در روزهای بدی به تماشای این کار نشستم:
شبی که قرار بود فردایش بروم برای پرستاری مادرم... چگونه اینگونه همه چیز هماهنگ شد؟
راستش با لحظات حضور
... دیدن ادامه ››
پدر همزاد پنداری می کردم. هم به عنوان پدر هم به عنوان فرزند.
...
اما از نظر تماشاچی صرف: زحمت کشیده بودید. خدا قوت. اجرا روان بود. بازی ها روان و همه مسلط بودند.اما کمی مطوّل بود. پر دیالوگ. به بیننده اجازه تفکر و تحلیل دیالوگ ها را هم نمی دادند.
راستش نیامده بودم دعواهای جنسیتی عصر حاضر را تماشا کنم. شاید اگر به درگیری های ذهنی بلا در مورد پدرش بیشتر می پرداخت بیشتر می پسندیدم.