در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال فاطمه فریمانی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 21:38:59
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
به همین‌قدر بسنده می‌کنم که بگم تا به حال، حین تماشای تئاتر خمیازه نکشیده بودم و خب تجربه جالبی بود!
ممنون که مارو با بعد تازه‌ای از این هنر آشنا کردید...
جالب اینکه دوستمون در انتها از همه خواستن که این کار فاخرو تبلیغ هم بکنیم، گمونم این هم جزئی از اجرا بود و تونست کمی گوشه لبم رو قوس بده
اصلا دوستتون نداشتم.
امشب رسما وارد دارالمجانین شدیم!
فقط جنون محض می‌تونست بعدِ بیش از یک‌سال انقدر منو بخندونه که جیغ بزنم!
قرار نیست همیشه انقدر توی عمق فرو بریم که انگار روی سطح هیچ خبری نیست!
آره جنون هم گاهی خوبه، خصوصا بعد یه دوره نسبتا طولانی از سوگ و افسردگی...
خوبه که شغلتون جنون محضه و اجازه می‌دید ما این جنون رو به نظاره بشینیم
راست گفت آقای کارگردان که "تو این مملکت هر روز هزارجور اتفاق بی‌دلیل میفته که هیچکس هیچ دلیلی براش پیدا نمی‌کنه"، خب پس چرا ما بی‌دلیل نخندیم دوباره...
خیلی خوب صحنه رو به آتیش کشیدید ... دیدن ادامه ›› دیوونه‌ها
اگر بخوام روی کاری که در پرده دوم، پشت صحنه کردید اسم بگذارم باید بگم آتیش نبود، خودِ جنونِ محض بود...
همه چی عالی بود خیلی تند و دقیق و درجه یک
مخاطب ارجمند
سپاس از شما که چند ساعت از وقت ارزشمند خودتون را به تماشای نمایش "جنون محض" اختصاص دادید.
باعث افتخار ماست که از تماشای نمایش رضایت کامل و کافی داشته اید.
ممنون میشیم که تماشای "جنون محض" را به دوستانتون پیشنهاد بدین.
۲۳ آذر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من هفته پیش ۵۰-۵۰ رو دیدم، نوشتم اما کامنتم نیست
بله! من پشتکار دارم و دوباره می‌نویسم
خیلی بد بودید
حتی حالا که بعد از ۴سال دیدمتون! اون زمان اما چیزی ننوشتم.
۴سال وقت زیادی بود برای بازیگر ساختن از نابازیگرهاتون اما افسوس که همون بودید حتی شاید بدتر، البته بدترش به این دلیله که خب طبیعتا مخاطب در گذر زمان سلیقه و ذائقه و علمش به خوراک روحش تغییر می‌کنه در جهت مثبت...
چقدر جیغ و نعره آخه به جای بیان درست!
متاسفانه بیان ضعیفی دارن بازیگران این نمایش...
۲۸ آبان ۱۴۰۲
درود بر شما
نوشته‌ای از شما برای این نمایش حذف نشده است.
۲۹ آبان ۱۴۰۲
گروه همیاری
درود بر شما نوشته‌ای از شما برای این نمایش حذف نشده است.
متشکرم
پس احتمالا اختلالی در سایت یا اینترنت پیش آمده که ثبت نشده
۲۹ آبان ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در صحنه کشاکش قدرت، عوام همواره عیان
و اعیان همیشه پنهانند!
این "معجون" اما جنگِ قدرتِ هماره پشتِ پرده را به ما نمایاند
و عوام را پشت پرده نشاند!
عوام و جنگ همیشگی ایشان بر سر چرخش از مضمون به مصداق و از مصداق به مفهوم و ...
آنجا که سلاطین تنها جنگ بر سر مضامین را می‌پسندند و سخن از مصادیق را خیر!
سلاطین سلیطه‌ای که مستِ مدامِ شهوتِ قدرت‌طلبی "از دنیا خارج می‌شوند!"
و در نهایت قلمی که از شاه ستانده شد
و تازیانه‌ای ابدی که برای عقده‌گشایی بر سر خلایق بدو سپردند.
چقدر خوب بودید
رشاد معینی بهترین بودی
کیا رکنی عالی بودی
دم شما گرم
معجونتان همیشه شیرین
"ما هیچ، ما نگاه"
عالی بودید
میخکوب بودیم
دم شما گرم
همین
و هنوز تو فکر مرغ آمین توی سر "ژان"م...

پ.ن: کیانی عزیز ما ممنون از هدیه قشنگت
لحظات دم مرگ، وقتی قراره به خیلی چیزها شک کنم، به یاد خواهم آورد که در ساعات پایانی تابستان چهارصدودو، آخرین فرد واردشده به سالن بودم که برای اولین‌بار نشسته بر زمین، یکی از خوب‌اجراهای عمرم رو با سایه‌هاش نگاه کردم و اصلا پشیمون نخواهم بود.
وقتی تموم شد گمون کردم نیم‌ساعتی گذشته باشه! بس که حساب‌شده و کافی و وافی بود.
به علاوه عوامل و فرزین محدث گرامی، باید بگم که بسیار "آدم‌های حسابی"ای هستید که حساب چند دقیقه وقت مخاطب رو هم کردید و عذر خواستید، برام خیلی محترمید پس ما مهمون‌های خارج از ظرفیت‌ها باید از شما عذر بخوایم.
دوستتون داشتم
دم شما گرم
خریدار
آوا فیاض (avafayyaz)
سپاس از اینکه به تماشای این اجرا نشستید، خوش‌حالیم که دوست داشتید.
۰۸ مهر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از بدو ورود به سالن یه احساس غریبی داشتم، نمی‌گم چه حسی که توهین نباشه
طی نود دقیقه اتلاف وقت بیشتر متوجه شدم که چرا اون حس بهم دست داده بود
متاسفانه امکان خروج هم نبود چون سکوها با خیل جمعیت عاشق تئاتر! پر بود...
بعد از اتمام، فقط و فقط یاد بوکوفسکی عزیز افتادم!
"عامه‌پسند"
مناسب‌ترین توصیفی که می‌تونم ارائه بدم.
- مرتضی!
+ مامان من کیوانم
تمام دیشب به "مرتضی کیوان" فکر کردم و این شعر "سایه":
"کیوان ستاره شد
تا برفراز این شبِ غمناک
امیدِ روشنی را
با ما نگاه دارد
کیوان ستاره شد
تا شب‌گرفتگان
راهِ سپید را بشناسند"
ممنون که خلاف جهت بودید و جای رفتن، برگشتن رو نشون دادید
"من رو همون ... دیدن ادامه ›› یک‌درصد بستم"
ممنون که گفتی "وجب به وجب این خونه بوی لاشه مرده می‌ده اما بازم خونه‌ست"
بله همه ما با افتخار با آلین خانم نسبت داریم.
اسماعیل گرجی عزیز با اجازه‌ت🤘🏻🤍
آیا وقت آن نرسیده است که به دانش و درک من از تئاتر ایمان بیاوری؟
آیا این من نبودم که این تئاتر را معرفی کردم؟
۱۴ شهریور ۱۴۰۲
H.M.kiani2
ذو الانتخابین بود..
در اواسطیه چه شود!
۱۴ شهریور ۱۴۰۲
سحر بهروزیان
در اواسطیه چه شود!
الان دیگه از اواسطیه گذر کردیم به اواخریه نزدیکیم..
حالا انشالله اختتامیه...
۱۴ شهریور ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با تایید تمجیدهای بسیاری که به‌جا و درخور هم بود، باید تبریک بگم به گروه جناب فلاح بابت چنین اجرایی و ستایش شجاعت ایشون در نقد "ما"
متشکرم که تکراری نبودید و استعاری و بی‌محتوا تلاش عبث در جهت نقد "آن‌ها" نکردید و اگر هم کردید لوث نشد.
از نظر من بدیع و نو بودن کار شما خلاصه می‌شد در همین نکته که البته جرئت می‌طلبید.
باری، روایتتون رو بسیار دوست داشتم
دم شما گرم
اول از همه ای کاش کارگردان انتهای کار شروع به صحبت نمی‌کرد، بار منفیش بیش از مثبت بود اما با این جمله که نقل قول کردن "حیف وقت" مخالفم، چون به هرحال ایرادی نداره آدمی گاهی وقت بگذاره پای یه چیزایی حتی به غلط! شما یا هنرت گویاست و پیامت رو منتقل می‌کنه یا نه! که در حالت دوم سکوت زیباتره.
ای کاش نوازنده به حضور ما احترام می‌گذاشت و رفت‌وآمد بیجا نمی‌داشت! شما یا پشت صحنه‌ای که پس چرا در دیدرس ما بودی یا جلوی صحنه‌ای پس چرا قدم می‌زنی! و البته سایر عوامل پشت صحنه که به طرز عجیبی دائما در رفت‌وآمد بودن!
نقش اون ویدئو و عکس‌ها و باقی چشم‌آزاری‌هارو هم اصلا متوجه نشدیم...
کامنت‌هارو که خوندم متوجه اصطلاح پژوهش و آزمایش شدم، که البته از نگاه کسی که پژوهشگری رو به صورت آکادمیک خونده و اگر دوستان ناراحت نشن، عرض کنم پژوهش جامعه هدف داره، پولی بابتش نباید گرفت، در ابتدا، و نه انتهای کار باید به افراد اطلاع داده بشه که چه خبره و بعدا نتایج آزمایش بهشون اطلاع داده بشه، که من براش صبورانه منتظر می‌مونم و بسیاری مطالب دیگر که تخصصیه و در این مقال نمی‌گنجه.
اگر اشتباه نشنیده باشم، کارگردان گرامی از دانشجویی بودن کار صحبت کردن، اما متاسفانه حتی کمترین تخفیف دانشجویی در کار نبود.
ای کاش بازیگر خانمی که حتی اسم شخصیتش یادم نموند بهتر می‌بودن، که مجبور نمی‌شدید کلمه اول دیالوگ رو بگید تا یادش بیاد یا تپق بزنه و صداش ... دیدن ادامه ›› به انتهای سالن نرسه!
در پایان؛ اگر مارگریت در پیش‌پرده نبود، اونقدر با اشتیاق نمی‌رفتم داخل و البته مارگریت بعدی هر دو عالی بودن و البته بقیه بازیگران عزیزتون که تنها نقطه قوت این آزمایش/پژوهش بازی شما بود.
سپاس که به تماشا نشسته و برای ما نوشتید
نتایج آزمایشی که گفتید در آینده ای نزدیک تحت عنوان کتابی که حاصل تجربه زیسته سازندگان و شما مخاطبان عزیز است منتشر خواهد شد 🙏🎭
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
درود بر شما و سپاس از اینکه با دقت برامون نوشتید🙏🏻
شیوه‌ی ما برای پرداختن به متغیرهای پژوهشی‌مان، PaR یا عمل(تولید عملی یک اثر هنری) به‌مثابه پژوهش است، که جامعه‌ی هدف‌اش تمام دست‌اندرکاران ساخت اجرا/آزمایش و تمام کسانی‌اند که در ساختار رسمی اقتصاد هنری، حاضر به تماشای اثر شده‌اند؛ بنابراین مواردی که درباره‌ی اصول پژوهشی به آن اشاره کردید در این شیوه محلی از اعراب ندارد.
مورد بعدی، ما تاکید کردیم که این کار دانشگاهی‌ست، نه «دانشجویی»! و اینکه ما با مذاکرات بسیار با مجموعه‌ی مالی تئاترشهر توانستیم سه روز اول هر هفته را با ۵۰ درصد تخفیف برای دانشجویان محترم درنظر بگیریم. شاید اطلاع‌رسانی ما ضعیف بوده که شما اطلاع نداشتید، از این بابت از شما بسیار پوزش می‌طلبم🙏🏻🙏🏻
درباره‌ی باقی مواردی هم که ذکر کردید، حتما بهش توجه خواهیم کرد، باز هم سپاس از شما که دقیق و اصولی برای ما نظرتون رو نوشتید🙏🏻🌹
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
علیرضا قیاسوند
درود بر شما و سپاس از اینکه با دقت برامون نوشتید🙏🏻 شیوه‌ی ما برای پرداختن به متغیرهای پژوهشی‌مان، PaR یا عمل(تولید عملی یک اثر هنری) به‌مثابه پژوهش است، که جامعه‌ی هدف‌اش تمام دست‌اندرکاران ...
ممنون که تمام عوامل انقدر با لطف و مهر پاسخ می‌دید، سعه صدرتون در واکنش به انتقادها تحسین‌برانگیزه🌹
من دانشجو نیستم و خودم هم بلیت رو نخریدم اما چون چیزی مبنی بر تخفیف ندیدم عرض کردم، البته همونطور که حدس زدم اشتباه متوجه گفته جناب کارگردان شدم.
متشکرم از توضیحتون
۲۱ مرداد ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نه به خوبی ژپتو از حیث محتوا، اما فرم باز هم عالی
لذت بردم و خوشحالم که اوشان محمودی‌ای هست که تو این روزها به خاطرش بریم تئاتر و پشیمون برنگردیم
بیشتر کار کنید؛ خیلی خوبید همتون؛ بهتر از این هم می‌شه...
من و گروهم قطعا دوست داریم ادامه بدیم، اما بحث امکانات فنی سالن هاست، از اینجا به بعد اگر ادامه ای باشه یا تولید جدید باید در سالنی اجرا بشود که امکانات ویژه تری داشته باشه، تا مخاطب نمایش های تکراری نبینه
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
اوشان محمودی
من و گروهم قطعا دوست داریم ادامه بدیم، اما بحث امکانات فنی سالن هاست، از اینجا به بعد اگر ادامه ای باشه یا تولید جدید باید در سالنی اجرا بشود که امکانات ویژه تری داشته باشه، تا مخاطب نمایش های ...
با اشتیاق منتظر می‌مونیم
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اول اینکه ۱۵دقیقه معطل شدیم!
بیرون گرم و داخل سرد، ترک برداشتیم!
به خانم‌های احیانا باردار یا حساس و افرادی با بیماری‌های قلبی و عزیزان میانسال و سالخورده و قس علی هذا پیشنهاد نمی‌کنم، بس که جیغ زدن و در به هم کوبیدن و نعره‌های یهویی کشیدن...
می‌خواست یه چیز تکراری و کلیشه‌ای رو به طرز جدید و جذابی روایت کنه اما "درنیومد" متاسفانه!
عجیبه اما بازی‌ها خوب بود!
منم واقعا دوست نداشتم
۱۰ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
محاط محیط!
"ترکیب وصفی مقلوب"
موصوف مغلوب
آقای کا مفلوک!
ای کاش هرگز درو باز نمی‌کردی...

اجرایی که تا مدت‌ها ذهنم رو درگیر می‌کنه، هرچند محیط زندگیمون همواره محاط چنین وضعیتی بوده و هست.
تضاد دو واژه محیط و محاط رو خیلی خوب فهموندید
بازی کا عالی بود و کمبودهای کارو جبران کرد
دست‌مریزاد
چطور می‌شه به یه الاغ فهموند که "روز و شب عربده با خلق جهان نتوان کرد"؟!
چقدر ماهرانه و ظریف آسیاب تاریخ رو به ما نشون دادید و از رازهای احتمالیش حرف زدید، چقدر خوش‌وقت و خوشحالم که احتمالات تاریخ و ادبیات و دیروزها و امروزم رو دیدم.
حتی عکس بروشور قبل از اجرا کلی حرف داشت که بگه...
حتی گریم و لباس‌‌ها...
همه‌چی در بهترین حالت ممکن بود.
لذت بردیم
زنده‌باد...
تز، آنتی‌تز، سنتز، تکرار تکرار تکرار...
تکراری ازلی و ابدی
قصه‌گویی بی‌صدایی در بستر لازمان و لامکان.
روایتی اساطیری در عین حال مدرن که دست تماشاگر را در برداشت فلسفی، مذهبی، اخلاقی، جامعه‌شناختی، روان‌شناختی یا غیر از آن، در مواجهه با تضادها و تکرارها باز می‌گذارد.
زیباست و ارزش دیدن دارد.

< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
دیشب شما هم بودید؟
۱۷ آذر ۱۴۰۰
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
حیف شد، ندیدیمتون
دیر اومدم
زود رفتم
۱۷ آذر ۱۴۰۰
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
ممنون از پیشنهادهای تامل‌برانگیز و خوبت.
خواهش می‌کنم، ما هم از محضر شما فیض بردیم آقا!
ان‌شاالله
۱۷ آذر ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امشب حین تماشای ژپتو دلم می‌خواست به کودکی برگردم و به دنیای عروسک‌ها برم، اونجا که تنها ترسم از دیدن پینوکیو، گربه نره و روباه مکار بود، همونجا که نمی‌فهمیدم چطور می‌شه با دروغ عروسک‌گردانی کرد، عروسک‌هارو استثمار کرد، از جهلشون سوءاستفاده کرد و باقی اونچه که در ژپتو دیدیم ... و در نهایت اون فریاد بی‌صدای کرکننده عروسک‌ها رو از ته قلبم شنیدم!
حظی بردم از فرمی که برای بیان اندیشه‌تون استفاده کردید
کیف کردم از بازی‌ها مخصوصا عروسک بنفش قشنگمون و هماهنگی عالی تمام بازیگرها
لذت بردیم خیلی خوب بودید ممنون عروسک‌های قشنگ
گیرا و تکان‌دهنده و دلهره‌آور!
تنها ایراد وارد به اجرا، لهجه غلامرضا و پدرش بود که متاسفانه باورپذیری نقش را لااقل برای منِ خراسانی پایین آورد و از حظم کاست. به نظرم آمد که یا از یک بومی آشنا به لهجه مشاوره گرفته نشده یا بازیگر، از عهده نقش برنیامده است. بهتر بود اصلا لهجه‌ای در کار نمی‌بود تا اینکه چنین ناقص و معوج باشد!
باری، باقی بازی‌ها به دل می‌نشست.
در انتها از معرفی "مجید غلامی" در کمال ظرافت و جسارت و هنرمندی، لذت بردم که اگر نبود این معرفی افشاگرانه، اجرا چیزی کم داشت که با هیچ‌گونه پایان‌بندی‌ جبران نمی‌شد. از این بابت بسیار ممنونم و مشعوفم.
دست‌مریزاد.
ارادت
لطفتون پاینده???
۲۰ مهر ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پس از حدود یک سال، بالاخره امروز موفق به تماشای این مستند دیدنی و البته شنیدنی شدم و بسیار آموختم.
و حال تنها می توانم دیدن این روایت جذاب، بی طرف و روان را به علاقه مندان تاریخ سیاسی معاصر کشور پیشنهاد نمایم.
باشد که با تماشای روایاتی از این دست، به خاکستری بودن شخصیت های تاریخ پی برده و گرفتار دشمنی ها یا هواخواهی های افراطی نسبت به ایشان نمانیم.
حمیدرضا مرادی، امیر مسعود، parisanov21 و رضا بهکام این را خواندند
نیلوفر ثانی و نیما رضائی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
«عزیزمحمدی» نامی که با پرونده های جنایی کشور گره خورده است. قاضی متبحری که ۴۵سال عهده دار قضاوت پیچیده ترین و گاه مخوف ترین پرونده های جنایی ... دیدن ادامه ›› بوده است. او در طول سال های پیش و پس از انقلاب، بیش از ۴۰۰۰ حکم اعدام صادر نموده؛ و حال یک آسیب شناس اجتماعی اقدام به ساخت مستندی از زندگی وی کرده است؛ «قاضی و مرگ» مدتی است که در گروه هنر و تجربه به اکران درآمده است.-که البته متاسفانه سالن ها و سانس های بسیار محدود به آن اختصاص داده شده است.- این مستند که ساخت آن پنج سال به طول انجامیده، روایتی از زندگی قاضی عزیزمحمدی است که خصوصی ترین زوایای زندگی او را به مخاطب نشان می دهد؛ از حضور در کنار خانواده و گفت و گوهای خانوادگی، بررسی پرونده ها و تماشای فوتبال تا حضور در محل کار، جلسه دادگاه و قضاوت.
برقراری ارتباط با سوژه به نحوی چنین صمیمانه، از نقاط قوت کار است؛ به طوری که او به راحتی به تمام سوالات پاسخ داده و حتی مسایل مالی یا محتوای نامه خود را نیز بازگو می کند؛ اما در خلال همین گفت و گوها-به نظر می آید- پرسشگر قصد تحمیل نظر خود، مبنی بر خطا در صدور احکام از طرف عزیزمحمدی را دارد و بارها با اصرار از او و اعضای خانواده اش می پرسد که اگر اشتباهی رخ داده باشد چه...!؟ تکرار ناشیانه این پرسش بدیهی، تنها به بازگویی نظر کارگردان منجر شده و نمی تواند پاسخی جز مخالفت سوژه و خانواده اش را در پی داشته باشد. چنانچه وی تمام احکام صادره را بر اساس مر قانون، جهت اجرای حدود الهی و مهم تر از آن با هدف بازدارندگی برای جامعه می داند. لذا کارگردان می توانست به طور ضمنی عقیده-احتمالی- مخالفت با مجازات اعدام را به مخاطب ارائه کند.
برای مثال در سکانس تماشای ضربات پنالتی فوتبال، ابراز هیجانات و اظهار نظرهای عزیزمحمدی مبنی بر غیرقابل پیش بینی بودن پنالتی، دقت در اجرای آن از طرف بازیکنان، دخالت شانس و احتمال، در به ثمر رسیدن یا عدم موفقیت آن، ناخودآگاه ذهن را به شبیه سازی ضربات پر استرس پنالتی و لحظات پرتنش و گاها غیرقابل کنترل ارتکاب قتل یا حتی روند قضاوت، رهنمون می شود.
اگر بخواهیم صادق باشیم، لغت «مرگ» از منفورترین لغات فرهنگ بشر است. به طوری که حتی از به کار بردن آن می هراسیم، از گفت و گو درباره اش پرهیز می کنیم و حتی وقتی کسی می میرد هر از لغتی جز مرگ استفاده می کنیم تا حس بد خود را پنهان کرده و وحشت خود از نیستی را تخفیف دهیم.
«مرگ» کلمه ای که با وحشت در سراسر این روایت دنبال می شود و آنچنان مخاطب را احاطه می کند که هیچ راه فراری از آن ندارد. فیلم های اعتراف متهمان و بازسازی صحنه های جرم، عکس های مقتولین یا قربانیان اسیدپاشی و... و حتی مراسم اعدام، چنان عریان و بی پرده به نمایش درمی آید و یا توسط سوژه لحظه به لحظه شرح داده می شود که حتی فرصتی برای سر برگرداندن یا بستن چشم و گوش ها نیز به ما نمی دهد؛ برای مثال سکانس حضور در اتاق کار شلوغ عزیزمحمدی که بی شک تأثیرگذارترین درسی است که می توان از زندگی او گرفت؛
وقتی کفن خود را که گویی جزیی از لوازم کار اوست و زیر پرونده های در حال بررسی داخل کمد اسناد است، باز می کند و در آن می خوابد و لحظه لحظه پس از مرگ را شرح می دهد تا به سوال و جواب با خدا برسد... (شاید تنها در اینجا بود که طرح سوال تکراری پرسشگر، به جا و درخور می نمود.)
با این وجود اگر بدانیم این بخش از زندگی که همگی لاجرم با آن مواجه خواهیم شد، گاهی مجازاتی تحمیلی است و به علاوه اگر با آن مخالف باشیم، این بیزاری مضاعف، احساسی مبهم از ترس و انزجار نسبت به فردی که افرادی بیشماری را به مرگ محکوم کرده است در ما برمی انگیزد. معترفم با اکراه اما سرشار از کنجکاوی، این فرصت بی سابقه را مغتنم شمردم و به تماشای زوایای پنهان زندگی یک «قاضی» نشستم. پافشاری عجیب عزیزمحمدی به درستی تمامی قضاوت هایش و بازدارندگی مجازات اعدام، سنگسار، قطع ید و... از سوی او، از قبل قابل پیش بینی بود اما زندگی خصوصی او تعجب مرا برانگیخت به طوری که به جرأت می توانم از وی به عنوان خاکستری ترین انسانی که تا کنون شناخته ام نام ببرم. تیر خلاص به بدبینی مخاطب نسبت به عزیزمحمدی، لحظه پایان فیلم است که این جمله سفید و روشن را بر پرده سیاه سالن تاریک سینما میخوانیم؛ «عزیزمحمدی قاتل پدرش را بخشید»
این تصمیم در کنار ۴۰۰۰بار تصمیم قبلی به صدور حکم اعدام مجرمان، مخاطب را به چنان تناقضی دچار می کند که از حل آن عاجز است و همین امر می تواند به جذابیت شخصیت او بیافزاید. شخصیت محکم مردی که در فقر زاده شد، با تلاش بسیار به اهدافش جامه عمل پوشاند، همواره با دقت و بر مبنای قانون اما با ملاحظات انسانی، عادلانه به قضاوت پرداخت و مهم تر از همه اینکه مرگ را همزاد خود دانسته لذا سالم و اخلاق مدار زندگی می کند.
فاطمه فریمانی (fatemefarimani)
درباره اپرای عروسکی خیام i
آخرین اجرای اپرا را به نظاره نشستیم؛
به بهترین نحو ممکن آغاز شد؛ همه را به وجد آورد اما_ناباورانه_ پس از چندی روند داستان به طرز عجیب و معماگونه ای پیش رفت! طوری که دست کم برای منی که چیزی از تاریخ مربوطه نمیدانستم تنها تشویش آور شد! از نیمه های اجرا بارها و بارها به ساعت نگاه کردم! اما خوشبختانه باز هم انتهای روایت به زیبایی رقم خورد و لذت بخش بود.
در مجموع گویی سردرگمی ای در کار بود!
روایت هیچ پیام خاصی نداشت در عین حال انگار سعی در بازگو کردن چندین پیام شعارگونه داشت اما به هیچ کدام به خوبی نپرداخت! ای کاش سی دقیقه از کار کمیت کار کم اما به کیفیت آن افزوده می شد. روایت به گونه ای انجام گرفت که اگر تنها یک ساعت میانی اجرا را تماشا می کردی هرگز به ذهنت خطور نمی کرد که اسم این اپرا خیام!!! است. (برای مثال رقص سماع و خیام...!؟)
به هر حال جناب غریب پور عزیز سطح توقع مخاطب را چنان بالا برده اند که از ایشان انتظار نمی رفت چنین روایتی از خیام نشانمان بدهند.
در نهایت باز هم ممنون از عروسک گردان های حرفه ای آران که مثل همیشه چنان جانی به عروسک های بی جان بخشیدند که می توان بر کاستی های روایت چشم بست.
ما بی صبرانه منتظر اپراهای بعدی هستیم...
پاینده باشید.
با مهر
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید