در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال محمد کلانتر | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:45:57
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
سلام. این کار رو به اصرار یکی از دوستان و بخاطر سپاس و پوریا گلستانی و کاخ هنر دیدم که از هر سه راضیم. خوشحالم که اومدم. متاسفانه مدل تبلیغ جوری بود که من تصور می‌کردم با یک اثر دم دستی روبرو هستم و اگر نمی دونستم کارگردان اثر پوریا گلستانی است نمیومدم.
نکته بعدی اینکه ریتم دوزخ رو خیلی دوست داشتم و بهشت. برزخ هم که برزخ بود. ایجاد حس برزخ از برزخ یک کار هنرمندانه بود. تکامل بشری و تاریخ بشر هم به زیبایی نشون داده شد. حتی انتخاب اون وسیله که ابزار جغرافیایی بود و ایجاد اتحاد کیهانی بین زمین و آسمان و انسان و کهکشان و در آخر، ایجاد یک فضای کاملاً زرتشتی و آخرالزمانی و در آخر بازی و خنده. تحرک و تکاملی از غم به شادی.
در آخر، می‌تونم درباره اهمیت این کار از دیدگاه‌های متفاوت هزار صفحه بنویسم از بس که بی نظیر بود ولی اینجا نمی‌شه. خصوصاً حتی اجرای بهشت که از هزار دیدگاه میشه اون خلاقیت رو بررسی کرد. چه عصب شناسی چه اسطوره شناسی.
آفرین و دم شما گرم.
واقعا عالی بووووود. آفففففففففرین.
چیز دیگه‌ای ندارم بگم.
من اصلا دلیل این تعریف و تمجیدها از این نمایش رو متوجه نمی‌شم. تمام نمایش دیالوگ و شعار بود. جوف هم با همین محتوا سر صحنه رفت ولی آن کجا و این کجا.
من دوباره هم دیدم و باز هم انگار بار اول بود که می‌دیدم. تعلیق‌های فوق العاده که تا آخر شما رو میخکوب می‌کنه.
باسلام.
نکته زیاد هست درباره این تئاتر از جمله اکت‌های زنانه بازیگر مرد. نگاه تسلیم گونه خانم بقایی. باور پذیر بودن نقش‌ها خصوصا خنده‌های حسادت گونه یاسمن. چشمان تنفرگونه و عقده‌ای نیک اندیش و در انتها ناگهان تبدیل شدن به اکت " راحت شدن و به نتیجه رسیدن " که باز هم در چشم‌ها پیدا بود.
و بسیاری موارد دیگه که میشه حتی به هرمنوتیک هم ربطش داد و مباحث پل ریکور.
به هرحال باتوجه به محدودیت‌ها؛ عالی بود.
خلاقیت، تعلیق ایجاد کردن، حس وحشت و شکستن هرچیزی که مبحث " روایت " مربوطه از ویژگی‌های خاص این نمایشه.
به دالانی تاریک وارد می‌شوید با پرفورمرهایی که شما را نفس می‌کشند به هر میزانی که بخواهید. در اتاق‌ها جهان‌هایی وجود دارد که مطابق با شخصیت شما کشف می‌شود. شما حق انتخاب دارید.
تئاتر تجربی کنشگرانه‌ای که باید با آن تعامل داشته باشید و مشارکت کنید.
در جهانی و شرایطی که نفس می‌کشیم؛ رابطه امری آوانگارد است. در رابطه با دیگری است که به شناخت می‌رسیم و معنا پیدا می‌کنیم. رابطه، نوعی دیالوگ است. دیالوگ با خود. دیالوگ با شیک قهوه‌ای که می‌خورید. دیالوگ با کاغذ. دیالوگ با چشم‌ها و راز شگفت انگیزشان. دیالوگ نوعی مشارکت است که در کانیبال معنا شده است. مشارکت فراتر از دقت در پدیده‌هاست. مشارکت یعنی یکی شدن و تا با کانیبال یکی نشوید به راز کانیبال پی نمی‌برید.
سپاس از شما جناب دکتر ، همراهی شما با کانیبالی ها باعث افتخار ما هستش
علی کرم‌پور
سپاس از شما جناب دکتر ، همراهی شما با کانیبالی ها باعث افتخار ما هستش
باعث افتخاره آشنایی با این تیم خوب.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
محمد کلانتر (u.xvya33)
درباره اجرای پژوهشی باعث i
سلام.
من اجرای اروین رو دیدم + خانم شهبازی. خصوصا اجرای خانم شهبازی که مکمل اجرای اروین بود. آفرین به هوش کارگردان و خلاقیت بازیگرها.
محمد کلانتر (u.xvya33)
درباره اجرای پژوهشی باعث i
سلام.
من اجرای اروین رو دیدم و خانم شهبازی. هوش کارگردان + خلاقیت بازیگرها؛ همه چیز عالی.
خصوصا اجرای خانم شهبازی که خیلی من رو گرفت و تکمیل کننده اجرای اروین.
اروین گالستیان، نرگس کیومرثی و رحیم نوروزی این را خواندند
علی علیمحمدی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام.
به دغدغه کارگردان و هنرنمایی موزیسین احترام می‌ذارم. اما شرط اول بازی در چنین نقش‌هایی ادراک بازیگر از آن نقش است. دایه مال کردها نیست اصلا. دایه مال لرهاست. علاوه بر این، انگار خود کارگردان متوجه شده باشه که نمایش، تماشاگر رو نگرفته طرحِ یک شوک رو در انتهای نمایش پی ریزی می‌کنه که من هم متأثر شدم ولی بعداً از یکی از دوستانم که پرسیدم ایشون هم همین اجرا رو تأیید کرد و متوجه شدم که اون قسمت ( اگرچه بخشیش ممکنه واقعا حمله عصبی بوده باشه ) جزیی از اجرا بوده. درباره ملک طاووس هم حالا کسی مثل من می‌دونه چیه که رشته‌م هست ولی سایر تماشاگران چی؟. به هر حال خیلی جای کار و مطالعه داشت اگرچه دیدنش لازمه خصوصاً برای آکادمیسین‌های ایرانی.
سپاس از محبتتون و مرسی از اینکه جوری نقد کردید که کار اسپویل نشه 🌱
سلام و سپاس 🌱
۱۹ مرداد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام.
من عادت دارم کارهای خوب رو حداقل دوبار می بینم. متاسفانه این کار رو فقط یک بار دیدم و امیدوارم تمدید بشه. کاری زیبا که در تئاتر، کار کردنش سخته و در تئاتر ایران خیلی سخت‌تر. به هیچ عنوان احساس نکردم که بازیگر داره نقش بازی می‌کنه. فضای سایکو بودن نمایش به وضوح لمس پذیر بود به ویژه استفاده از ابژه‌هایی که بیننده ناگهان با خودش می‌گه مگه می‌شه واقعی باشه؟ اما واقعی بود. برای من که به هیچکاک علاقه دارم ژانر وحشت و معماگونگی رو خیلی خوب درورده بود. در کل حالم خوب شد و لذت بردم.
اگرچه اشکال این گونه نمایش‌ها اینه که بعدش اگر کار ضعیفی ببینی به شدت ناراحت می‌شی چون " روانی " و امثال " روانی " در تو لذتی کاتارسیس گونه ایجاد می‌کنن.
سپاس از مهر و لطف شما🙏😇🌸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام.
برای بار دوم هم دیدم. اگرچه برخی صحنه‌ها حذف شده بود اما جایگزینی پادشاه دانمارک در پوشش مدرن قالب توجه بود و اون صحنه‌های حذف شده رو به فراموشی می‌سپرد.
من دیشب هم دوباره و برای بار پنجم یا ششم این تئاتر را دیدم و این بار از منظر کارگردان به صحنه نگاه کردم.
نکته مهم این است که چرا یک نفر بخواهد چنین چیزی بسازد؟
تئاتری که به نظر من وجه ممیزه‌اش این بود که قصه نداشت. و جالب این بود که این نکته را دیشب وقتی از نگاه کارگردان به صحنه نگاه کردم متوجه شدم. در چنین وضعیتی؛ بسیاری از تحلیل‌ها رنگ می‌بازد چون شما با اثری خلاقانه روبرویید که نوعی اسطوره گشایی از روند ساخت تئاتر در ایران است.
یک نکته‌ی ظریف در نمایشنامه‌های شکسپیر وجود دارد خصوصاً در #هملت
و اون رقابت بر سر تحمیل واقعیت توسط #گرترود به هملت است. نکته‌ی جالب این است که سیلی واقعیت، هملت را دچار شوک می‌کند و هملت برای تغییر واقعیت دچار جنون می‌شود. جنونی فوکویی که در برابر عقل گرترود و عمویش می‌ایستد.
چیزی که با دخالت کارگردان در میانه‌ی نمایش به منزله‌ی شمشیر داموکلس عمل می‌کند؛ فرود می‌آید؛ در نقطه‌ی مرکزی سالن می‌نشیند و با تغییر میزانسن؛ هملت را اجرا می‌کند.
بنظرم شک هملت محور اصلی است چون دانشجوی فلسفه است ابتدا به خیانت عمو و مادرش شک می کند چون صحبت با روح پدر را در ابتدا خیلی واقعیت نمی داند خودش را به دیوانگی می‌زند و تحقیق می کند حتی اجرای اون گروه نمایش هم برای تبدیل شدن شک به یقین است
fariba akbari
بنظرم شک هملت محور اصلی است چون دانشجوی فلسفه است ابتدا به خیانت عمو و مادرش شک می کند چون صحبت با روح پدر را در ابتدا خیلی واقعیت نمی داند خودش را به دیوانگی می‌زند و تحقیق می کند حتی اجرای ...
از این منظر هم جالبه. بله. الان که فکر می‌کنم‌ مرحله یقین بعد از تحقیق کردن در میانه نمایش و بعد از تغییر میزانسن رخ می‌ده. انگار که کارگردان بخواد بگه با تغییر شک هملت به یقین؛ میزانسن و حتی حرکات بدنی بازیگرا هم تغییر می‌کنه. ناگهان کارگردان حذف می‌شه و همه حرکت‌ها بدون کات دادن ادامه پیدا می‌کنه.
لذت بردم.👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فلسفه باز و پوچی اگزیستانسیالیستی:

فلسفه باز روایت پوچی‌ای است که گریبانگیر جامعه‌ای است که حق انتخابش آسیب دیده است. او تصور می‌کند که انتخاب می‌کند اما تنها به تشویق شدن فکر می‌کند. این پوچی چنان گردابی درست می‌کند که حتی داریوش زندیق هم خودش را گم کرده است و تازه در انتها متوجه می‌شود که در آسایشگاه است.
این پوچی مثل ویروسی به همه سرایت می‌کند. دیالوگ‌ها قاطی می‌شود. حتی خود کارگردان در انتها سردرگم می‌شود و به نمی‌دانم پناه می‌برد. بنزین هم پوچ می‌شود.
زیبایی پوچ می‌شود.
همه چیز برای دیگری است و فردیت ارزشی ندارد. وجودهای غیر اصیلی که پوچی خودشان را هم نمی‌فهمند چون دیگری‌ها برایشان انتخاب کرده‌اند.
آزادی یا مرگ و مفهوم آیرونی و حتی هستی و نیستی یا شیطان و خدا؛ همه و همه بر انتخاب تاکید دارند.
در این پوچی وجودهای اصیل هم توان مقاومت ... دیدن ادامه ›› ندارند و کارشان به آسایشگاه روانی می‌کشد.
پذیرش این پوچی و در آغوش گرفتنش قدم اول است و تسلیم نشدن در برابرش و تلاش برای تغییرش قدم دوم.

در انتها دست مریزاد به کارگردان...👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻
اگزیستانسیالیسم ربطی به نیهیلیسم ندارد.
ضمنا این کار چه ربطی به حق انتخاب داشت؟
حتی کوچکترین اشاره ای نداشت
شما اینها رو از بیرون از جهان اثر میگید.
محمد کارآمد
حیف که نتونستم به این اجرا برسم😥
من هم اجرای آخر رفتم.
محمد کلانتر
به کتاب شش متفکر اگزیستانسیالیست مراجعه کنید. از آن حرف‌ها بود...
متاسفانه اگزیستانسیالیسم با پوچ‌گرایی اشتباه گرفته می‌شود در حالی که با آن متفاوت است. پوچ‌گرایان عقیده دارند که زندگی هیچ هدف و معنایی ندارد در حالی که اگزیستانسیالیست‌ها بر این باورند که انسان باید خود معنا و هدف زندگی‌اش را بسازد.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کاش استاد عاطفه تهرانی را زودتر می‌شناختم.
فیلسوفانه اثری خلق کرد که به فضای فکری من بسیار نزدیک بود.
هم اسطوره را می‌شناخت هم ایران و هم شرق را.
شاید زمانش رسیده که در ایران بالاخره از تئاتر درمانی صحبت کنیم.
اونقدر لذت بردم که تمام افسردگیم برطرف شد.
عاطفه تهرانی در این تئاتر ثابت کرد که می‌توان فیلسوفانه خلق کرد و اسطوره را درست و اصولی شناخت.
این تئاتر، صدها صفحه فقط به شما اسطوره شناسی علمی یاد می‌دهد و چگونه زیستن را.
حرفش را زد در زمانی کافی.
کاش بشه بتونم بیشتر درباره‌ش صحبت کنم و تحلیلش کنم.
خلاصه که عالی بود. نه. پرفکت بود.👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻
کاش استاد عاطفه تهرانی را زودتر می‌شناختم.
فیلسوفانه اثری خلق کرد که به فضای فکری من بسیار نزدیک بود.
هم اسطوره را می‌شناخت هم ایران و هم شرق را.
شاید زمانش رسیده که در ایران بالاخره از تئاتر درمانی صحبت کنیم.
اونقدر لذت بردم که تمام افسردگیم برطرف شد.
عاطفه تهرانی در این تئاتر ثابت کرد که می‌توان فیلسوفانه خلق کرد و اسطوره را درست و اصولی شناخت.
این تئاتر، صدها صفحه فقط به شما اسطوره شناسی علمی یاد می‌دهد و چگونه زیستن را.
حرفش را زد در زمانی کافی.
کاش بشه بتونم بیشتر درباره‌ش صحبت کنم و تحلیلش کنم.
خلاصه که عالی بود. نه. پرفکت بود.👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻
نمایش خوبی بود ولی جا داشت که خیلی بهتر باشه. بازی‌ها عالی بودن اگرچه فدای ذهنیت کارگردان برای بیان مطالب خاصی شدن. اگر در این نمایش، از یک مشاور خانم که خودش اون موارد رو تجربه کرده بود و از طرفی جامعه شناس هم بود کمک گرفته می‌شد ما می‌تونستیم حتی شاهد یک اثر درخشان باشیم اما فقر اندیشه به روشنی در فضای نمایش حس می‌شد. هرچند بازی‌ها عالی بود و فراز و فرودهای عالی‌ای داشت که چند بار اشک من رو درورد. می‌شد حتی تایمش رو بیشتر کرد که بهتر بشه فضا رو انتقال داد و با بیننده به تجربه مشترکی رسید که در جان مخاطب بشینه.
به هرحال در مجموع کار خوبی بود.
Amir Sharifi این را خواند
امیر مسعود و stanco این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بسیار تئاتر زیبایی بود.
یک اثر پست مدرن که شکست زمانی جالبی داشت.👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻
من چهار بار دیدم و فوق العاده بود.

در #و_دیگر_سکوت؛ کارگردان آگاهی کاملش را بر مفهوم قربانی به وضوح نشان می‌دهد. در فاستوس؛ عشق و روح. در هملت؛ عشق. و در مکبث؛ در صحنه‌ای شگفت، خوردن گوشت و قربانی کردن خویشتن.
در هر سه اما این بدن است که تحت فشار قرار گرفته است. بخشی از بدن است که در فاستوس قربانی می‌شود. بدن است که در مکبث از فشار وسواس ذهنی آسیب می‌بیند.
ناظر صحنه فقط صحبت می‌کند. خدایی است که تنها ناظر است. هیچ دخالتی نمی‌کند. قدرتش در صحنه نبرد فاستوس به چالش کشیده می‌شود. فاستوس برای اهریمن و خودش، عشقش را قربانی می‌کند و مسیح برای عشقش، خودش را.
ناظر صحنه در پایان هر سه تراژدی ظاهر می‌شود و افسوس می‌خورد. مثل خداوند که بر پای صلیب مسیح هیچ دخالتی نمی‌کند. مسیح که بر پای صلیب جان می‌دهد؛ آنگاه خداوند افسوس می‌خورد و قطره اشکی می‌ریزد.
رضا کشاورز اثری شگفت انگیز خلق کرده است که یک بار دیدنش کافی نیست...