از امشب به صرف بورش و خون و صابر ابر ممنونم، بهخاطر تمامِ این ۴ ماه.
از ۹ِ اردیبهشت ۱۴۰۳ تا ۲۳ شهریور. بهخاطر اینکه دلیلی شد برای وجود داشتن و منتظر بودن. دلیلی شد برای اینکه امیدوار بود، نمیدونم. برای اینکه به چیزی دل بست و بعد از مدتها انقدر مشتاق بود. امشب به صرف بورش و خون توی ۴ ماهی از زندگیم اتفاق افتاد که آسون نبود و اینکه زنده نگهم داشت، باعث شد انقدر برام عزیز بمونه.
برای همیشه، یه تیکه از قلب من توی سالن بلک باکس شهرکتاب باقی میمونه و این خوشحالم میکنه.
- راضیاین از زندگی؟ +(آقای ابتهاج): فوقالعاده؛ ببینین من این شانس رو پیدا کردم که یه چیز به نام سمفونی ۹ بتهوون گوش کنم. کجا میتونستم گوش کنم؟ این میز میتونه بگه که من سمفونی ۹ بتهوون شنیدم؟ آواز ابوعطای شجریان رو شنیدم؟ کجا من میتونستم بشنوم اینو جز در زندگی؟
و برای من تا اینجای زندگی، امشب به صرف بورش و خون دلیلی خواهد بود برای گفتن فوقالعاده در جوابِ این سوال.
پ.ن: مرسی از تمام عوامل برای به وجود آوردن همچین اثری :))