در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال سیدمهدی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:45:08
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
همه جا رخصت 🙋‍♂😊

من این اجرا رو خیلی دوس داشتم دمتون گرم دستمریزاد😍👏👏
هم به لحاظ فرم و خلاقیتهایی که به‌کار رفته بود، مرشدی که خانم بود، ... دیدن ادامه ›› پهلوانان و میل و کباده زنان وسط گود که میشه هم خانم باشند و هم اقا، و همینان اجراگران و نقالان و روایتگران داستانهای اساطیری سرزمینمان هم بودند.
هم به لحاظ محتوا، اینکه کلاژی مدرن بود از قصه‌های شاهنامه و متون باستانی.
در ابتدا بعد از سرخم‌کردن و عبور پهلوانان و راویان داستان از درب کوتاه زورخانه (که بازیگران به زیبایی ساخته بودند)و بعد از زمین ادب بوسیدن و رخصت گرفتن از جمع، قالبی زیبا و نو و خلاقانه میبینیم از روایت داستانهای باستانی و اساطیری
ابتدا قصه‌هایی کوتاه و‌ گذرا در حد اشاره به نمادهایی مثل آرش کمانگیر و کشتی رستم و سهراب  و کشاکش و نبرد تن به تن و گروهی دو لشگر روبروی هم، این نمادها هم در ابتدا و هم در انتها تکرار میشوند منتهی در دو زاویه و جهت مختلف)
(از اینجا دریافتهای منه ممکنه اشتباه کنم)
ما قصه‌ای کوتاه از گرفتاری رستم به دست اکوان دیو رو هم میبینیم، جایی که اجراگر از زیر آب میاد بیرون و لباساشو میپوشه و‌.. ( رستم بعد از اینکه میره به نبرد اکوان دیو اسیر اون میشه و اکوان دیو اونو‌ میبره بالا میگه خودت انتخاب کن کجا بندازمت، رو زمین یا دریا؟ رستم میدونه دیوها از شرارت هرکار بگی برعکسشو خواهند کرد میگه بنداز زمین، دیوم میندازتش تو دریا و خلاصه رستم به سختی از زیر اب میاد بیرون و دنبال رخشش میگرده و میره مابین اسبهای سپاه دشمن پیداش میکنه و... )
دوتا روایت کمی بلندترم تو اجرا داشتیم روایت سیاوش و روایت نبرد سهراب و گرد افرید
در روایت خلاصه واری که در نمایش میبینیم اینگونه‌ست که دونفر از پهلوانان کیکاووس درحال تفریح بودند و زنی میبینند به غایت زیبا و‌ هرکدام ادعای تصاحبشو میکنند و میبرندش دربار کیکاووس برای داوری ولی او خودش مجذوب وی میشه و او رو به همسری برمیگزینه و از ایشان پسری به دنیا میاد به نام سیاوش. بعد از بدنیا اومدن سیاوش مادر از دست میره و دنیارو ترک میکنه.
(اینجا یه شخصیتی وارد میشه که من تشخیصش ندادم که پرنده‌ای داناست یا مثلن موبد یا منجمه؟ چون کودکو گرفت و فک کنم درحال دیدن آینده و پیشگویی این کودک شد دوستان اگه متوجه این شخصیت شدند لطفن منو راهنمایی کنند)
بعد از فقدان مادر سیاوش، ازونطرف رستم که سهراب رو از دست داده به کیکاووس میگه بده من این کودکو ببرم زابلستان و به یاد پسرم تربیتش کنم، اینجام میبینیم رستم سیاوشو میبره و به خوبی سوارکاری و کشتی و جنگاوری یادش میده (وسطشم یاد سهراب خودش میفته و اشکی میریزه که اونم خیلی بامزه بود 😊👏👏👍) آموزش سیاوش اونقدر خوب بود که حتی میتونه خود رستمم به زمین بزنه و‌ رستم  اجازه میده سیاوش برگرده به دربار پدر.
ازینور دربار کیکاووس رو میبینم که سودابه دختر پادشاه هاماوران مشغول اماده شدن و تربیت شدن توسط یه خانم یا دایه پیره ( من این شخصیت رو هم‌ نشناختم، صرفن یه دایه و معلم پیر سودابه‌ست؟ یا مثلن اون افسونگر و جادوگر درباره که سر بارداری فیک سودابه بهش کمکش کرد ایشونم اگه کسی شناخت لطفن منو راهنمایی کنه) بعد از مهیا شدن سودابه کیکاووس اونو به همسری میگیره و ازونور سیاوش که به دربار برمیگرده مورد احترام پدر قرار میگیره و تاج ولایتعهدی و فرمانروایی به سرش میذارن و ما نگاههای هوس‌انگیز و سرک کشیدنا و نظربازیهای یواشکی سودابه رو میبینم که به خوبی داستان دلباختگی او به پسرخونده‌شو میفهمیم، در صحنه پایانی این قسمت سیاوش روی صحنه با حالتی اضطرار و وحشت زده دهن به فریاد وامیداره که احتمالن نمادی از تهمت سودابه و داستان آزمون آتش اوست.
صحنه بعدی دختر نقابدار سوارکاری میبینیم که  روی صفحه پرده‌خوانی ما به قرمز مینویسه شب و ... سوارکار دیگه‌ای میاد اون صفحه رو پاره میکنه و تعقیب و گریز این دو آغاز میشه
این دوهم احتمالن داستان سهراب و گردآفریدو روایت میکنند که سهراب بعد از رسیدن به دژسپید نگهبان دژ رو گرفتار میکنه دختر گژدهم فرمانروای دژ که بسیار جنگاور و‌ ماهر در رزم بود، برنمیتابه و لباس رزم میپوشه و نقاب میزنه و عازم میدان نبرد میشه سهراب به هماوردیش میاد و در کشاکش نبرد اولیه گردآفرید میبینه حریف سهراب نمیشه نقاب از رو برمیداره که سهراب ببینه او زنه و رهاش کنه اما سهراب همچنان به تعقیب و گریزش ادامه میده و گردآفریدو این‌بار به چنگ میاره، گردآفرید با استفاده از جذابیتها و‌ زیباییش سهرابو از کشتن خودش منصرف میکنه و راضیش میکنه که او رو نکشه میگه بیا بدون خونریزی وارد دژ بشیم و هم به من میرسی هم قلعه رو تسخیر میکنی. درو باز میکنند و گرد آفرید از دست او فرار میکنه و داخل قلعه میشه و‌ سهراب فریب میخوره و میمونه پشت در 😊.

من که خیلی دوس داشتم نمایشو فقط نکته‌ای که برام واقعن سؤاله اینه که خب من کمی آشنا بودم با این روایتها، آیا کسانی که این داستانها رو نمیدونستند هم فقط جنبه بصری نمایش راضیشون میکنه یا نه؟
باعرض معذرت از دوستانی که احتمالن اینهمه پرگوییهامو خوندند و با خسته نباشید مجدد به گروه محترم نمایش به زور 😍🙋‍♂
نمایش چون به زعم من خود بسنده نیست و باید حتمن اطلاعات بیرونی داشت چهارستاره‌ست ولی به خاطر جسارت و ساختار شکنی و اشنایی زدایی که به زیبایی به اجرا دراومده پنج ستاره کامل تقدیمشون میکنم
⭐⭐⭐⭐⭐
آقا سید مهدی من که این نمایشو ندیدم کامنتتم نخوندم راستش.
اومده بودم رو دیوار یه تابی بخورم، چشمم افتاد به عکست، دلم باز شد از این رفاقت.
خیلی عکس خوبیه. درود به جفتتون.
نسیبه
آقا سید مهدی من که این نمایشو ندیدم کامنتتم نخوندم راستش. اومده بودم رو دیوار یه تابی بخورم، چشمم افتاد به عکست، دلم باز شد از این رفاقت. خیلی عکس خوبیه. درود به جفتتون.
سلام خانم نسیبه مشتاق دیدار 😊🙋
مرسی مرسی چقدر حرفای خوبی گفتین بهم 🤩🙏
منم روزم قشنگ شد از کامنتتون، ممنون واقعن 🌸🌸🙌
خیلی ممنونم از شما بابت نگاهِ دقیقی که به نمایش ما داشتید 🙏🏼🤍
۴ روز پیش، شنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
جناب
اینکه ما هر روز، هرهفته، هرماه میلیونها تومن ازت خرید میکنیم به‌کنار، اکی هیچ ارزش برات نداره و ممکنه تو دلتم‌ بهمون بخندی و بگی میتونید مگه خرید نکنید؟ از من نخرید از کجا باید بخرید پس؟
ولی دلم میخواست یه چیزیو بهت بگم
اینکه یادت بشه هیییچ موقع، در مقابل هییچ سلبریتی و آدم معروفی و آدم بانفوذی و آدم ثروتمندی، هرگز و‌ هیچ وقت حتی یکبار هم پشت ما مشتریات واینستادی
همیشه گفتی عهه؟ فلان خواسته رو دارین قربان؟
باه چشم، چشم، سرتون به سلامت اطاعت امر میشه، گور بابای اون و اون و اون مشتریمونم صلوات، مهم نیستن بابا، شما خودتونو ناراحت نکنید، مهم رضایت حضرتتان هست، حتمن بازم قدم سر چشم ما بذارید تمام ترتیبات جلب نظر و رضاییتان را خواهیم داد

عب نداره، راستم میگی هر سازی بزنی ما مجبوریم به رقصیدن باهاش، چاره‌ای نداریم، ولی کاش لااقل برای حفظ عزت و نفس و بزرگی خودتم که شده لااقل یکبار وایمیستادی پشت مشتریات.


یک گفتگوی خیالی،در فضایی خیالی، بین مشتری خیالی و صاحب مغازه‌ای خیالی.
کاشکی تو این شهر مغازه بزرگ دیگه ای هم بود
اون وقت بود که صاحب مغازه رقابت رو متوجه میشد
تا وقتی که رقابت ایجاد نشه هیچکس قدر مشتری هاشو نمیدونه
کاشکی تو این شهر خیالی یک نماینده ای تز مردم بود و با صاحب مغازه گفت و گو مبکرد شاید گاهی و فقط گاهی سمت ما ضعف میکرد غش پیشکش....
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یه زمانی محل کارمون‌ چند نفر بودیم یکی از رفقا یه اخلاقی داشت مثلا کسی میومد مدرک تحصیلی بالاتری داشت این یه چیز پیدا میکرد او رو بکوبه و کوچیکش کنه، یا کسی پولدارتر بود یا تو‌کارش موفقتر بود
یه روز بهش گفتم پسر تو قابلیتای زیادی داریا، چرا انقدر گارد داری به آدما؟ هرکی هرچی داره نوش جونش عرضه شو داشته، یا همتشو داشته درسشو تا اخر ادامه بده یا هر دلیل دیگه‌ای، اقا به ما چه؟ تو همینی که هستی خییلیه‌ها ، کلی محاسن مهم داری.
اما عقده حقارت ویران کننده‌ست
شاهم که بشی رهات نمیکنه
تا وقتی با چیزی که هستی کنار نیای همیشه احساس حقارت میکنی.
با هرکس که از تو زیباتره دشمنی
با هرکس که از تو قویتره دشمنی
با هرکس که از تو باسوادتره دشمنی
آقا محمدخان قابلیتهای بسیار بسیار منحصر به فردی داشت، در کودکی اسیر عادلشاه ... دیدن ادامه ›› افشار شده و توسط وی اخته شده بود ولی تونسته رها بشه و سالها با این وجود در کنار پدر جنگاوری کنه
درسته با احترام ولی خب باز سالها اسیر دربار زندیه بوده ولی باز رها شده و تونسته تمام مدعیانو کنار بزنه و ایران صدپاره رو یکپارچه کنه و ببره زیر سلطنت یک حکومت.
اما عقده حقارت رهاش نکرد
از همه‌ متنفر بوده و‌ ظاهراً از زنان بیشتر.
مردم کرمانو ماهها محاصره کرده بود، شبا چون میرفتن پشت بوم فشش میدادن چکار کرد با این مردم، مردا رو کور کرد و به زن و کودک تجاوز.
لطفعلی خان مورد توجه مردم بود و جذاب برای زنان، کورش کرد و دستور داد بهش تجاوز کنند
انواع ظلم و جنایت رو کرد، ولی آتش عقده حقارتش فروکش نکرد.
هنوزم زیاد میبینیم آدمهایی رو که بزرگند، ثروتمندند، باسوادند، ولی...
نمایش الف غین میم تو یادآوری این وجه برام پررنگ بود
همچنین دیدگاهی که از منظری نو به تاریخ ایران داشت رو خیلی دوس داشتم، تصویر مقاومت و تلاش زنان آزاده سرزمینمان
اینکه در اسارت هم سربلندند، با وجود هزاران محرومیت و محدودیت و ظلم و ستمی که بهشون میشه بازهم سربلندند، نه‌ حقیرند نه اجازه میدن کسی تحقیرشون کنه
آزاده‌اند و سربلند. خیلی دلم خواست دیشب تو سالن فریاد بزنم
به‌نام زن زندگی آزادی.


به نام زن به نام زندگی
رها شویم زطوق بندگی
میثم هنزکی
از چه زاویه ی خوبی به کار نگاه کردین ، همیشه گوشه های پنهان رو دقیق پیدا میکنین . البته یه نکته ی کوچیک رو اشاره کنم ، کینه ی آغا محمد از لطفعلی خان فقط به خاطر محبوبیت و جذابیت لطفعلی خان ...
میثم‌جان من که در مقابل علم و ادب شما طقل دبستانی بیش نیستم.
ممنون از لطف و توجهت ☺️🙏

هردوشون سرامد بودند اما این کجا و آن کجا
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درباره مثلث بسیار نوشتن و‌ خب حرف تازه‌ای باقی نمیمونه،
ولی چون تو صفحه نمایش دیدم عزیزی نوشتند "اگر اندک فهمی نسبت به تئاتر دارید نرید این نمایشو ببینید... چون سردرد میشید"
خواستم بگم من تا الان فکر میکردم دیگه اون فهم اندکه اندازه سر سوزنو دارم دیگه، خییلی نمیفهمم، ولی اندکو که خب چرا، ولی الان دچار یاس فلسفی شدم که اون اندکه رم ندارم ینی؟ 🥺🥺
چون از نظر من بدون شک یکی از خلاقانه‌ترین نمایشهای زندگیم بود مثلث، اونقدر فکر شده بود و اونقدر درست و دقیق و تمیز اجرا شده بود اون ایده خلاقانه که اون شب یکی از لذتبخشترین تجربیات تماشای یه نمایش بود برام.
ولی خب بدیهیه هنره و هرکسی برداشت و نظر خودشو داره قطعاً، با خوش اومدن و نیومدن کاری ندارم، جمله قطعی تاکیدی اون کاربر محترم ترغیبم کرد بنویسم و بگم من سردرد نشدم خلاصه ☺️☺️
دیگه میفهمم یا نمیفهممشو الان شک کردم 😅😅
مهدی عزیز ممنون از نظر محبت آمیزت 🌸🙏🏻
مهدی غلامی
مهدی عزیز ممنون از نظر محبت آمیزت 🌸🙏🏻
زنده باشین، ممنون از شما و گروه خلاق و درجه یکتون ☺️🌸🙋
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چقد زود تموم شد 🥺🥺
دلم میخواست ساعتها بچرخند و حرف بزنند و من گوشه‌ای تاریک بشینم و‌ تماشا کنم
تماشای ناکجا‌ابادی خراب‌ که خیلی شبیه گردونیست که هرروز صبح تا شب درونش در حال چرخیدنیم
لحظه‌ای روشنیم و لحظه‌ای تاریک،
لحظه‌ای باید توانای دانای محکم و قوی باشیم که دوروبریامون قکر کنند توانایی کمک کردن و حل مشکلاتشونو داریم
لحظه‌ای بعد باید بشینیم روی ابزار کمکی قدیمی و از جعبه لوازم چیزی برداریم تا بتونیم باهاش دردهامونو کمی آروم‌‌ کنیم
لحظه‌ای دوست داریم و لحظه‌ای متنفر، لحظه‌ای کمک میخوایم و لحظه‌ای چاقو میزنیم، لحظه‌ای بیرون میکنیم و لحظه‌ای پناه میدیم، لحظه‌ای عاشقیم و لحطه‌ای ... دیدن ادامه ›› قاتل...
گوش کنم به درد و رنجی که‌ خیلیاشو نمیخوان بگن، میخوان پنهانشون کنند لا‌به‌لای ادبیات، لا‌به‌لای کلمات، اما میشنویم.
مثل من، مثل خودامون، مثل همه ماهایی که خیلی وقتها درد و رنج‌هامونو پنهان میکنیم لای کلمات، ولی شنیده میشن.
چقد زود تموم شد...
مثل زندگی‌های خودمون.

⭐⭐⭐⭐⭐
۵ لز ۵



چقدر خوب نوشتی سید...
چقدر دلنشین بود
اولین باره حس میکنم صفر تا صد نمایشی که حتی ندیدم رو زندگی کردم
زهرا خلیلیان
سلام از ماست سید جان، ممنون از توضیحات دیگه کامنتتون کار خودش رو کرد و خریدیمش :)) واسه روز جمعه خریدیم سید جان
خرید روز جمعه شمام کار خودشو کرد و منو فرزادم برا جمعه گرفتیم دوباره ☺️☺️
سیدمهدی
خرید روز جمعه شمام کار خودشو کرد و منو فرزادم برا جمعه گرفتیم دوباره ☺️☺️
عاااالی😍😍😍
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امشب نمایش بر پهنه دریا رو دیدم
ده نفر در سالن بودیم که هفت نفر مهمان بودند و دو نفر دیگه رو شک دارم و من هم دوشب پیش بلیت داشتم که بخاطر بارون نرسیدم و لطف کردن امشب رفتم داخل سالن
درمورد نمایش نمیخوام چیزی بگم میخوام درمورد مطلبی که از نظر خودم مهمتره صحبت کنم، در مورد "عاشقانه کار کردن"
من امشب مصداق واقعی کسانی که عاشق کاری که انجام میدند رو دیدم " تک تک اعضای گروه اجرایی نمایش بر پهنه دریا"
وضع و تعداد تماشاگرانو که گفتم، وصعیت سالن هم که مشخصه سالهاست حتی حاضر نیستن یه رنگ سیاه یک دست به دیوارهای سالنشون بزنند ولی با تمام اینها تمام عوامل این گروه با رویی گشاده و محترمانه از ما ده نفر استقبال کردند و‌ بازیگران و عوامل اتاق فرمان با اشتیاق و تسلط کامل بدون توجه به اینکه روی چندتا پالت ایستادند و دارن اجرا میکنند اونم فقط برای ده نفر، کارشون رو با جدیت و حس و انرژی مثبت انجام دادند.
از نظر من، معنی واقعی عاشقانه کار کردن همینه.
برای شرافت این گروه محترم
⭐⭐⭐⭐⭐
۵ از ۵
درود مهدی عزیز
متاسفانه از دست دادم اجرا رو حتی برخلاف وعده ای که داشتم، اون دو روز تعطیلی حالم رو گرفت
امیدوارم سرکار خانوم افسری و تیم محترمشون نمایش را به سالن دیگری ببرند که فیض ببریم.
مروارید افسری
با سلام خدمت شما خیلی ممنون برای ما حضور عزیزانی مثل شما از حضور ده‌ها تماشاگر ارزشمندتر هست . خیلی ممنون از توجهتون به گروه نمایش بر پهنه دریا 💙🌺🙏
سلام و خسته نباشید.
برای ما هم حضور هنرمندان جوان و دغدغه‌مندی مثل سرکار‌عالی و گروه محترمتون بسیار ارزشمند‌تر از بسیاری از سلبریتیهایی‌ست که کمکی به رشد تئاتر که نمیکنند هیچ، هم باعث گرونی بلیتها میشوند هم سالنهای خوبو میگرند.
مهشید صدری
سپاسگزارم از محبتتون
ممنون از شما
خسته نباشید
به امید موفقیتهای بیشترتون در اجراهای پیش رو.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"معذرت میخوام مالی
وااقعا معذرت میخوام"

بعضی وقتها دیگه فایده‌ای نداره
دیگه چیزی برنمیگرده
دیگه چیزی درست نمیشه
ویران کردیم
ویران کردیم و... تمام.
یک کار چهل پنجاه دقیقه‌ای خیلی خوب تبدیل شده به کاری نزدیک به دوساعت خسته‌کننده
من اگه مسئولیتی تو این نمایش داشتم، کارو یکهفته متوقف میکردم تایمشو میاوردم زیر یکساعت و با کمی تمرین بیشتر برای بازیگران عزیز، قطعا کار خوبی از آب درمیومد.
اما الان طولانی، جزییاتی نالازم و اضافه که تماشاگرو خسته میکنه و ارتباطش با نمایش قطع میشه.
ایده قابها یا دروازه‌های زمان خوب و جالب بود 👌
طراحی لباس و فرم اجراش خوب بود.
نور خوب نبود
بازیها خب شب اول بود و قوام نیافته بود بعضی از دوستان هم در دیالوگهای همزمان فوکوس میکشیدند که به نظرم ... دیدن ادامه ›› جالب نبود
بازم میگم شما میتونی یه قصه خوبو تو یک ربع، شیرین و جذاب تعریف کنی و همه رو همراه خودت کنی، همون قصه رو میتونی یکساعت اونقدر کشش بدی و‌ بهش بال و‌ پر بدی که شنوندگانت خسته بشند و مدام پی این باشند که زودتر تمومش کنی.
این ایده قابلیت هردورو داره.

ازینجا اسپویل
به نظرم حضور همزمان دو موقعیت زمانی آنا در یک قاب روی صحنه باگه. وقتی ما مادر و کودکشو رو صحنه میبینیم به نظرم اگه همزمان آنای بالغ و‌ جوان رو صحنه نباشه جالبتر و دقیقتر میشه

خسته نباشید خدمت عوامل محترم گروه اجرایی نمایش آناتومی.


اوه اوه پس خدا بهمون رحم کنه سید :(((
سیدمهدی
امیدوارم شبهای بعد درست شه مشکلات، ولی خب واقعا کشش این تایمو نداشت این اجرا
سید جان نشد که بشه :(((
دیگه ازین به بعد یکیمون یه اجرایی رو ببینه کاملا میتونه نظر بده که اونیکی بره یا نره! هم درمورد انگلیسی این اتفاق اخیرا افتاد هم این اجرا و من تنها کسی بودم تو جمع که اصلا دوست نداشتم این دو اجرارو. باز انگلیسی با بازیها اکی بودم.
زهرا خلیلیان
سید جان نشد که بشه :((( دیگه ازین به بعد یکیمون یه اجرایی رو ببینه کاملا میتونه نظر بده که اونیکی بره یا نره! هم درمورد انگلیسی این اتفاق اخیرا افتاد هم این اجرا و من تنها کسی بودم تو جمع که ...
بله زهراجان موافقم منم، اتفاقا از فرزاد پرسیدم نظراتتونو درمورد انگلیسی و وقتی گفت، منم دقیقا به همین فکر میکردم ☺️👍.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک تئاتر به معنای واقعی
دکور، طراحی صحنه، طراحی لباس، گریم، نور، گروه‌ موزیک، بازیهای عالی
بیان و صداهای شفاف و رسا
خاطره خوب کارهای بیگ پروداکشنو برا من زنده کرد، کارهایی که واقعن تئاتر بودند نه مثل سی‌صد و امثالهم قلابی و فیک.
من خیلی دوس داشتم.
⭐⭐⭐⭐
حاوی اسپویل
نمایش با صدای راوی آغاز میشه، صدایی که بعد تبدیل به صدای بچه میشه
و مدام این پرسش بنیادین بشرو تکرار میکنه
" من کی هستم؟
از ... دیدن ادامه ›› کجا اومدم؟"
پاسخ علم به این پرسش نمیدانمه، احتمالاتی مطرح میکنه ولی وقتی پاسخ قطعی میخوایم میگه "نمیدانم" یا هنوز شواهد قطعی برای پاسخ قطعی ندارم.
اما کسانی هستند که میگویند "ما میدانیم" قطعی، دقیق و با جزئیات.
نمایش بچه به نظر درباره این کسانه
در رد یا تاییدشان ؟ باهم نگاهی به نمایش میندازیم
نمایش با گفتگوی دونفر(یا نمایندگان یک جمع و قوم و تفکر) ادامه پیدا میکنه
"اینجا چیکار میکنی؟
خودت اینجا چیکار میکنی؟
میخوای گوشت بخوری؟
نه
دستت پس چرا داره میره سمت ظرف گوشت؟
دست خودت چرا داره میره سمت ظرف گوشت؟....
و کمی بعد...
حال مرد دگرکون میشه و میره گوشه‌ای مشغول یه اعمالی میشه، احتمالا برای تنبیه، توبه یا مناسکی برای گناهی که کرده
و ما و همراهش متوجه میشیم دروغ گفته و گوشت خورده
نمایش با دروغ شروع میشه، دونفر یا جماعتی که مدام به هم دروغ میگند و گناه میکنند.
در ادامه در پاسخهای به کارآگاه هم مدام در شک و تناقضند. هیچکدوم از پاسخهاشون باهمدیگه یکی نیست.
اما وقتی شروع میکنند به تعریف ماجرای بچه، ما متوجه میشیم به نظر این آدمها از ابتدا اینگونه نبودند، زندگی سالمی داشتند، آدمهای پاک و ساده‌ای بودند.

زنگ در به صدا درمیاد، ناگهان در آستانه در یه انسان سیاه پوش میبینیم که میگه
من بچه‌ام
کائنات جوابتونو داده
"شما گرگین،
سلام پدر سلام مادر
میتونم از بلندی استفاده کنم؟"
میره رو بلندی و شروع میکنه به ورد گفتن، و نصیحتهایی رو بیان میکنه
"میتونم اینجا بازی کنم؟"
اونها حتی نمیدونند بازی چی هست؟
کارهایی میکنه که اونها متحیر میشن و تاحالا ندیده بودند
با یه پا میتونه لی لی کنه، یهو میره سمت شرق و ناگهان در اتاق غربی ظاهر میشه... کارهای عجیب، شاید چیزی شبیه *معجزه*
ازشون اتاق میخواد و اونها با سادگی و با شرمندگی و خجالت، و ترس ازینکه ناراحت نشه بهش میگن ما امادگیشو نداشتیم، ببخشید ما فقط یه اتاق داریم و میتونی از اتاق ما استفاده کنی...
و اتاقشون رو هم میدند به او
بهشون یاد میده بازی کنند ، اونها هم چشم بگذارند ولی خب باز هم چون ساده‌اند و ناوارد بچه براحتی برنده میشه
بهشون مناسک و اوراد یاد میده...
"" ما دیگه یه خونواده خوشبختیم، ما باید به همدیگه مهربونی کنیم، ما نباید موجودات زنده رو بخوریم، ما باید فقط دعا کنیم، با دعا به هر چیزی که میخوایم میرسیم"
"درهارو قفل کنید، بیرون پر از گرگه"
دکتر و دستیار همیشه اماده و ذکر‌گوی کنارشو میبینیم که داره بچه حمل میکنه و پرستار یا دستیارش همیشه آماده کمک و خون رسانیه همراه با ذکری مداوم

مرد برای کارآگاه تعریف میکنه که اونها دیگه به همدیگه عادت کرده بودند، خوشحال بودند که بچه داشتند، حتی بینی یا صورت بچه شبیهشون بوده، بچه بهشون گفته بود موجودات زنده رو نخورند، اون بهشون "انسانیت" یاد داده.

صدای راوی اول متن میگه یکساله گوشت نخوردیم، روزه سبزیجات گرفتیم و شاید به همین خاطره ذهنمون مدام پر از صداست...
انگار چیزی درونش داره شکل میگیره، نمیدونه توهمه یا نه؟ ولی بچه میگه
"اون برگزیده شده"
ازینجا دیگه رفتار اونها تغییر میکنه، زن به مرد میگه دکتر بهش گفته اون بارداره و کائنات جوابشو داده و دکتر خودش داره میاد خبرشو بهش بده.
'سلام دکتر"
"سلام بیمار
کائنات جواب شما رو داده، خواستم خودم این خبرو بهتون بدم"

رفتار اونها با بچه تغییر میکنه، میگن تو شبیه ما نیستی، ما اتاقمونو لازم داریم، برو همونجایی که اومدی...
"اصلا تو که بچه نیستی"....
و بچه دیگه ناپدید میشه.
اینجا دکتر، کائنات یا (...) برمیگرده و بهشون خبر میده که پرونده‌شونو پس بدن، کائنات جواب یکی دیگه رو داده.

"بعد از این موضوع خیلی احساس گناه کردیم و فک کردیم رفتار ما با بچه باعث این شد و رفتیم از اون دلجویی کنیم ولی اون تو اتاقش نبود"

بچه واقعا که بود؟
مسیح؟ منجی؟ یا شیاد ؟
بچه براشون هدیه و نعمت بود یا کسی که سادگی و پاکیشونو گرفت؟
دکتر کیه؟ متصدی کائنات؟ گرگ؟

ازینجا دیگه روند مثل سابق نیست
دیگه اون آدمهای سابق نیستند
زنگ سازی که میاد دم درشون رو * تبدیل میکنند به بچه*
اون بچه نیست بلکه اینا بچه‌ش میکنند
بهش اتاق میدند، لباساشو عوض میکنند، بهش بازی یاد میدند، میگند بیا چشم بذار...
* اونها یه تازه واردو تبدیل کردند به بچه‌*

کارآگاه برمیگرده و میگه در باز بود و بیرون هم هیچ گرگی نیست.

همون آموزه‌های بچه اولیه این بار با تحکم و خشونت و داد و فریاد در تاریکی و جنجال بیان میشه با صداهای خیلی بلند و حتی جیغ و خشن و دستوری
" ما نباید کسیو ازار بدیم"
"ما خانواده خوشبختی هستیم"
"گوشت نخور"
"بیا بازی کنیم"

دیگه اینها اون آدمهای سابق نیستند
هدایت شدند؟
گمراه شدند؟
صدای راوی باز میگه
"من وقتی وارد خانه شدم که اونها آماده سلاخی من بودند... من نمیتونم دعا کنم"
" کائنات منو به حال خودم رها کرد "
* کائنات منو به حال خودم رها کرد *
و بچه ساخته شده ناگهان برمیگرده و پدر و مادرشو میکشه...
دیگه هرج و مرج و قتل و خشونت و....

دوباره چرخه اولیه
ولی اینبار خبری از لباسهای تمیز و پاک نیست
همون گفتگوها
همون اتفاقات
همون وردها همون دعاها
ولی با لباسهای کثیف و خونی
دیگه همه چی آلوده شده
ذهنها الوده شده
بدنها آلوده شده....
و در پایان...
چراغی در تاریکی توسط تنها آدمی که کنار بود،
چراغی در تاریکی توسط تنها پرسشگر و جستجوگر داستانمون.
ظاهرا او آلوده نیست.
روحم تازه شد ❤️
در دوسال گذشته بیش از دویست نمایش " از جنسی دیگر" دیدم (البته با افتخار و مصرانه بازهم به تماشایشان خواهم رفت تا به سهم خودم با اینکه ذره ناچیزی بیش نیست سعی کنم در جهت استمرار و تداوم اون جریان و حرکت)
شجاعت و شهامت و شرافت نمایش ادبیات لذتی بهم داد که برابری میکرد با تمام اون بیش از دویست و اندی.
درود و خسته نباشید خدمت تک تک عوامل گروه محترم نمایش ادبیات بویژه بازیگران فوق‌العاده نمایش.

دیشب در پایان نمایش نام برده شد از فیلمساز دربند، خواستم به نوبه خودم پژواکی باشم بر آن صدا
" نوید میهن‌دوست "

دوستان، حتمن در روزهای باقیمانده برید و ببینید این کارو، مسئولیتش با من 🙋

⭐⭐⭐⭐⭐
۵ اژ ۵
ریحانه رضی
......
.....
......
⭐⭐⭐⭐⭐
۵ از ۵
کاری بسیار شریف و محترم با بازیهایی درخشان و متنی در عین خلاقیت و ساختار‌شکنی، پر از مفاهیم زیبا و ناب و عمیق.
بازی صورت خانم محیا مهدی‌زاده شگفت‌انگیز
انعطاف و توانایی بدنی خانم جبار فوق‌العاده
دیالوگها و طراحی فرمی به این سرضربیو و پر احساس رو بدون لحظه‌ای اشتباه و خارج شدن از ریتم درست و دقیق اجرا کردن، هنر فوق‌العاده تماشایی و لذتبخشی بود که دیشب از تماشا کردنش شبم قشنگ شد و حالم خیلی خوب شد.
خسته نباشید، ممنونم ازتون ☺️🙏🌸

⭐⭐⭐⭐⭐
چقدر خوشحال شدم که دوست داشتین سید جان. فقط چرا ۵ ستاره نبود؟ یعنی کنجکاوم بدونم فاصلش تا ۵ستاره چی بوده براتون؟
۲۸ شهریور
سید حسام حجازیان
سلام اقا سید مهدی نظرتون رو راجب ریچارد ننوشتید
سلام آقا مخلصیم.
چشم مینویسم حتمن.☺️🙋🌸🙏
سیدمهدی
سلام آقا مخلصیم. چشم مینویسم حتمن.☺️🙋🌸🙏
خلاصه دیگه برگشتید ما ولتون نمیکنیم :دی
ممنون
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
متنی پر از استعاره‌های دقیق و هوشمندانه ( تا جایی که میشود گفت)  با اجرایی عالی و چشم‌نواز
"که" نماد "چه" هست و "چه" نماد "که" را قبلا دوستان عالی و دقیق توضیح دادند.
من فقط میخوام (بدون هیچ اسپویل نمایش) بخشی از تاریخو فهرست وار بیان کنم.

از ویکی فقه، ویکی شیعه، ویکی پدیا، روزنامه خراسان، سایت صراط...

تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل

شاه سلطان حسین در انزوای حرم بزرگ شده بود و برخلاف پدرش شخصیتی آرام و مهربان داشت و به تحصیل علوم و معارف علاقه‌مند بود. دین‌مداری و ... دیدن ادامه ›› پرهیزگاری وی، به‌ویژه خودداری‌اش از نوشیدن شراب در جوانی، وی را شهره عام و خاص کرده بود؛ به گونه‌ای‌که قبل از پادشاهی، به وی «ملا حسین» می‌گفتند

دیانت شاه سلطان حسین باعث شد تا علمای شیعه از وی حمایت کنند. طوری‌که در ابتدای سلطنتش فقیه نامی عالم تشیع محمدباقر مجلسی از او جانبداری کاملی به عمل آورد. مورخان ذکر می‌کنند که شاه سلطان حسین در زمان تاجگذاری اجازه نداد که صوفیان طبق رسم معمول، شاه را با شمشیر احاطه کنند و در عوض محمدباقر مجلسی را برای این کار فراخواند. محمدباقر مجلسی تاج شاهی را بر سر او گذاشت و خطابه‌ای در ضرورت رفع فسوق و مناهی ایراد کرد. دربار صفوی در آن زمان از یک سو زیر نفوذ فقها (در رأس آنان شیخ‌الاسلام محمدباقر مجلسی) بود و از سوی دیگر، خواجه‌سرایان و امیران قزلباش جبهه نیرومندی تشکیل داده بودند. تا زمان فوت مجلسی در ۱۱۱۰، گروه مذهبی بر خواجه‌سرایان برتری داشتند.

علامه مجلسی از سال ۱۰۹۸ در زمان شاه سلیمان صفوی و در حالی که ۶۱ ساله بود به منصب شیخ الاسلامی رسید. بعد از مرگ این پادشاه و جانشینی سلطان حسین، مجلسی از سوی پادشاه جدید بر منصب شیخ الاسلامی ابقا شد. شیخ الاسلام در دوران صفویان علاوه بر دریافت وجوهات شرعی به نظارت بر اجرای احکام شرعی و دستگاه قضاوت، اداره امور مدارس و مساجد و زیارتگاه‌ها و تعیین ائمه جمعه و سایر مسائل مذهبی کشور می‌پرداخت

شاه سلطان حسین در جواب نامه سید قطب الدین نیریزی، که او را از خرابی اوضاع و فتنه قریب‌الوقوع افغان‌ها هشدار می‌داد، نوشت: «راست است که فتنه افاغنه در کار است. ما هم خود به علاوه تدارک دولتی، تدارک دعایی کرده،  امر کرده‌ایم در اندرون از رجال و نساء سادات موسویه نخود را لااله‌الاالله بخوانند. صباحاً و مساءً در کارند؛ ان‌شاءالله آش معتبری فراهم کرده به کل خلق می‌خورانیم. از باطن سادات موسویه دفع بلا خواهد شد. از جانب شما هم ملتمس دعا هستیم که دولتخواهی فرمودید. زیاده زحمتی نیست.»

در داستانی آمده شاه سلطان حسین برای مقابله با افغان‌ها دستور پخت آبگوشت سحرآمیزی  را داد که پس از اطعام سپاهیان، آنان نامرئی شده و بر دشمن پیروزی یابند. طبق نسخه‌ی پیرزنی استرآبادی باید در ظرفی دو پاچه بز نر با ۳۲۵ غلاف سبز نخود با آب پخته می‌شد و دوشیزه‌ای ۱۲۰۰ بار «لا إِله إِلا الله» بر آن بخواند. تا سپاهیان بخورند و نانرئی شوند

زمان شاه سلطان حسین  نفوذ منجمین در دربار و افراط و خرابکاری آنها در امور درباری و کشوری، به وضوح مشاهده شده است. آورده اند: «تمام مشغولیت شاه سلطان حسین در زمان حکومتش این بود که به جای سپهسالاران افرادی چون منجمان، حکیمان و ملایان را به دور خود نشاند و درباره مسائل بسیار جزئی و پیش پا افتاده به بحث بپردازند.
مثلا در غیر موقع فصل سال، برای شاه خربزه می آورند. این جماعت تشکیل جلسه می دادند و حکیم باشی بر روی سرد و گرم بودن یا قابض و مسهل بودن آن نظر می داد و منجم هم برای قاچ کردن و خوردن خربزه اسطرلاب می انداخت و مورد ساعت سعد و نحس را مطرح می کرد و بعد ملاها باید فتوا می دادند که این خربزه پاک شرعی است یا خیر؟ و بخورد یا خیر؟ و پس از این نظریه چند دعا قبل از خوردن بخوانند و سایر جزئیات در خصوص چگونگی آوردن خربزه و در کدام سینی و ظرف و با چه کاردی قاچ شود نیز آنها نظر می دادند.(تاریخ نظامی و سیاسی نادرشاه افشار)

شاه سلطان حسین صفوی، نمونه بارزی از افراد ساده‌لوح، خرافاتی و پرورش‌یافته حرمسرا بود. علاقه وی به جادو تا آن‌جا پیش رفت که بیشتر وقتش را با رمالان و منجمان می‌گذراند و بدون اجازه آن‌ها آب نمیخورد، برای خود کتابخانه‌هایی ترتیب داده بود که تعداد زیادی از کتاب‌های علوم غریبه و جادو در آن قرار داشت.
این کتاب‌ها معمولا وِرد‌هایی را تجویز می‌کرد که شاه خیال‌پرداز صفوی، در طول روز، زیر لب می‌خواند و احساس امنیت و قدرت می‌کرد.علاوه بر این کتابخانه، شاه معتقد بود که باید عملاً به فنون کیمیاگری و جادو ورود کند و این کتاب‌ها برای نیل وی به اهدافش کافی نیست.

پس از محاصره اصفهان توسط محمود افغان شاه سلطان حسین شخصا شهر را تسلیم محمود افغان کرد و به استقبال او رفته و وی را به دربار آورد نقل است محمود افغان در گوشه تالار دربار بر مخده زربفت تکیه داشت. شاه به گوشه دیگر تالار هدایت شده در آنجا قرار گرفت. شاه سلطان حسین پس از ادای تحیّات گفت:
"فرزندم چون اراده قادر متعال بر این قرار گرفته که من بیش از این سلطنت نکنم و به موجب مشیّت باری تعالی وقت آن شده که تو از اورنگ سلطنت ایران بالا روی، من از صمیم قلب سلطنتم را به تو وا می‌گذارم و از خداوند توفیق تو را می‌خواهم."
شاه پس از ادای این چند کلمه، طره پادشاهی را از دستار برگرفته آن را برای تسلیم به محمود، به امان‌الله سپرد؛ ولی چون متوجه شد که محمود از این کار آزرده خاطر است، طرّه را از امان‌الله بازگرفت و خود نزد محمود رفت و آن را با دست‌های خویش بر سر محمود بسته، بار دیگر برای وی توفیق خواست و بی‌درنگ به جای خویش بازگشت و نشست.
پایان.

برخی با نگاه کردن به آسمان "حکم" میدهند و برخی با ورق زدن صفحات کتابی.
منجم‌ قصه ما هم نماد اینان بود و هم نماینده آنان.

"حکم میکنیم خُن باید ریخت"
"چرا همیشه من؟"🥺
"آی"
"حکومت صفوی الی الابد با دوام هست"

⭐⭐⭐⭐⭐
۵ از ۵

به دعوت دوست فرهیخته سرکارخانم مریم علیپور همراه با رفیق عزیزتر از جانم فرزاد جعفریان و زهره مقدم مهربان و دوست داشتنی بعد از دقیقا دوسال قدم به سالن نمایش گذاشتم.
آخرین نمایشی که دیدم رئالیسم با بازی گرجی بود تو ایرانشهر و اینبار هم. اما...
هیچکدوم‌ دیگه اون آدم سابق نیستیم و هییچی مثل قبل نمیشه

# من یک تماشاگرم

حضور مجدد حضرتعالی را گرامی می داریم...
۲۰ شهریور
مریم علیپور
درود🌹🙏خدارو شاکرم‌ خوشتون اومد 🙏تولدتون هم مبارک باشه🌹
زنده باشین، خییلی ممنون.
به هرحال از دست ندادن همچین کار خوبیو مدیون شمام ☺️🙋🌸🙏

۲۱ شهریور
سیدمهدی
زنده باشین، خییلی ممنون. به هرحال از دست ندادن همچین کار خوبیو مدیون شمام ☺️🙋🌸🙏
🌻🙏
۲۱ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من طرفدار سجاد افشاریان نیستم، سالهای اخیر هیچکدوم از نمایشهاشون رو هم نرفتم، اما بارها تو همین سالن شهرزاد چه قبل و چه بعد از نمایشهاشون دیدم اومدند با روی باز و صبر و حوصله با طرفداراشون عکس انداختند
همگی ما صدها مثال از هنرمندان و بازیگرای دیگه داریم که خودمون دیدیم این حرکتشون رو، پارسا پیروز فرو دیدم بعد از نمایش ملاقات
بعد از نمایش بداهه مرحوم پسیانی اومده بودند دنبال همسرشون حانم تقوی تو پارک ایرانشهر چندنفر درخواست عکس دادند ایستادند باهاشون عکس انداختند، یکی از نمایشا تو سپند خانم رویا تیموریان اومده بودند دنبال دخترشون دنیا مدنی، اصلا بعد نمایش اومدند نشستند تو کافه باهامون گپ و گفت کردند، قبل نمایش سقراط فرهاد اییش داشت ماشینو پارک میکرد جلو تالار وحدت پیاده که شد اون هنرستان روبرویی بچه ها داشتن تعطیل میشدند کلی دخترخانم اومدن درخواست عکس گرفتن داشتند وایستاد یکی یکی خوش و بش و احوالپرسی تازه قبل از یه نمایش سنگین، اشکان خطیبی، خانم آزاده صمدی بارها دیدم بعد نمایشاشون وایمیستادن صحبت و عکس با مردم...
همینجوری مینویسم کلی بازیگر و هنرمند یادم میفته، قطعا خیلی از دوستان هم مثالهای زیادی یادشونه از پیشکسوتان و هنرمندان جدید.
گروه محترم نمایش تیتانیوم
اینکه به هرحال دارید بیزیتس میکنید و با استفاده از یه چهره که بین نوجوونها و جوونها محبوبه هرشب سولدات میشید با قیمتهای بسیار بالا به خودتون ... دیدن ادامه ›› مربوطه
اینکه کیفیت کارتون چطوره به هرحال به روحیه حرفه‌ای خودتون مربوطه
اما واقعا این حرکت انصافه؟
این اذیت کردن این بچه‌ها و خانوادهاشون نیست؟ یه خانواده سه نفره با پول بلیت و رفت و برگشت احیانا یه غذای مختصری بخورند حدود دومیلیون هزینه‌شون میشه. واقعا انصافه این بچه‌ها با کلی زحمت میان یه عکس بندازند با کسی که طرفدارشند بعد مجبورشون میکنید یه شب دیگه دوباره تمام این پروسه رو طی کنند فقط برا یه عکس؟
"مجوز عکاسی" ینی چی؟
این چه بهونه‌ایه؟
اگه مسئله‌تون ازدحامه که شما الان شبی شیشصدنفر بیننده دارید، در پایان حدود هشت هزارنفر مخاطب نمایشتون رو دیدند، یه درصد کوچیکی از اینها بخوان یه روز خاص همه جمع بشند برا عکس که ازدحام خیلی بیشتر از این میشه که شبی بیست سی نفر وایستن برا عکس.
لطفا تجدید نظر بکنید و اذیت نکنید این نوجوونا و جوونارو.
اینکه این عزیران فراخور سن و احساسشون طرفدارند و آرزوی یادگاری دارند قابل درکه ولی به نظر من رفتار شما واقعا دور از انصاف و اخلاقه.
انقد خوشم میاد بعضیا از کنار مسائل راحت رد نمیشن.
وایمیسن انتقاد میکنن وقت میگذارن و توضیح میدن.
همه این ها هم در چارچوب ادب و ادبیات محترمانه.
اصن یه وضعیه این مهری که به دل طرفدارات انداختی سید.
اقای مقاره هم چه تو کنسرتا و چه جاهای دیگه تا تونسته حتی با وجود سرماخوردکی و خستگی تا صبح هم که شده ایستاده و با طرفداراش عکس گرفته... مشکل آقای درویشه
۲۷ مرداد
سیدمهدی
بله جناب فتحیان، به نظر منم هیچ تقصیری ندارند این عزیزان، صرفا طرفدارند، کاری به تئاتر ندارند، منظورشون فقط دیدن بی.واسطه چهره محبوبشون هست حالا که دارن برا این منظور هزینه هم میکنند، منصفانه‌ش ...
دقیقا
۲۷ مرداد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام بر همه 🙋🌸
امروز بعد مدتها اومدم یکم دیوارخونی کنم، کامنتای یه نمایش جدیدو میخوندم.
بعضی مریضیا به نظر خوب نمیشند که هیچ، هر روزم بدتر میشند.
☺️🤦.

#طرفداری

اوضاع دیوار تیوال، از اوضاع کشور نابودتره رفیق😏😁💖👌
هلیا حسینی
چیزی که به صورت کلی در پیام شما و اقای سید مهدی مشهود بود مربوط به مبحثی قدیمی نمیشه از دید من هرچند هرموضوعی میتونه پیشینه های قدیمی تری هم داشته باشه ‌من درمورد اسامی ای که تو ذهنتون اومد ...
سلام مجدد🌹بله شخصا درباره ی این موضوع طرفداری با ایشون صحبت کردیم و توی تلگرام برام مشخص کردند مرز بین طرفداری و تعصب.ایشون متوجه منظور من شدند از اسامی و موضوع ذکر شده.ببخشید جوری بیان نکردم که همگان متوجه بشن و باعث سوگیری ذهنی افراد و قضاوت بدون پیش فرض شما شد🙏ی موضوعی بود در چهارچوب ذهنم نسبت به ی موضوع مهم در دنیای هنر که ایشون زحمت شفاف سازی رو باتوجه به دانششون کشیدند.همچنین عزیزم🌻
مریم علیپور
سلام مجدد🌹بله شخصا درباره ی این موضوع طرفداری با ایشون صحبت کردیم و توی تلگرام برام مشخص کردند مرز بین طرفداری و تعصب.ایشون متوجه منظور من شدند از اسامی و موضوع ذکر شده.ببخشید جوری بیان نکردم ...
خواهش میکنم🌻
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بابا مگه داریم انقدر واکنشهای متفاوت؟! 😐😐
بی‌شک عجییب‌ترین تجربه‌های مواجهه با آدمهارو دارم تجربه میکنم.
انسانهایی که براحتی میتونن در عرض چند روز صدوهشتاد درجه متفاوت از نظراتشون واکنش نشون بدن و بعدشم انگار نه انگار🙄🙄
بابا مگه اوووووون همه حرفارو شماها نمیزدید؟ 😅😅🙃🙃
عجیبه خداییش، خیییلی عجیب.


پی نوشت.
فطعا رفتار و نظرات هیچکس تا جایی که به دیگران آسیبی وارد نکنه به کسی ربطی نداره.
ولی به نظرم وقتی ما خودمونو محق میدونیم و ... دیدن ادامه ›› به خودمون اجازه میدیم به آب خوردن بقیه هم کار داشته باشیم و ایراد از بقیه میگرفتیم (ایرادایی که نه به ما مربوط بود، نه اصولا اون کار ایراد بود، نه حرفمون منطقی بود، نه اصلا همچین اجازه‌ایو داشتیم....)
عقل سلیم حکم میکنه خودمون لااقل اون کارارو انجام ندیم 😏
والا منم می‌خواستم همینو بنویسم، روم نشد😊😊🙈🙈
۲۰ آبان ۱۴۰۱
زهرا خلیلیان
سید جان خداروشکر تو این تیوال بلبشو با آدمای هزار رنگ دوستای خوب و نازنین و یک رنگی مثل شما و چندین دوست نازنین دیگه داریم که حرف و عملشون یکیه، سرتون سلامت
زنده باشین زهراخانم، همیشه لطف دارین.
باعث افتخار بنده‌ست لایق دوستی شما عزیزان بودن
۲۱ آبان ۱۴۰۱
سیدمهدی
زنده باشین زهراخانم، همیشه لطف دارین. باعث افتخار بنده‌ست لایق دوستی شما عزیزان بودن
چجوری میتونم فیلم رو دانلود کنم ببینم ؟؟میتونید راهنمایی کنید؟
۲۴ خرداد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
انگار دفعه پیش اصلا نمایشو ندیده بودم.
امشب با اینکه با انرژی خیلی پائینی رفته بودیم و چهارتا از دوستانمونم که نرسیدند به اجرا ضدحال مضاعف، ولی داخل سالن عجب شبی شد، مبهوت اجرا بودم.
اصلا امشب موافق این جمله نبودم که بار اجرا روی دوش آقای گرجیه، تک تک بازیگرا خیلی خیلی عاالی بودند. بدون شک جزو بهترین بازیهایی‌که من تو زندگیم دیدم بازی امشب خانم صمدی، خانم دادخواه، خانم زارعی، آقای برهمنی، آقای گرجی و آقای قزوینی بود.
وای خانم صمدی چه‌ کردن اون بالا فوق‌العاده بودن امشب، خانم دادخواه همینطور، آقای برهمنی... همه.
واقعا امشب شب رؤیایی دیدن بهترین و پرانرژی‌ترین بازی‌ها بود برای من.‌ هنوز تو حال و هوای لذتبخش انرژی امشب گروهم .
با افتخار امتیازمو بخاطر این اجرای فوق‌العاده پنج میکنم
۵ از ۵
⭐⭐⭐⭐⭐
نمایشی دوست‌داشتنی، شریف، بی‌ادعا و پر از خلاقیت‌های زیبا و چشم‌نواز😍
حرکات فرم به نظرم کمی خام بود. برای نمایشی در این سطح فک کنم نیازه طراحی‌ و اجرای حرکات کمی موزون‌تر و هارمونیک‌تر باشه
روایت هم قصه دلنشینی داشت فقط به عقیده من یه جاهایی انسجامشو از دست میداد‌ و‌لی در کل من کارو دوس داشتم، خلاقیت‌های طراحی صحنه و لباس برام خیلی جذاب بود.
خسته نباشید خدمت تک تک عوامل گروه اجرا
۳ از ۵
⭐⭐⭐

قابلیتهای بالایی که به نظر بنده حیف شدند.
خسته نباشید خدمت تک تک عوامل محترم گروه اجرا.
۲ از ۵
⭐⭐