«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
قطعا اثر مستقلی نسبت به مجنون آن لیلی نبود؛
ویرایشی از اثر قبلی بود که از نظر کیفیت، اندکی بهتر بود.
نظر به اینکه فقط یک آهنگ جدید برای این نمایش تنظیم شده بود و الباقی برگرفته از مجنون آن لیلی، کافه عاشقی و ناکجاآباد بودند، و به این دلیل که کارگردانی و دکور برجستهای نداشت، من بهش ۳ دادم از ۵.
درسته که تمامی آهنگهای استفاده شده آهنگسازی خود آقای خازنی بودند و اساساً تقلید و تقلبی در کار صورت نگرفته، اما من که تماشاچی ثابت این دست نمایش ها هستم انتظار داشتم با موسیقیهای متفاوت آشنا بشم.
نقالی خانم رضوی بسیار حرفهای و لذت بخش بود؛ درحالی که صدای خانم فیروزی شفافیت قبل رو نداشت.
نهایتاً علیرغم تمام این ضعفها، من از دیدن نمایش لذتمو بردم؛ هرچند این لذت چند برابر میشد اگر با صورتبندی جدید و نغمههای تازهای مواجه میشدم.
خسته نباشید ؛)
همیشه یکی از فانتزیهام این بود که روزمرگیهام و مهمونیایی که میرم و یکی از بیرون بهم نشون بده.
خیلی برام جالب بود که یکی فانتزی منو تبدیل به نمایش کرد.
بازی ها عالی بودن، و نمایش بسیار طبیعی بود؛ طوری که حس میکردی واقعاً رفتی وسط مهمونی یه عده آدم داری تماشاشون میکنی.
نوسان هیجانات، پرشهای فکری، داستانهای آدما و در کل روزمرگی رو هم بسیار خوب و با ریتم درست نشون دادن و قصه پیچیدگی و ابهام اضافه نداشت.
تنها نقطه ی قابل بهبود که به نظرم اومد این بود که اون ابتدای نمایش یه مقدار دیالوگ های آقای کیایی حالت کلیشه داشتن؛اگرچه مفاهیم درستی رو منتقل میکردن. لذا به نظرم همون مفاهیم میتونستن با بیان دیگری مطرح بشن که شکل کلیشه به خودش نگیره.
خسته نباشید 🌻
تجربهی دلنشینی بود برام؛ و در مجموع بسیار لذت بردم.
اما چند نکتهی تکنیکال به نظرم اومد که به اشتراک میذارم.
از دید من، تراکم و تنوع مباحث گنجانده شده در نمایش زیاد بود؛ به طوریکه میشد به هر کدوم از اونها نمایشهای مختلف اختصاص داد و لزومی نداشت تماما در یک نمایش آورده بشن.
اگرچه حجم زیاد بحث ها در کلیت ماجرا نه اختلالی و ابهام خاصی یجاد کرد، نه پارادوکسی رو شکل داد، ضرورتی نداشت که از تمام کارتهایی که داشتن در یک اجرا استفاده کنن.
با این حال ، من لذت بردم و تماشاش رو به دیگران توصیه میکنم.
نمایش فلسفی- روانشناختی-معمایی بسیار جالبی بود.
طنز ابتدای داستان به اندازه و به جا بود.
احتمالاً برای افرادی که مباحث روانشناختی و فلسفی براشون خیلی جالب نیست، کمی از اواسط اجرا ملول بشن. اما من دوسش داشتم و از همش لذت بردم .
بازی ها خیلی خوب بودن ؛
روایت نرم و خوبی داشت ؛
به نکته های ریز و زیرپوستی قابل تأملی پرداخته بود ؛
و به طور هوشمندانهای با طنز آمیخته بود؛ این دست تئاترها اگر توأم با طنز نباشن، میتونن تأثیر مخربی رو روان آدم بذارن.
در کل خیلی لذت بردم، خسته نباشید میگم خدمت تمام عوامل.
نمایشی آموزنده ، مبتنی بر بازی ۲ بازیگر و چند داستان کمتر شنیده شده از آدمهای گمنام تاریخ !
ایوب ساغی
صدیقه دولت آبادی
و...
افرادی بودند بسی موثر در زمانهی خودشون که من به شخصه اطلاعاتی درموردشون نداشتم.
هم خط داستانی خوبی داشت و هم بازی بازیگران بسیار طبیعی و ساده بود .
هستن نباشید؛)
من دوست داشتم. هم طنز قشنگی داشت هم بازی ها نسبتا خوب بودن؛
اما ای کاش در اجرا کمی تمایل به دو طرف کناری سالن هم داشتین . مرکز اجرا وسط صحنه بود و بعضی صحنه ها برای باکس های کناری درست قابل دیدن نبود.
ترکیب جالب و دقیقی بود از سه نمایشنامهی هملت ، مکبث و اوتلو ؛ با محوریت هملت.
خلاقیت در روایت داستان رو بسیار پسندیدم؛ اگرچه میزان طنز دیالوگ ها میتونست کمتر باشه تا نمایش سنگین تر بشه .
سالن گرم بود ؛ خیلی زیاد . برای کسانی که به بوی عرق حساسن اصلا جای مناسبی نبود .
خسته نباشید میگم به تمامی عوامل اجرا ؛ مخصوصا دو بازیگر نمایش که تو اون گرما ، خیلی حرفه ای بدون حتی یک تپق عروسک گردانی کردن و دیالوگ گفتن.
و آرزوی سلامتی دارم برای دوستی از پشت صحنه که گفتید در بیمارستان هستن .
بسیار جالب بود .
اما به عنوان نقد میگم که ابهام در روایت داستان ، کم نبود.
من تقدم و تأخر اتفاقات داستان رو در نهایت به وضوح متوجه نشدم؛ و پازلی که از ماجرا در ذهنم ساختم نهایتاً با تکه های درست تکمیل نشد .
بازی ها ، همه فوق العاده بود؛ موسیقی همچنین.
در آخر خسته نباشید میگم به تمامی عوامل نمایش . علی رغم مبهم بودن بعضی تکه ها، از اجرا لذت بردم و به اهل فرهنگ هم توصیه ش میکنم .
من شهرمو دوست دارم، نمیذارم با توطئه یا دروغ آباد بشه !!
تراژدی ای بود حرص در بیار و درست !
به جز تپقهای آقای داخ، عیب دیگری در هیچ کدوم از رکنهای اجرا اعم از نورپردازی ، بازیگری، نمایشنامه و... ندیدم.
خسته نباشید.
تلویزیون رو روشن میکنیم ،
رنج دیگری رو میبینیم ،
میگیم این درد من نیست ،
شام حاضر میشه ، تلویزیون خاموش میشه ، شام و میخوریم و میخوابیم ....
اینا از این میترسن که فراموش بشن....
نمایش ، تلنگری عمیق بود برام؛ خسته نباشید!
من دو بار به تماشای این نمایش نشستم ؛ هر دو بار هم لذت بردم اما چند نکته ای که دو بارش به ذهنم اومد رو عارض میشم . اول اینکه اولین باری که خواستم نمایش رو ببینم ، با نیم ساعت تأخیر شروع شد و در انتها جوری به اتمام رسید که به نظرم اومد ممکنه یه سری بخش ها اجرا نشده باشه ؛ به همین دلیل بار دوم همین چهارشنبه اومدم ، باز هم با نیم ساعت تأخیر شروع شد:))))) نمیدونم شب های دیگه هم همینجوری بوده یا پا قدم من بود 😅
نکته ی دوم ، تپق های خانم صباغ بود که تو هر دو اجرا دیده شد . البته نسبت به اولین بار که دیدم خیلی کمتر بود بار اول یه چیزایی رو کلا اشتباه گفتن که داستان و مبهم و اشتباه کرد. نکته ی سوم ، زود و ناگهانی تموم شدن داستان بود ؛ که خب نمیدونم چون با تأخیر شروع شد ، همچین شد یا در کل همین بود . این نظر رو خودم بار اول که اومدم داشتم و بار دوم که با افراد جدیدی اومدم که قبلاً نمایش رو ندیده بودن هم دقیقاً همین دیدگاه رو داشتن.
در کل ، خیلی خوشحال کنندست که هنوز افرادی هستند در هنر که دغدغه شون حفظ اصالت موسیقی و ادبیات و.. است و بسیار لذت بخش بود استفاده از سازهایی که این روزها کمتر دیده و شنیده میشن (مثل قانون) . آهنگسازی اشعار مولوی و حافظ و بهمنی و ترکیب شعر خیام و باباطاهر هم ستودنی بود .
خسته نباشین ؛)