روایتی از تنهایی ذاتیِ نوع انسان که همچون ذره ای بی پناه و معلق در تاریکیِ لایتناهیِ وجود ، بی زمان ، بی مکان و مجهول العاقبة است و تنها سفیر ناجی اش نور محبت است …
با در نظر داشتن اینکه شاهد اجرایی از هنرجویان جوان تئاتر هستیم و فکر میکنم همه ی عزیزان بازیگر اولین تجربه ی حضور صحنه ای شون هست ، به نظرم با ارائه ای موفق مواجه ایم که حتی در سطحی بالاتر از آنچه انتظار میرفت قرار میگیرد .
گذشته از بازیها و بیان مسلط ، با توجه به حضور متعدد بازیگران در این اجرا ، جایگیری ها و حفظ موقعیت های بدون نقص و تداخل دیالوگ های بدون تپق و در لحظه ی دُرُست نشان دهنده ی ممارست و نگاه جدی ایشان برای رسیدن به چنین نتیجه ی منسجمی است که بسیار ارزنده ست .
البته عنصر کارگردانی و میزانسن های بسیار دقیق که موید تسلط کارگردانان بر آنچه از این متن و اجرا میخواهند به وضوح مشهود است و در واقع قوام نهایی اثر را باید مرهون آن دانست .
نکته ای که بسیار بنظرم جذاب رسید ، عدم شکل گیری یک تصویر قطعی و مشخص از هر کدام از شخصیت ها به دلیل بازی شدن هر شخصیت توسط چند بازیگر بود
... دیدن ادامه ››
که باعث میشد ذهن در موقعیتی قرار بگیرد که مجبور به پذیرش و تصور کاراکتر [ بعنوان مثال مادر ] بدون در نظر گرفتن اِلمان های تعیین کننده مقبولیت آن توسط بیننده نظیر چهره و جثه و غیره شود .
و مورد دیگری که برام به وجود آمد ، یادآوری مدام فیلم سینمایی “ اینجا بدون من “ حین تماشای این اجرا بود که بعد از جستجو متوجه شدم فیلم نامه اقتباسی از همین “ باغ وحش شیشه ای “ بوده که البته شاید فقط من نمیدانستم !
و در آخر ، باز کردن سقف متحرک سالن شماره چهار تئاتر لبخند بعد از غروب آفتاب و قبل از پایان اجرا اونقدر تجربه ی لذت بخشی بود که سختی صندلی ها رو بی اثر کنه !