر کامیار را در سکانس استخر با پدرش (مهدی سلطانی) می‌بینیم، بسیار درست و تاثیرگذار است. دوربین حرکت اضافه ندارد و اجازه می‌دهد تماشاگر قصه کاراکتر را بشنود.
فتحی در این سکانس قرار است رازی از کودکی خود را فاش کند که دلیل اصلی رفتارهای خشن، عصبی و عدم توانایی او در رفتار بالغانه است. فتحی جوری کامیار را بازی‌ می‌کند که بدون شکستن غرور، التماس کردن یا ترحم خریدن، بزرگ‌ترین دردش را به پدرش می‌گوید و جوری او را گوشه‌ی رینگ می‌گذارد که جز سکوت چیزی باقی نمی‌ماند. او در این سکانس از آن کامیار بی‌عقل، پررو و منزجرکننده در حرکتی ظریف با تلفیق حس درونی و بازی بیرونی به آرامی لایه تازه‌ای از شخصیت را رو می‌کند. حالا شاید هم‌چنان تماشاگر گناه تجاوز را بر او نبخشد اما دیگر کامیار را سیاه نمی‌بیند و احتمالن بتواند درک‌ش کند.
یا در سکانس اولین گفت‌و‌گو با زن‌ پدرش (شبنم مقدمی) حس اضطراب پنهان‌شده شده زیر اعتمادبه‌نفس ساختگی و صحبت در مورد کتاب هیتلر را به خوبی بازی می‌کند.

همین جنس از بازی در برخی سکانس‌‌ها نپخته و غلو‌آمیز شده‌ است؛ به‌خصوص در سکانس‌هایی که سطح کیفی بازیگران تراز نیست. این‌جاست که نقش مهم کارگردان در هدایت بازیگر و انتخاب درست موقعیت به چشم می‌آید. برای مثال انتخاب بازیگر زن نقش مقابل کامیار (تارا) به قدری اشتباه است که پاس‌کاری‌های عاطفی و‌ حسی اتفاق نمی‌افتد. بی‌تجربگی بازیگر نقش تارا در بیان دیالوگ، انتقال حس و‌ درک درست از موقعیت سکانس کاملن مشهود است. در سکانس‌های پرتنش وقتی حس از یک کاراکتر منتقل نمی‌شود، مانند دعوا در خانه‌ی کامیار که منجر به خودزنی او می‌شود یا درگیری در کافه، بار اضافه روی دوش کاراکتر دیگر می‌افتد. این‌جا اگر بازیگر تجربه کافی نداشته باشد و کارگردان نیز اندازه‌ی بازی بیرونی را کنترل نکند، هم‌چنین انتخاب درستی در اندازه‌ی نما و زاویه نداشته باشد، طبیعی‌ست آن میزان از خشم و واکنش کامیار نیز زیاد از حد دیده شود. بالانس در حس و کیفیت ارائه بازیگران بر عهده‌ی کارگردان است که از بیرون کلیت قاب را می‌بیند.
اما در کنار تمام سکانس‌های پر دیالوگ و پر اکت، یک پلان کوتاه است که توانایی فتحی در بازیگری را بیش از قبل نشان می‌دهد. جایی که آوا در آینه‌ی دست‌شویی رستوران، تصویر کامیار را می‌بیند. تمرکز قاب روی‌ کاراکتر آواست، اما نگاه عمیق کامیار که ترس، استیصال و شرمندگی را توامان دارد، در همان آینه به خوبی منتقل می‌شود.
این بازی درونی شاید در امتداد نقش صابر عبدلی در «شهرزاد» مانند سکانس شوخی‌های عاشقانه با شیرین کنار حوض یا نقش سیاوش در «جیران» مانند سکانس دیدار با جیران و شاه هنگام اسارت و‌ شکنجه باشد.
فتحی بازیگری‌ست که با تغییر لحن و حالت چشم‌ها می‌تواند حس را به خوبی منتقل کند. نیازی به حرکات پررنگ بیرونی ندارد اما هر بازیگری دوست دارد نقش‌های متفاوت بازی کند و حالا بعد از نقش سامان در سریال «قطب شمال»، این دومین بار است در یک نقش اصلی متفاوت در پروژه‌ای مستقل از پدرش، ظاهر شده است. پس از گذشت سال‌ها از ورود او‌ به بازیگری، این دو فرصت اخیر شاید باعث شود کارگردانان جسارت سپردن نقش‌های جدید را به خود امیرحسین فتحی پیدا کنند، نه به پسر حسن فتحی.

خیلی خوب بود .فیلمش رو دیده بودم قبلا ولی سریالش رو که دیدم خیلی برام جذاب تر و بهتر بود چون داستانش رو به صورت کامل میبینی و لذت میبری
مهران رحمانی فر این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مثل اینکه نماوا باسرمایه‌گذاری در این سریال ونداشتن مخاطب کافی به مشکل خورده،اکثرا مخاطبین از فیلم برداری وصحنه های کش دار وکسل کننده ناراضی بودند ،
امیر مسعود و محمد فروزنده این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با توجه به قسمت های منتشر شده از این سریال، به برداشت کلی از کارگردانی آقای توفیقی دست پیدا کردم که متاسفانه دوست ندارم اینگونه ایشان را قضاوت کنم.
اما در کمال احترام، این سریال توهین بزرگ به یک قشر آسیب دیده جوامع امروزی ست. به هیچ صورتی، نتوانستم حتی یک دلیل پیدا کنم تا قسمت چهارم رو ببینم و متاسفم برای کسانیکه قربانیان این فاجعه هستند و باید به تماشای سوهان تمسخر زخمهایشان بنشینند.
این سریال با وجود تمام تبلیغات و حضور نام‌های بزرگ، بیشتر شبیه یک کپی دست‌دوم از کلیشه‌های کهنه تلویزیون است تا یک اثر جدی و تازه.😕

داستان آن به شکلی خسته‌کننده بر همان تقابل نخ‌نما و پیش‌بینی‌شده «ثروتمندِ شرور» و «فقیرِ مظلوم» تکیه کرده و کوچک‌ترین تلاشی برای خلق پیچیدگی یا غافلگیری نمی‌کند.🤷🏻‍♂️

ریتم سریال هم نه‌تنها کند است، بلکه به‌دلیل پرش‌های بی‌منطق و تدوین آشفته، هر بار که مخاطب می‌خواهد درگیر روایت شود، از قصه پرت می‌شود.🐢

فضاسازی به‌ظاهر رازآلود کارگردان هم چیزی جز تکرار حال‌وهوای آثار قبلی‌اش، مثل ... دیدن ادامه ›› «مرداب»، نیست
انگار که با همان دکور، همان نورپردازی و حتی همان میزانسن مواجهیم، فقط نام سریال عوض شده است.🤔

اما شاید بزرگ‌ترین ضربه را خود بازیگران زده‌اند. به‌جز معدود نفراتی که سعی کرده‌اند متفاوت ظاهر شوند، اغلب نقش‌ها با همان اکت‌ها و تیپ‌های مصرف‌شده قبلی اجرا شده‌اند. نمونه آشکارش حمیدرضا آذرنگ است که هرچند بازیگری توانمند است، این‌بار هم بی‌هیچ تغییر یا ریسک تازه‌ای، همان شخصیت‌پردازی‌های تکراری آثار گذشته‌اش را تحویل داده. این یکنواختی و بی‌خلاقیتی در بازیگری، همراه با کلیشه‌های روایی و تدوین شلخته، باعث شده «از یاد رفته» نه‌تنها از یاد نرود، بلکه حتی در خاطر نماند🕊️🫠🕊️
سلام اینقدر از دیدن این سریال حالم بد شده که هی به خودم لعنت میفرستم که چرا سریال و پیگیری کردم اخه چرا همش توی سریال هاتون میخواین بدی و بد بودن و رواج بدین چرا همش باید تمام ادمهای خوب داستان بمیرن چرا اینقدر صحنه های وحشتناک رو توی فیلم اینقدر عادی نشون میدین از نظر شما کشتن یه نفر کارگر بدبخت و سوزندنش با بنزین چه قشنگی به سریال شما میده که این کار و اینقدر راحت نشون میدین میتونست این سریال با یکم دوباره نگری خیلی بهتر نمایش داده بشه و خیلی بهتر و اموزنده تر تموم بشه میخواین همش بگین دنیا جای ادمهای بده و بدی رو رواج بدین واقعااا که سریال بسیار گندی بود
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از یاد رفته در حال از یاد بُردنِ خیلی از معارفِ فرهنگی در جامعه است. سریالِ برزو نیک‌نژاد چرا و چگونه به خود اجازه می‌دهد مادری را که بهشت زیرِ پای او است و مقامِ شامخی در جامعه‌ی ایرانی دارد این‌طور تخریب کند؟. این فکت هر اندازه هم دراماتیک و داستانی باشد یک توهینِ مستقیم به جایگاهِ اجتماعی یک زنِ ایرانی است. زنِ ایرانی اگر در زندان هم بچه‌اش را شیر دهد و بزرگ کند ما حق نداریم و نباید با چُنین مزخرفاتی جایگاهِ رفیعِ او را زیر پا بگذاریم. برای خودم متأسفم که 4 قسمتِ این سریال را دنبال کردم، چرا که فکر کردم از این گروه که گنگ‌شان هم خیلی بالا است می‌شود چیزی یاد گرفت. پای چُنین محصولی که قطعاً ضدِّ فرهنگِ ایرانی است نشستن نه تنها خیانت به زنِ ایرانی‌‎ای است که تا پای شهادت برای دشمنی که از اللهُ اکبرش می‌ترسد، که مبادا او گوینده‌ی خبر باشد، ایستاده؛ بلکه می‌تواند ادامه‌دار شدنِ آن و اصرار بر دراماتیک بودن آن حُرمتِ پدری و مادری را در جامعه‌ی ایرانی زیر سؤال ببرد. این خیانتِ فرهنگی در یک دیالوگ خلاصه می‌شود: توی کارت ملی‌ات هیچ اسمی ازش نیست تو داری نام‌خانوادگی پدرت و یدک می‌کشی!!! و...
متن کامل را در روزنامه‌ی اینترنتی برداشت بلند بخوانید.
https://longtake.ir/?p=24723
امیر مسعود و پویا اندیشه این را خواندند
چه اصرار عجیبی دارید، از همه موضوعات ملغمه مثلا وطن پرستانه درست کنید!!!!!!!!!!!!!
دفاع از حقوق بانوان امسال مد شده؟ سه سال پیش کجا بودید؟
۱۸ مرداد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
قسمت اول سریال جدید بهرنگ توفیقی چیزی ک به مخاطب تحویل می‌ده، بیشتر از اینکه یک داستان قوی یا یک نقد اجتماعی باشه، فقط یک شوک خام و بدون فکره. ... دیدن ادامه ›› داستان پسر پولداری ک خونه رو تبدیل به قمارخونه می‌کنه و در نهایت، جایزه ی قمار، درخواست تعرض به یک دختر خدمتکاره، واقعاً جای دفاع نداره.

همه‌چیز انگار فقط برای این طراحی شده ک بیننده رو بهت‌زده کنه. بدون زمینه‌سازی درست، بدون شخصیت‌پردازی عمیق، و بدتر از همه، بدون هیچ نوع نگاه مسئولانه نسبت به یکی از جدی‌ترین آسیب‌های اجتماعی. یعنی چی؟ یعنی قراره تجاوز تبدیل به ابزار روایت بشه؟ صرفاً یک گره دراماتیک برای پیش‌بردن داستان؟

مسئله فقط جسور بودن سوژه نیست. مسئله اینه ک سریال به طرز خطرناکی بی‌پروا و بی‌مسئولیت با این موضوع برخورد می‌کنه. نه نشانی از نقد واقعی به طبقه‌گرایی یا فساد اخلاقی دیده می‌شه، نه تلاشی برای واکاوی روانی اتفاق. فقط یک تصویر صریح، خشن، و زرد از یک اتفاقی ک توی دنیای واقعی، زندگی‌ها رو ویران می‌کنه.

توقع از توفیقی بیشتر از این‌ها بود. کسی که قبلاً نشون داده بلده فضای ملتهب رو هدایت کنه، این بار انگار فقط خواسته همه‌چیز رو دراماتیک کنه، به هر قیمتی. حتی اگر اون قیمت، استفاده‌ی بی‌هدف از یک مسئله انسانی باشه. مخاطب توی این قسمت، نه فکر می‌کنه، نه چیزی یاد می‌گیره، فقط شوکه می‌شه
و واقعاً این نمی‌تونه تعریف یک سریال جدی یا اجتماعی باشه.

بازی‌ها بد نبودن، مخصوصاً بازیگر نقش دختر ک تونست ترس و سردرگمی رو خوب نشون بده. اما وقتی فیلمنامه این‌قدر سطحی با موضوعش برخورد می‌کنه، حتی بازی خوب هم نمی‌تونه سریال رو نجات بده.

در نهایت، این قسمت اول بیشتر از اینکه شروع یک سریال قوی باشه، شبیه تیزر یه محتوای زرد و جنجالیه. اگه قراره داستان با همین رویکرد جلو بره، این سریال چیزی به مخاطب اضافه نمی‌کنه🕊️
دیشب قسمت اولش رو از یه کانالی دیدم!!
برگ های پاییزی..! من فکر میکردم این سریال تولید چند سال پیشه..!
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
«تاسیان» تنها یک سریال نیست، بلکه آیینه‌ای‌ست از جان‌های زخمی، عشق‌های بی‌فرجام، سوءتفاهم‌های عمیق، و آرمان‌هایی که زیر بار نادانی، تعصب و هیاهوی بی‌ثمر دفن می‌شوند.
شورش کور دانشجویان مذهبی و غیرمذهبی علیه سرزمین خود، اوج درد این روایت است. جهل مقدس‌نما و روشنفکری بی‌ریشه، هردو به یک اندازه مرگ‌آورند. ویران کردن خانه‌ای که خود در آن زاده شده‌ای، به امید وعده‌های پوچ بیگانه، تنها نشان از نفهمی دارد، نه شجاعت.
امیر، جوانی کتاب‌خوان، حساس و عاشق‌پیشه، اسیر عشقی‌ست که نه رشد می‌کند و نه رهایی می‌دهد. عشقش به شیرین، بیشتر از آن‌که او را بسازد، ویرانش می‌کند. عشقی که به جای وصال، او را به مرز جنون می‌کشاند و هیچ فهم و همدلی از سوی اطرافیانش نمی‌یابد. پدری که نه کتاب را می‌فهمد، نه عشق را، و نه روح ظریف پسرش را. تضادی تلخ میان نسل‌ها که فریادهای خاموش یک جوان را در میان سکوتی سنگین دفن می‌کند.
شیرین، دختری که زخمی‌ست، زخم سیلی پدر به خاطر بی‌احترامی به همسرش. رفتار زننده‌اش با حوری، همسر دوم پدر، نه از نفرت، که از یک فرهنگ تربیتی بیمار است؛ او یاد نگرفته دوست بدارد و تنها بلد است برنجد و براند.
جمشید اما چهره‌ای دیگر از عشق را نمایان می‌سازد. عشقی عمیق و بی‌چشم‌داشت به خانواده و وطن. او تکیه‌گاهی‌ست برای کارگر، خانواده و همسر. با قلبی بزرگ اما تنها، در برابر طوفان‌هایی که از نادانی و بی‌اعتمادی برمی‌خیزند. کارگرانی که فریب شعارها را خوردند و به‌جای قدردانی، خنجر شورش را در قلب ... دیدن ادامه ›› کسی فرو کردند که تمام دغدغه‌اش امنیت نان و آینده‌شان بود.
در این میان، سعید چون سایه‌ای آرام و وفادار کنار امیر می‌ماند؛ دوستی‌ که در دل آشوب‌ها و ناکامی‌ها، رنگ می‌بازد. او شاید نماد انسانی باشد که هنوز می‌توان به آن تکیه کرد، حتی اگر همه‌چیز ویران شود.
و هما، بانویی که بی‌ادعا، چون ستونی خاموش اما استوار، تکیه‌گاه همگان است. چه زمانی که خانه می‌لرزد، چه وقتی که دل‌ها می‌شکند، او هست، می‌فهمد، می‌بخشد، و باقی می‌ماند.
تاسیان، در پایان، ما را با این پرسش تنها می‌گذارد:
آیا عشق، خرد، و وطن‌دوستی در سرزمینی که فریاد، جای گفت‌وگو را گرفته، جایی برای زیستن دارند؟ یا محکوم‌اند به خاموشی، به شکست، و به از یاد رفتن؟
محمد فروزنده و امیر مسعود این را خواندند
مریم اسدی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پارسا جان پیروزفر و استاد داودنژاد، اثری تکرارنشدنی
امیر مسعود این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اجرای بامداد افشار در این قسمت واقعا شگفت‌انگیز بود.
اصغر پیران تو چجوری اینقدر فوق‌العاده هستی؟!